استخوان در گلويش گير كرده
ترسيده بود
دويدم بالاي سرش
قبل از من خودش در آورد
- ببين سيد احمد!
بارها همين را به تو گفتهام
اينكه غذا را بايد بجوي
نه كه ببلعي
سيدمرتضي مداخله كرد:
«مثل مار بوآ كه آهو رو بلعيده بود»
- يا مثل نقاشي شازده كوچولو
ماري كه يك فيل را بلعيده است!
حالش بهتر شده بود
ميخنديد
- نگاه كن!
من قبول دارم كه اشتباه از من بوده
من
وقتي كه مرغ را پختم و گوشتش را جدا ميكردم
اشتباه كردم
اين استخوان از دستم در رفت
نگرفتم
ولي
تو بايد مراقب خودت باشي
مراقب سلامتي خودت
اگر غذا را جويده بودي
اين استخوان را در دهانت كشف ميكردي
نه در گلويت
غذا هم بهتر گوارش مييافت
در معدهات!
گاهي انسان به فشار نياز دارد
تا ياد بگيرد
همينطوري نميشود
بارها تذكر ميدهي
بارها تذكر ميشنوي
توجه نميكني
بزرگتري بايد بزرگتري كند
حالت را بگيرد
درد بكشي
تا بفهمي
بدون آن ممكن نيست
بله
ميشود
بدون درد هم ميشود
اگر آدم باشيم
اگر
قبل از اينكه به گام آخر نياز شود
خودمان را جمع و جور كنيم
دست از گناه برداريم
به صراط باز گرديم
ديگر لازم نباشد با فشار اصلاحمان كنند!
قَالَ (عليه السلام): «شَتَّانَ مَا بَيْنَ عَمَلَيْنِ؛ عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ، وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ يَبْقَى أَجْرُهُ.» (نهجالبلاغه، ح121)
چقدر اين دو عمل با هم متفاوتند: عملى كه لذتش مى رود و عواقب سوء آن باقى مى ماند و عملى كه زحمتش مى رود و اجر و پاداشش باقى است. (ترجمه مكارم)