اسميت اشتباه كرد
و آثار وحشتناك آن را امروز ميبينيم
اسميت نفهميد كه وقتي سكه را كپي ميكنيم
ارزش آن كه دو برابر نميشود
ولي
با ارزشي دو برابر وارد بازار ميگردد
يعني تقاضا را دو برابر ميكند
اين كجايش افزايش ثروت است
اين افزايش نامتناسب تقاضاست
اين همان تورّم است
همان نقديندگيست
همان دروغيست كه نظام سرمايهداري به ما گفت است
كاپيتاليزم
ماركس اين چالش را خوب فهميد
تحليل درستي كرد
او پا را فراتر گذاشت
ارزش سكه را هم توصيف كرد
خود آن فلزي كه سكه ميشود
براي استخراج نياز به كار دارد
كاري كه ميزان آن مشخص و معيّن است
و ما آن را درك ميكنيم
پس سكه
طلا يا نقره يا مس
كار انباشته است
كاري كه براي استخراج آن فلز انجام پذيرفته
و معمولاً انجام ميپذيرد
اما اسكناس
اسكناسي كه معادل آن قرار داده ميشود
با كاري كمتر به دست آمده
توليد شده يعني
و ثروت
ثروت يك كشور
به ميزان سكه يا اسكناسي كه در اختيار دارد نيست
به قدرت خريد آن نيست
بلكه به توليد است
به ميزان محصولي كه پديد آورده است
[ادامه دارد...]