ولي گاهي هم
كه بدتر هم هست
خودش نيز متوجه نيست
اين را در كتابها هم ميبينيم
اصول فقه بحث ميكند
فلسفه درونش پيدا ميشود
كلام هم
كلّي بحث جبر و اختيار
درست وسط بحث اصول فقه!
ما بايد توجه داشته باشيم
هر علمي شاخصهايي دارد
نشانههايي
تا شناخته شود
منبع در فقه كتاب و سنّت است
اگر فقيه بگويد فلان چيز حرام است
بايد روايتش را بخواند
رواياتش را
كل باب را بحث كند
با هم بسنجد و مقايسه نمايد
همينطور كه نميشود
حالا همان فقيه
اگر در خلال بحث
توصيههاي اخلاقي نمايد
نسخه براي هدايت فردي
مستحبات و مكروهات
در حاليكه تنها به يك روايت استناد ميكند
ميبينيم
خيلي از فقها در ابتداي درس خارج خود
حديثي اخلاقي ميخوانند
ديگر رجال و درايه را بحث نميكنند
كاري به روايات مشابه ندارند
آن روايت را در يك نظام از روايات و احكام مشاهده نميكنند
به هيچ قول يا اقوالي هم اشاره
همينطور
يك روايت و يك استفاده اخلاقي
اينجا او فقيه نيست
يعني هست
ولي در حال تفقه نيست
او در حال تدريس اخلاق است
[ادامه دارد...]