فلسفه و كلام هم ذوقي
زيرا بنيانهاي عقلياي كه بر آن اتكا دارند
كاملاً صوريست
قدرت بررسي موادّ را ندارد
موادّ را از علوم ديگر ميگيرند
و قادر به تشخيص صحّت جزئيات نيستند
لذا
چون فقط با صورت قضايا كار ميكنند
ذوقي ميشوند
زيرا هر فيلسوف و متكلّمي
حسب علاقه شخصي خود
موادّ مختلفي را تركيب ميكند
و معجوني متفاوت ميسازد
و نتيجهاي ديگرگون ميگيرد
و تو ميان چند فيلسوف
هرگز نميتواني به قضاوت نهايي برسي
مگر ذوق و سليقه شخصي خودت را ضميمه كني!
اما فقه
و ما ادراك الفقه
فقه منبع را كلام خدا قرار ميدهد
و آنچه معصوم (ع) در تفسير آن بيان فرموده
ثقلين را
و روش
تمام تلاشش اينكه روش را هم از معصوم (ع) اخذ كند
حالا البته بگذريم از اشتباهات پارهاي بزرگان
فقها
به دليل تطوّرات تاريخي بوده
گاهي عقل را بيشتر دخيل كرده
مستقلاتي را داخل كرده
كبراهايي كه به فهم فقهي آسيب زده
گاهي هم تخطئه كرده
زياد به ظنّ عام بها داده
اخباريگري راه انداخته
فارغ از اين اشكالات
ريشه كار درست بوده
يك طيف از فقها هميشه بوده
يك سر آن چسبندگي زياد به حروف و كلمات
سر ديگر
اعتماد بيش از اندازه به عقل مستقل
به عنوان منبع مستقل در فهم يا منبع مستقل در روش
فقها هميشه در اين ميانه بودهاند
گاهي نزديك به آن سر
اخباريتر
استرآبادي
گاهي به آن سر ديگر
عقلانيتر
انصاري
[ادامه دارد...]