فلسفه هم منبع متفاوتي دارد
فلسفه فقط عقل را حجّت ميداند
بالاصاله
و روش خود را
روش عقلي محض
ميخواهد بدون اتكا به نقل
به حديث
به كلام ديگران
به تنهايي
دنيا و هستي را بشناسد
زيرا بنيانگذاران فلسفه ديندار نبودند
به خدا متكي نبودند
ايمان اساس پيدايش مبناي فكري آنها نبود
فلسفه را ميگويند از يونان برخواست
به روم ارث رسيد
توسط هارون الرشيد وارد اسلام شد
با جوايزي كه براي ترجمه به زبان عربي دادند
هدفشان هم مشكوك است
اما كلام
علم كلام به اعتقادات بسته است
ابتدا بيشتر جنبه روايي داشت
بخشي از احاديث كه به اعتقادات ميپرداخت
اصول عقايد
توحيد و نبوّت و معاد
قرآن كه كلام خداست آيا حادث است يا قديم
هميشه بوده يا خلق شده
ولي بعدتر
وقتي فلسفه قوّت گرفت
وقتي فلسفه در ميان متشرّعين پذيرفتني شد
قابل اتكا
چون خوب دشمن را زمين ميزد
چون خوب جدل ميكرد
چون قدرت ميداد تا حريف را بپيچاني
فتيله پيچ كني
از هر طرف كه برود حالش را بگيري
منطق صوري اينطور است
چون به موادّ خود كاري ندارد
حساس نيست
با هر مادّه يقيني يا ظنّي ميتواند كار كند
حتي موادّ دروغي هم ميشود در آن ريخت
جدل را خوب مهندسي ميكند
علم كلام به روش فلسفه مجهّز شد
متمايل شد يعني
متكلمين ديدند با فلسفه بهتر ميتوانند حرف خود را ثابت كنند
روش كلام به سمت فلسفه رفت
روشي فلسفي و منطقي
اما منبع
هم نقل و هم عقل
اما نسبت به نقل
همان اشكالي را داشت كه اخلاق دارد
هنوز هم حتي
[ادامه دارد...]