مثال؛ بهترين راه براي سادهسازي:
دو برادر دوقلو
سر دو راهي
يكي راست ميرود و ديگري چپ
ميپرسي: چرا؟
اولي: پدرم گفته از مسير راست برو
دومي: روي تابلو نوشته مسير چپ بهتر است
اينها
در اينكه دو تصميم گرفتهاند
متكي به دو منبع مختلف بودهاند
يكي كلام پدر را فصلالخطاب ميدانسته
دومي آنچه در تابلوي خيابان نوشته
هيچكدام قطعاً
از سر لجبازي با ديگري نبوده كه مسير ديگري برگزيده
مسأله دعوا نيست
مسأله خصومت نيست
جنگي با هم ندارند
نداشتهاند اصلاً
فقط هر كدام به قائلي اعتماد كرده
يكي پدر خود را مُلا ميدانسته
ديگري
مردمي كه تابلوي خيابان را نصب كردهاند
حالا مثال روشي:
باز هم سر دو راهي
اولي راست ميرود و دومي چپ
در حالي كه نه تابلويي هست
و نه پدري
وقتي بپرسي:
اولي: مسير سمت راست، گياهان بيشتري در حاشيه خود دارد
معلوم ميشود به سبزهزاري منتهي ميشود
دومي: مسير سمت چپ بهتر است
گياهان كمتري دارد
زيرا بيشتر افراد از اين مسير رفتهاند
الاغهايشان گياهها را خوردهاند
پس پررهروتر است
مسير پررهرو يعني در انتهايش چيزهاي بهتري هست
مردم كه نادان نيستند تا اكثرشان به بيراهه بروند!
اينجا روش مطالعه متفاوت است
وگرنه منبع كه يكي بوده
مطالعه موردي جاده
ولي يكي مبتني بر روش زيستشناسي
ديگري روش مردمشناسي و رفتارشناسي
[ادامه دارد...]