اپيدمي
يك وقت همه بيمارند. توقّعي نيست. اما نبودند. فقط بعضي. ولي گرفتند، آنهايي هم كه تازه آمده بودند. اصلاً اين چه ماجراييست؟! نكند صندليها خرابند. چرا هر كسي روي آنها مينشيند، دو روز بعد فاسد ميشود؛ دنياپرست، جاهطلب، دروغگو، گزارشساز و چه و چه؟! قطعاً بيماري بدوي نبوده، بعداً حاصل شده، از كجا؟! كجاي سازمان مخفي شده است، ويروسي كه چنين واگير دارد؟! مسئولين را هم ميگيرد!
ساختار
چيزي در سازمان نيست. ميز و صندلي كه در خانه هم پيدا ميشود. چيزي كه در اداره هست، در سازمان هست، ساختار است. اگر عاملي باشد و بيماري جاهطلبي پديد ميآورد، كمكاري، آن را بايد در ساختار سازمان جستجو كرد. سازمانمان اسلامي نيست. قوانين اداري و اجرايي. كجايش دقيقاً؟!
فاصله طبقاتي
امروز همه سازمانها طبقاتياند. آنهمه دعوا سر همين مگر نبود؟! چقدر اعلاميه داديم و شعار و حرف زديم، تا نظاممان ديگر طبقاتي نباشد، پيش از انقلاب و اوايل آن. قرار بود اشرافي نباشند و پايين و بالا نشود. الگوي مصرف يكي باشد. رئيس جوجهكباب نخورد و كارمند قرمهسبزي. قرارمان اين نبود؟! چه شد كه نشد؟!
حرص
فاصله طبقاتي يعني تفاوت در الگوي مصرف. اختلاف در الگوي مصرف عامل پُركاريست. در كشورهاي غربي اينطور است. حرص عامل حركت است. وقتي وارد اتاق رئيس ميشود، سه برابر اتاق كار خودش، ميزي درازتر، صندلياي بلندتر، اصلاً اتاق رئيس در همه ادارات بالاترين طبقه سازمان، نه تنها دور از دسترس كه نشانگر برتري طبقهاي بر طبقهاي ديگر. همه اينها براي چه؟! تا تحقير شود. كه حرص در او موتور محرّكه باشد. تا از تحقير در آيد، با چه؟! با تلاش بيشتر.
تضاد
اين در ايران كار نكرد. زمان شاه نكرد كه انقلاب شد. مردم تحمّل نكردند. شيعه چنين فاصلهاي را نميپذيرد. آخرين شاه ايران تازه داشت نظام اداري غربي را حاكم ميكرد. اصل چهار ترومن را به ايران كشانده بود، برنامه و بودجه راه انداخته، قوانين استخدامي تدوين شد. ملّت برنتابيد. آمادگي براي انقلاب. بعد از آن هم نشد. مردمي كه قدرت بر تغيير نظام طاغوت پيدا كردند، جرأت، گستاخ شدند؛ ما ميتوانيم، اينها ديگر براي عدالت جنگيدهاند، باز هم ميتوانند، زير بار تحقير نميروند.
[ادامه دارد...]