چرا
واقعاً چرا؟! نه، واقعاً چرا؟! اينهايي كه اعتماد داشتم چرا؟! تيمي كه كوچ دادم درون سازمان و تمام روندها را كوتاه كرده بودم؟ تمام ميانبرهايم؟ اينها چرا به چريدن روي آوردند؟! چرا آنها؟! پولپرستي؟! آنها هم ديگر كار نميكنند. راندمان پايين آمده و ركود هر دو سازمان را گرفته. اگر قرار به تأثير كمال همنشين بود، چرا سازمان كهنه پركار نشد؟ بايد سازمان تازهتأسيس من كمكاري را از سازمان كهنه ياد بگيرد؟!
فرود
من هرگز سقوط نميكنم. حتي در بدترين شرايط. حتي وقتي هر دو سازمانم گند زدهاند. مني كه با تضمين وارد شدهام، روزي كه شرط گذاشتم و مقبول شدم، من كه سقوط نميكنم. فقط آرام آرام فرود ميآيم. با احترام و ادب هم. ميدانم كه ديگر در اين سازمان جايي ندارم. او هم فهميده است. كسي كه مرا منصوب كرده. ديده كه چطور هر دو سازمان تمرّد كرده. اولي كه خُب از اول هم خراب بوده. دومي هم…
مقصّر
آري، آدمهاي منافقي بودند. تظاهر ميكردند انقلابياند. من هم فريب ظاهرشان را خوردم. جاهطلب بودند و دنبال پول. نه اينكه انتخاب من اشتباه بوده، آنها بد تظاهر كرده بودند. خود را جا زده بودند. همه اشتباهات تقصير آنهاست. هميشه تقصير آنهاست. من مسئول هستم. من كه كاري انجام ندادم اصلاً تا اشتباه باشد. من فقط تشخيص دادم و منصوب كردم. آن هم از روي ظاهر افراد. مگر ما مكلّف به ظاهر نيستيم؟! اين را كه همه فقها قبول دارند.
روند
اين يك پروژه نيست كه تمام شود. يك پروسه است. رونديست كه هر روز ادامه دارد. هر ساعت، هر لحظه كه يك انتصاب جديد انجام ميشود. همهمان هم ميبينيم و ميدانيم. همه هم زيردستيها را مقصّر ميدانند. مسئول كه تقصيري ندارد. او بهترين بوده و هست. جايش هم در رأس سازماني ديگر. چسبندگي دارد لامصّب. قدرت را عرض ميكنم. بالا كه بِروي ديگر پايين ندارد. فقط جايت عوض ميشود. مكان رياستت. عين قانون بقاي ماده و انرژي. از حالتي به حالتي ديگر. نماينده مجلس هم ديگر نباشي، وزير هم، استاندار هم، حتي رياست جمهوريت هم تمام شود، نماينده سابق كه هستي، وزير سابق ، رئيس جمهور سابق، حتي اسبق. اينجا بود كه فهميدم مشتقّي كه در اصول ميگفتيم در «ما انقضي عنه المبدأ» هم حقيقت است. هميشه. بوده و هست!
حساب
ما آدميم. انسان اشتباه ميكند. اما اشتباه صُدفه است. دائمي كه شد علّت ميخواهد. ديگر صدفه نيست. پديده است. عواملي دارد و آثاري. معلول ميشود. حساب و كتاب پيدا ميكند. دو كلمه كه با خودمان خلوت كنيم و حرف حساب بزنيم، مييابيم كه خطا تكرار نميشود. عوامل خطاست كه سبب تكرار خطا شده است. آن عامل كجاست؟
[ادامه دارد...]