به نام خدا

در پارسي‌بلاگسفرنامه خاورميانه اسلامي - بخش هفتم

جمعه ۳۱ شهريور ۱۳۸۵ - ۶:۱۰ صبح

ساعت ده شب يكشنبه دوازدهم شهريور است. بالاخره تصميم قطعي گرفته شد، نه به وسيله ما كه از جانب او قضا و قدر نازل شد.

من نظرم رفتن به رمادي بود و يك تن از دوستان با من موافق، يكي مخالف و نفر سوّم ممتنع كه البته به جهت ميل به جانب اكثر قصد آمدن داشت. به ايران باز مي‌گرديم، همين فردا صبح!

اولين كار ما امروز رفتن به سفارت ايران بود، تا اطلاعاتي در خصوص مرز سوريه و امكان ورود به آن بگريم و دلمان آرام شود. تا خود سفارت پياده رفتيم، ساعتي بيش نبود. شلوغ، ازدحام عجيبي از عراقي‌هاي صف كشيده، همه در انتظار ويزاي ايران. نفري سي هزار تومان مي‌دهند و كلّي نوبت و عرق كردن زير آفتاب سوزنده كربلا، تا مگر به بارگاه ثامن‌الحجج (ع) و حضرت معصومه (س) باريابند. كارشان از ما هم دشوارتر است. خلاصه ندا در داديم كه ايراني هستيم، ولي صدا در ميان موج جمعيت گم مي‌شد و نگهبان‌ها هم كه همه عراقي بودند! دلشان براي ما نمي‌سوخت! خلاصه يك نفر را پذيرفتند و من داخل شدم. ربع ساعتي نگهم داشتند تا كنسول ايران را ببينم. داستان پاكستاني‌هاي ديروز كشته شده به دست وهابي‌ها را دوباره به سرم كوبيد كه نرويد امنيت نيست! ابودرّاء مقتدا صدري هر بار كه فلوجه و رمادي مي‌رود، چهار وهابي سر بريده، پيش‌كش مقتدا مي‌كند و وهابي‌ها هم متقابلاً هر چه بتوانند.

چهارده مرد را ديروز تير خلاص زدند و پول و اموال بردند، زن‌ها را رها كردند، معلوم نيست بعد از تجاوز يا قبل آن! زن‌ها مردم را خبر كردند كه كسي جرأت رفتن به ميان وهابي‌ها براي آوردن اجساد نداشت. جيش‌المهدي اجساد را آورد كربلا. ديروز تشييع كرده و در وادي‌السلام كربلا، بخشي كه ملك صدري‌ها است دفن كردند.

گفتم ما اتوبوس گرفته‌ايم، آژانس، همه عراقي و ما لابه‌لاي آن‌ها. ديد كه جواب داده‌ام مهر انحصار تردد كربلا و نجف ما را در گذرنامه‌ام نشانم داد و گفت: اگر شما را سيطره بگيرد شش‌ماه زنداني مي‌كنند و درد سر ما است كه شما را درآوريم. گفتم، بعد از اندكي تأمل، آيا اگر اين مهر پاك شود هم مشكل وجود خواهد داشت؟! به من نگاه كرد و در چشمانم خيره شد، كنسول ايران بود، طلبه‌ها را مي‌شناخت، اگر هم ناآشنا بود، حتماً در اين زمان حضور در كربلا بي‌مخ‌بازي‌هاي ما را تجربه كرده بود، لب وا كرد و گفت: اين كار را نكن!‌ اگر يكي بفهمد پانزده سال زندان به خاطر جعل اسناد گريبان‌گيرتان خواهد شد. تشكر كردم و خارج شدم.


مطلب بعدي: سفرنامه خاورميانه اسلامي - بخش هشتم مطلب قبلي: سفرنامه خاورميانه اسلامي - بخش ششم

بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN