حكيم ميگفت مدتي است بين سيد مقتدا صدر و سيد عبدالعزيز حكيم وحدت حاصل شده. ميگويند هر كدام سه ميليون نفر طرفدار دارند و سيد سيستاني شش ميليون.
پياده آمديم هتل. ولي ديگر بچهها وسايل را جمع كرده بودند و قرار بود به كربلا برويم. سيبزميني پختهها را خورديم با نيم كيلو گوجهفرنگياي كه خدا تومان خريده بوديم! دوباره عرب شدم (دشتاشه) و آمديم حرم و تا سه عصر زيارت كرديم و بعد گاراژ (ترمينال) شمالي نجف و از آنجا آمديم كربلا.
در گاراژ هنگام سوار شدن به كيا دو پليس رهگذر به ايراني بودن ما پي بردند. خُب بچهها تابلو بودند! ديگر احساس ناامني در عراق نميكردم، جرأت به خرج دادم و با آنها دهن به دهن شدم، فرياد زدم چه خبر است؟! همه جا ايرانيها را ميگردند! ما كه تروريست نيستيم! گفت: به خاطر امنيت خود شماست. گفتم: شما بياييد ايران يك بار هم شما را نميگردند، اين طور كه شما تمام وسايل ما را ميگرديد! خود عراقيها جرأت ندارند اينطور با پليس صحبت كنند. ما هم ابتدا نداشتيم، ولي اكنون ديگر نترس شده بودم. وسايل مرا نگشت! فكر كنم اين بار پليس عراق از من ترسيده بود! گفتم: امنيت را ايرانيها به خطر نمياندازند، ديگراني به خطر مياندازند كه شما كاري به كارشان نداريد! منظورم بعثيها و وهابيها بودند، ولي نام نبردم.
فقط يك ساعت در راه بوديم. مسير خوب بود. خيلي هم نگهمان نداشتند. در كربلا دوباره هتلي وسط بينالحرمين گرفتيم و شب به زيارت حضرت سيدالشهداء (ع) و علمدار كربلا (ع) رفتيم. به غير از يكي، همه ما متأهل بوديم كه زن و فرزند را در شهر قم تنها گذاشته بوديم. براي خوشحال شدن زوجهام، اين بار از ابتدا تا انتها به نيابت از او زيارت كردم. بسياري از زيارات را خواندم و مقتل و قبر حبيب و سيد مُجاب و شهداي كربلا، همه را بالنيابه زيارت كردم، آن هم از روي مفاتيحي كه او براي اين سفر به من هديه كرده بود. حضرت ابوالفضل (ع) را هم زيارت كردم و چند صفحه قرآن در حرم او كنار ضريح از طرف زوجهام خواندم. يقين داشتم وقتي خبرش را بشنود از خوشحالي پرواز خواهد كرد (اتفاقاً همينطور هم شد!).
شب فلافل خورديم و خوابيديم و صبح هم دوباره در حرم بوديم. نان و پنير و چايي را در هتل خورديم و قرار شد به ديدن پدر يكي از همراهان برويم كه با كاروان به كربلا آمده بودند. كاروان آنها فردا عازم ايران است. اين جا ايراني خيلي زياد است. عراقيها هم خيلي فارسي ياد گرفتهاند، در اثر ارتباط با ايرانيها. پول ايراني هم از پول عراقي رايجتر است. بسيار پيش آمده با كسي عربي حرف زدهام و او گفته است فارسي حرف بزن بفهمم!!!
به نظر من نجف از كربلا بهتر آمد. حرم كوچكتر و مردم اصيلتر. ولي كربلا خيلي بزرگتر است و اجناس هم ارزانتر. طلبه و روحاني در نجف خيلي زيادتر است و شهر شهريتر است. ولي كربلا كاملاً زيارتي است و شبيه مشهد ميماند.
دلم ميخواست مقتدا صدر را هم ببينيم و صحبت كنيم، ولي همراهانم خيلي مشتاق نيستند و مانع ميشوند، البته معلوم هم نبود اگر تلاش ميكرديم، موفق ميشديم!
برنامه اين است كه فردا برويم كاظمين و اگر مسير باز بود و مشكلي نبود از آنجا برويم براي فلوجه و بعد رمادي و بعد از مرز وارد سوريه شويم و مستقيم در دمشق پياده گرديم. قصد ما اين است كه مقبره حضرت زينب (س) و حضرت رقيه (س) را زيارت كنيم و سپس اگر موفق شديم با كمك شيخ ايوب ويزاي لبنان بگيريم و به ديدار شيخ موسي در لبنان برويم. از طريق او شايد بتوانيم سيد حسن نصرالله و بچههاي حزبالله را ملاقات كنيم. دوستم ميگفت شيخ موسي خيلي با نفوذ است.
از لبنان دوباره به سوريه باز خواهيم گشت، ويزاي متعدّد گرفتهايم كه ميتوانيم چند بار وارد سوريه شويم. ولي براي عراق ديگر ويزا نخواهيم داشت و ناگزير از تركيه باز خواهيم گشت. فقط اگر هزينهها براي ما قابل تحمّل باشد!
بعضي ميگويند اگر عربستان از سوريه ويزا بدهد، شايد بتوانيم از سوريه به حج عمره هم برويم! البته در آن صورت بايد از ايران براي ما پول بفرستند. هر چه خدا بخواهد و هر چه او اراده كند.