هنر اساساً نظم است
حتي اگر بينظم به نظر برسد
پيكاسو هم در كنه تمام زشتكاريهايش
نظمي منظور داشت
كه اگر نداشت
به مذاق بعضي زيبا نميرسيد
و در وراي اين نظم
بينظمي رخ ميدهد
نميشود كه ندهد
مثل آشپزي
مثل نقاشي
مثل هر كارخانهاي
بيرون و درون متفاوت
غذا هر چه زيباتر
دلنشين و لذيذ
آشپزخانه به هم ريختهتر
جز اين نميشود اصلاً
يا داخل كارخانه
باور كردنش سخت است
كالايي به اين زيبايي
در محيطي اينقدر شلوغ و به هم ريخته و ظاهراً نامرتّب
كارگاه هر نقاشي را كه ببيني
همينطور
مقوايي براي طرح جابر گرفته بود
يكي از همكلاسيهاي مريم
خواست تا كمكش نمايد
خودش نتوانسته
گروه شدند
باز هم كمكاري
مقوا بر جاي ماند
مدتي كناري افتاده
وقتي بيكار شد
رنگ دادم تا نقاشي كند
در حياط
پس از اتمام كارش
صحنهاي را ديدم كه در تصوير فوق مشاهده فرموديد!
شلختگيِ هنر را همهجا ميشود ديد
يكسو زيبايي
ديگرسو به هم ريختگي
مثل كولر گازي ميماند هنر
يخچال و فريزر هم همينطورند
گرما را از يك طرف گرفته
سمت ديگر رها ميكند
اگر يك طرف گرم است
طرف ديگر سرد
مثل قانون بقاي ماده و انرژي
نظم از جايي به جاي ديگري منتقل ميشود
از محيط
به محصول كار هنرمند!
پس نه بر نظم جهان ميافزايد
و نه از نظم آن ميكاهد
پس هنر واقعاً چه چيزي به جهان اضافه ميكند؟!