«خيلي دوست دارم دوباره ماه رمضون بياد!»
اين را مريم گفت
غيرمترقبه
در خودرو
وقتي در حال رانندگي بودم
- چرا دخترم؟
«آخه فقط تو ماه رمضون چايي كاكائو برامون درست ميكني!»
راست ميگفت
به خاطر او بود
از اولين سالي كه روزه را شروع كرد
افطار را مفصّل كردم
با آب و تاب
قبلتر بي سر و صدا افطار ميكردم
تنهايي
وقتي آنها مشغول شام خوردن بودند
ولي براي مريم
براي اينكه روزه به مذاقش خوش آيد
و قوّت اتمام ماه را به دست آورد
حلوا درست ميكردم
شامي
رنگينك
فرني
شله زرد
غير از اينهايي كه نوبتي بود
هر شب چيزهاي ثابتي
پنير و خرما و سبزي
و از همه جذّابتر براي بچهها
چاي ابداعي خودم؛
پودركاكائو و گلاب و شكر
و گاهي اندكي زعفران
طعم خوبي پيدا ميكرد
و عطر عجيبي
هر افطار
مناسك براي همين است
مناسك سنّتها را به نسلهاي بعد انتقال ميدهد
در قلبشان فرو
پيش از آنكه عقلاً باور كنند
بفهمند و درك
مناسك براي همين است
نذري دادنهاي محرّم و صفر
شمع روشن كردن شام غريبان
پرچم و طبل و سنج و علم و كتل
حتي سقاخانههاي قديمي
به اين دليل مهماند
كار مناسك همين است
كودكان را جذب مينمايد
دلشان را ميبَرَد
روحشان را يعني
باور و اعتقاد ميسازد
آداب و رسوم اينطور منتقل ميشود
هم آداب خوب
و هم البته رسوم بد
اين شيوه انتقال فرهنگ جامعه از نسلي به نسل ديگر است!