چند چيز كه نياز داشتيم برداشتيم
از فروشگاه رفاه
چيزهايي كه مطمئن بودم نياز داريم
و ارزانتر از جاهاي ديگر
سر صندوق
فاكتوري به دستم داد
دختركي به خود رسيده
قيمت واقعي نوشته
تخفيف را هم
شبيه به همانچه افق كوروش هم مينويسد
سود شما از اين خريد: 520ر212 ريال
يعني من واقعاً بيست و يك هزار تومان سود كردهام؟!
به سيداحمد نشان دادم
پرسيدم:
«به نظرت با اين همه تخفيف چه بلايي سر سوپري آقاي حبيبي ميآيد؟!»
آقاي حبيبي پيرمرد مهربان محله ماست
فروشگاهي كه با كمك فرزندانش اداره ميكند
معمولاً تمام مايحتاج ما از آنجا تأمين ميشود
مايي كه معمولاً براي خريد به جانبازان و افق و رفاه نميرويم
به فروشگاههاي زنجيرهاي يعني
به كم بسنده ميكنيم
و به نزديك
نه زياد
از راه دور
انبارداري نميكنيم
روزخريم
«نابود ميشود»
پاسخي كه سيداحمد داد
و با ناراحتي:
«بابا! من ديگه باهات نميام فروشگاه رفاه
نميخوام آقاي حبيبي و خونوادهاش از نونخوردن بيافتن!»
يك مطلبي را چند وقت پيش ديدم
همهمان ديديم يعني
اينكه نوشته بود چطور فروشگاههاي بزرگ
كوچكها را تعطيل ميكنند
و كارمندشان ميسازند
و بعد هم حذف
با اين مطلب كاري ندارم
زيرا آن هم اقتصادي تدوين شده است
با نگرشي سودمحور
ولي دوربين
آيندهنگرانه
زنجيرهايها سود نزديك را ديدهاند
و آن مطلب سود دور را
پايدار به قول خودش
من با خودم كار دارم؛
من كه هستم؟!
آيا من يك «انسان اكونوميك» هستم؟!
انسان اقتصادي
انسان سودمحور
آيا انساني كه بهره مالي برايش ارجحيت دارد
بر تمام خواستههاي ديگرش
تمنيّات ديگرش
روابط مالي مهمتر ميشود
از ساير روابط انساني؟!
آيا رابطه دوستي من با آقاي حبيبي مهمتر است
يا رابطه اقتصادي و مالي؟!
من كدام هستم؟!
انسان اقتصادمحور؟
يا انسان عاطفهمحور؟
من انسان دنياپرستم؟
يا خداپرست؟
روابط من با اطرافيان
با مردم
با دوستانم
بر اساس ماشين حساب است؟
من روباتم يا انسان؟
ماشين حساب است كه تمام روابطش
تمام افعال و اعمالش
تمام حركات و سكناتش
بر اساس اعداد است
من اما...
من آيا بر اساس «سود» و بهره مادي روابط خود را ميچينم
ترتيب ميدهم؟
كه حالا افق برايم مهم باشد يا رفاه
يا جانبازان؟
من اگر قرار است دو كيلو شكر بخورم
به قرار هر كيلو سه قران و دو زار
به چه قيمتي؟
به قيمت اينكه رابطهام با هممحلهايهايم قطع شود
اينكه ديگر وسيلهاي الهي نباشم
براي روزي اطرافيان خويش
نميخورم
يك كيلو شكر ميخورم
از قرار هر كيلو پنج قران و چهار زار
تازه يك قران هم پسانداز كردهام
در مقابل
چه به دست آوردهام؟
روابط خوب و حسنهام با انسانهايي كه با آنها زندگي ميكنم
با آنها در يك صف
پشت يك امام جماعت
در يك مسجد
در يك محله
در يك شهر
در يك كشور
در يك انقلاب اسلامي
در يك مكتب و مذهب
كدام براي ما مهمتر است؟
سود مادي؟
يا رفاقت و زندگي صادقانه با انسانها؟
ما انقلاب كرديم
تا آزاد باشيم
آزاده
تا مقهور سرمايه نباشيم
پول براي ما تصميم نگيرد
ما براي پول خودمان تصميم بگيريم
آنجور كه دوست داريم
نه آنجور كه پول دوست دارد
پول عاشق سود است و بهره بيشتر
ما نباشيم!
پ.ن.
از يك چيز خيلي عصباني ميشوم
خيلي
خيلي خيلي خيلي
بگذار ماشين حسابها بروند فروشگاههاي زنجيرهاي
جايي كه چهارتا دختر بزككرده را گذاشتهاند سر صندوق
تا عقلانيت ما را به سخره بگيرند
و به انسانيت ما توهين نمايند
انگار ما به جاي بالا
از پايين تصميم ميگيريم
و براي خريد
به جاي كالا
به دختر ايستاده در كنار كالا مينگريم
هم وهن زنانگي
و هم مردانگي
زن؛ كه يعني تو فقط اينجايي تا زيباييات را بفروشي
هيچ ارزش ديگري هم نداري
كالاي اصلي تويي
مشتري پول را به بهانه تو ميدهد
و بيهيچ عقلانيتي
فروشگاهِ ما را براي خريد برميگزيند
و مرد؛
كه اي احمق!
از بس ناداني
از بس شهوتپرست
عقلي نداري
و مهاري
ببين چطور كشانديمت به اينجا
به جاي هر جا
اين تحقير را برنميتابم
بگذار شهوتپرستان بروند فروشگاههاي زنجيرهاي
به هوس چند خط لب و چند خط چشم
بگذار پولپرستان بروند فروشگاههاي زنجيرهاي
آنانكه مطيع سودند
و سود آنها را ميكشد به هر جا
هر جا كه سرمايه بخواهد
ما اما
محتاج اين بيست هزار تومان تخفيفها نيستيم
ده درصد و بيست درصد و حتي چهل درصد
كاش كمپين راه بياندازيم تا از زنجيرهايها نخريم
از دوستان بخريم
هممحلهايها
اگر نيستيم
بخريم تا دوست شويم
با فروشگاههاي خودمان
كساني كه در كنار ما زندگي ميكنند
و در سرنوشت محله با ما شريكاند
آنها حق به گردن ما دارند!
مطلب مرتبط قبلي: اصرار بر ارزاني