مدتيست خياطي ميكند
دوست داشت
ميديد خياطي ميكنم
اصرار كه ياد بگيرد
خب بايد هم ياد ميگرفت
اما گلدوزي...
پايه مخصوص گلدوزي چرخ را ديده بود
دلش گلدوزي ميخواست
گفتم: نميشود! فعلاً نميشود!
ابتدا گلدوزي با دست را ياد بگير
اصلاً مفهوم آن را بفهم
بعد...
مطالبه كرد
خيلي هم جدّي
اينبار گلدوزي با دست را!
يك كارگاه گلدوزي خريدم
پارچهاي دمدستي داشتم
در كارگاه انداختم
گفتم: مداد بياور!
طرحي مندرآوردي كشيدم
ارتجالاً
بدون الگو
يك گلدان و يك گلي
كه البته قصد داشتم لاله باشد
ولي انگار شبيه هر گلي هست غير از لاله! :)
و چند ستاره و يك ماه
دستش دادم كه بدوزد
با اندكي نخ رنگي
دست گرفت و مشغول شد
گاهي بعد از مدرسه كه مشق نداشته باشد
مواقع بيكاري
مقداري پيش رفته
خوب هم رفته
به نظرم عاليست
خيلي بيشتر از آنچه انتظار ميرفت!
شايد هنر بماهي هنر موضوعيت نداشته باشد
كه ثمري بر محصول آن نه مترتّب
قبول
اما مهارت در كنترل دست
در كنترل ذهن
بر افزايش كيفيت ارتباط ذهن و دست
تسلط بر عصبهاي بدن
اينها چيزيست كه با هنر تقويت ميشود
آرامشي كه تجربه ميشود
صبري كه آموخته
نشاطي كه در توليد محصول نهفته
در ثمرداري
انسان نبايد بيكار باشد
و كودك صدالبته بيشتر
او بايد لحظه به لحظه بياموزد
وقت كم است
و عمر كوتاه
و چيزهاي زيادي كه بايد فرا بگيرند!