كودكان كار را دوست دارند
شايد چون حس بزرگ بودن دارد
يا شايد
اينكه تجربه ميكنند
و زندگي را فرا ميگيرند
براي ورود به جامعه
در آيندهاي نزديك
بحث شستن ماشين كه ميشود
همهشان مشتاق كمكاند
با جان و دل
دوست دارند پيسپيس شيشهشور را درآورند
دست بگيرند و با دستمال پاك كنند
همه شيشهها را
بدون توقع
تميز كردن داشبورد
صفحهاي پر
از دگمههايي
كه هنوز نميدانند چه ميكند
و همين شايد جذّابتر مينمايد
اينكه به بهانه تميز كردن خودرو
ميتوانند به تمام اين دگمهها دست بزنند
كنجكاويست شايد
ديروز اما
با خود فكر ميكردم اين بد است
از طرف من
اينكه سوء استفاده باشد
براي راحتي خودم
از آنها كار بكشم
اگر چه خودشان خوب بدانند
اين شد كه وقتي مشغول بازي بودند
مشغول نمايش يعني...
مريم سناريويي نوشته
ماسكهايي ساخته
داده ديالوگها را حفظ كنند
چون نتوانستهاند
قرار شده از رو بخوانند
مشغول نمايش
يواش رفتم و به شستن پرداختم
عصر جمعهاي
دقايقي نگذشته...
چه زود با خبر شدند
ريختند در پاركينگ و با ناراحتي:
چرا به ما نگفتي ميخواي ماشين رو بشوري؟! :(
سيدمرتضي دستمال به دست با شيشهشور
سيداحمد هم تندي رفت و جاروبرقي را آورد
واقعاً كار زيادي نكردم
بيشتر خودشان
يكي جارو كرد داخل را
ديگري شيشهها را تماماً
از داخل و خارج
هر جا هم كه نياز باشد ميروند روي ماشين
تا دستشان برسد :)
من بيشتر تماشاچي
تميز كردند
فقط شستن بدنه به من رسيد
باقي با خودشان
دم آخري هم
دستمال به دست دنبال لكههاي روي بدنه
هي گفتم: بس است، تميز شد ديگر!
پاسخ ميدادند:
نه! اينجا يك لكه هست بايد پاك شود!
ماشين را برق انداختند
انگار كه از كارخانه خارج شده تازه!
ياد گذشته افتادم
زماني كه داشتن فرزندِ زياد ارزش بود
زماني كه مردم زياد زاد و ولد ميكردند
و به زيادي اولاد خود فخر ميفروختند
گويا دركشان ميكردم
نسلهاي قديم را
قبل از اينكه فرزندان را فرهنگ ظالمانه امروزمان بيكار و بيعار نمايد
زمانيكه كودكان را از لذّت كار كردن محروم نميساختند
و به آنان اطمينان و اعتماد نموده
كارهاي بزرگ دستشان ميدادند
و بچهها اينطور «بزرگ» ميشدند
و مردان و زناني قدرتمند
گذشتهاي كه امروز فاقد آنيم
در جامعهمان
جواناني داريم كه از كار بيزار
چون دوران لذّت كار را از آنها سلب كردند
پدران و مادراني
كه خيال ميكردند
فقط خيال
كه اگر فرزندشان كار نكند بهتر درس ميخواند
و آينده موفقتري به دست ميآوَرَد
من اشتباه ميكردم
از اينكه حس ميكردم از كار دادن به كودكانم
دارم از تمايلاتشان سوءاستفاده ميكنم
به غرض اينكه از كار خود بكاهم
خير
اين اصلاً حُسن استفاده است
اينكه كارهاي بزرگ را به آنها بدهم
اينكه فرصت تجربه كردن را
اشتباه كردن را
ياد گرفتن را
ديروز صبح صبحانه را مهمان مريم بوديم
همهمان
وقتي آرد برنج را خودش با شير مخلوط كرد
روي گاز گذاشت
و براي هر چهارتايمان فرني پخت
و اصرار داشت
اصرار و اصرار
كه من اصلاً در كارش دخالت نكنم
نكردم و توانست
كودكي ده ساله
كودكي كه امروز ميتواند آشپزي كند
آماده براي آينده
پس چرا جامعه
هنوز اصرار دارد كودكان را از كار در محيط خانه محروم سازد
با يك بهانه عجيب:
«تو همون درستو دُرُست بخوني هنر كردي، نميخواد كار كني!»
پس كار و زندگي را چه زماني بايد فرا بگيرد؟!