گريهاش بند نميآيد
با عيديهاي خودش خريده بود
نه چندان گران
ولي دوستش داشت
تا اين حد؟!
يعني اينقدر توپتو دوست داشتي؟
تو كه دو تا توپ ديگه هم داري؟!
- اين يكي فرق ميكرد
اين خيلي نرم بود
يه بار اون يكي توپم خورد توي سرم خيلي درد گرفت
ولي اين يكي خوب بود
داشت بازي ميكرد كه سوراخ شد
همين چند روز پيش
سر نهار كه ديدم هنوز ناراحت است
حرفهايي زدم
براي تسكين آلامش
- سيداحمد! امام علي (ع) يه حرف خيلي عجيبي داره
ميدوني چي؟!
يه جمله خيلي جالب
من عربيشو برات ميگم
بعد فارسيشو:
لدوا للموت وابنوا للخراب!
ميتوني بگي يعني چي؟!
سيدمرتضي: من بگم؟! يعني همه چيز يه روزي خراب ميشه!
تقريباً...
كاملش اين طور معنايي داره:
وقتي بچهدار ميشي، بدون كه يه روز بايد از اين دنيا بره
وقتي هم چيزي ميسازي، بدون كه يه روزي بايد خراب بشه
مثلاً به اين ظرف شيشهاي نگاه كن
اين شكستنيه
يعني بالاخره يك روز ميشكنه
توپ تو هم بادكردني بود
بالاخره يه روزي بايد ميتركيد
اين دنيا كه باقي نميمونه
خاصيتش اين طوريه اصلاً
خدا هم به ما گفته:
لاتأسوا علي مافاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم
وقتي چيزي از دست رفت، رفته
غصه خوردن واسش چه فايدهاي داره؟!
فقط آدمهاي ضعيفاند كه براي اين جور چيزها گريه ميكنند
آدم قوي راه حل پيدا ميكنه، غصه نميخوره!
تمام شد!
بله، تمام شد.
بعد از آن ديگر نه گريه كرد
و نه اصلاً از آن توپ ياد كرد
داد به من تا برايش كلاهش كنم
و من با قيچي از وسط بريدم
توپ تبديل به دو كلاه شد
گذاشت روي سرش و خوشحال و خندان...! :)
حالا يك سؤال:
آيا يك توپ تركيده اين همه وقت گذاشتن ميخواهد؟!
پدر يا مادر بايد اين همه براي آن صحبت كنند؟!
قرآن بخوانند و حديث بگويند؟!
يا بهتر است كودك را رها كنيم تا خودش با مشكلش كنار بيايد؟
آبديده گردد و از غمش تجربه كسب كند؟!
خير...
به نظر من اين ده دوازده سال نخست زندگي
هر حادثه كوچكش خيلي بزرگ است
هر اتفاقي كه ميافتد
حتي به اندازه تركيدن يك توپ
حتي يك غم ساده و كوچك براي كودك
اينها همه «نخستينها»ي كودكاند
و اين نخستينها
تمام آينده او را ميسازند
تمام شخصيت او را
چيزي كه خواهد «شد»
اينها براي مادر و پدر فرصتاند
براي والدين
كه از همين مجراها وارد شوند
از همين چالشهاي كوچك
و شخصيت او را پرداخت نمايند
گوشههاي تيز و ناهموار را
قبلترها استادي ميگفت:
كودك چون خميريست
به دست والدين
تا او را شكل دهند و حالت گيرد
ولي...
سالهاي بودنِ با كودكانم ثابتم كرده
كودكان سنگهايي هستند تازه از كوه كنده شده
ديدهايد چقدر تيز و برنده
با شكلهاي ناجور و ناهنجار
پدر و مادر كارشان ساييدن لبههاست
تا نرم شود و شكل گيرد
چون سنگهاي لطيف ساحل دريا
عقيق شوند يا فيروزه
نگين انگشتري خلقت
خارا نمانند و بدشكل!
شايد اين نگاه دقيقتر تربيت را توصيف نمايد...