چشم ميبيند
دل ميخواهد
براي همه همين است
تا نفس ما رام نشده باشد
تحت سيطره عقل در نيامده
ميخواهد
و بر خواستنش پاي ميفشارد
سيدمرتضي در سهشنبهبازارمان ديد
كيسه بوكسي را
و اصرار به خريدن
فروشنده هم 30 هزار تومان قيمت گذاشت
پرسيدم داخلش چيست؟
- ويسكوز
همين الياف نايلونياي كه در بالشها اخيراً پر ميكنند
خب اين چطور بوكسي خواهد شد؟!
و چه خاصيت قدرتافزايي خواهد داشت؟!
اين شد كه گفتم:
«سيدمرتضي
اين هم گرونه
هم محتوياتش به درد نخور
اجازه بده يكي واقعياش را برايت توليد كنم!»
خوشحال نشد
ولي خواهشم را پذيرفت
عكس مرد عنكبوتي روي كيسه بوكس مستش كرده بود
نميتوانست آرام بگيرد
ولي قبول كرد تا هفته بعد صبر كند
تا اگر من كيسه بوكس مقبولي برايش نساختم
همان را برايش بخرم!
پارچهاي نخي و محكم برداشتم
لولهوار دوختم
يك دايره براي انتهاي آن
و چند بند براي ابتدا
و رفتم بازار كهنه
نجار خاك ارّه را رايگان در اختيارم گذاشت
خاكاندازي داد و كيسه را پر كردم
كيسه دومي هم مانند آن دوخته بودم
براي حمايت بيشتر
اين را در آن قرار دادم
و از سقف آويختم
سيدمرتضي خيلي خوشحال شد
گفتم حالا خودتان مرد عنكبوتي بكشيد
يا هر چيز ديگري كه دوست داريد
نقاشي كردنش با شما
مريم استقبال كرد
اما سيدمترضي مخالف: «نه، همينطور سفيد باشه!»
ديدم قشنگ نيست
با هم رفتيم پارچهفروشي
چهارنفري
سپردم به خودشان سه نفري
پارچهاي را انتخاب كردند
همين كه در تصوير ميبينيد
مدرسه موشها
اندازهها را گفتم
يكي پارچه را پهن كرد
يكي قيچي را برداشت و بريد
يكي هم آنطور كه گفتم زير چرخ گذاشت و دوخت
البته معلوم است كه اين آخري كدامشان بود؛
مريم مدتيست استفاده از چرخ خياطي را به طور كامل فراگرفته! :)
و امروز آنها يك كيسه بوكس دارند
كيسه بوكسي كه خودمان در خانه توليد كردهايم
يك توليد ملّي! :)
پ.ن.
از سيدمرتضي پرسيدم راضي هستي
يا اينكه برويم مردم عنكبوتي را بخريم؟
راضي شد و قبول كرد
گفت همين خوب است و آن يكي را نميخواهد!