سلام عرض ادب خدمت شما،اگر خدوند كل جهان را در بر ميگيرد پس ارزش و نقش
ما موجودات چيست؟ اساسا ايا هدف از افرينش روشن ميباشد؟
پاسخ شما را كمي درام
و در قالب يك داستان عرض مينمايم
چشمش را باز ميكند
نور شديدي همه اطراف را فرا گرفته
چند ثانيه طول ميكشد تا به روشنايي عادت نمايد
از جاي خود حركت ميكند
به زائدههاي بزرگي كه از بدنش آويزان است مينگرد
ميبيند دستهايي فلزي بر بدنه نقرهايفامش متصل شده
و پاهايي كه ميتواند با آن حركت كند
تمام تنش از فلزي براق
به انگشتانش مينگرد
و براي اولين بار حركت آنها را تجربه ميكند
ناگهان صدايي توجهش را جلب ميكند:
«سلام»
رويش را بر ميگرداند
موجودي شگفتآورتر از خودش ميبيند
كه به او لبخند ميزند
موجود شگفتآور به او نگاه ميكند
او نيز با شگفتي ميپرسد
اولين سؤالي كه به ذهنش ميرسد:
«من چي هستم؟»
موجود عجيب به او ميگويد:
«تو يك ربات هستي كه من اختراع كردهام»
و ربات كه اكنون هم خود را شناخته و هم خالق خود را
سؤال دوم را طرح مينمايد:
«چرا من را ساختهاي؟»
موجود شگفتآور لبخندي ميزند
به قد و بالاي ربات نگاه ميكند و اين بار او سؤالي را طرح ميكند:
«خودت چه فكر ميكني؟»
خب از قصه بيرون بياييم
ربات فكر ميكند
اما من يك سؤال مهم از شما دارم
اين ربات با چند دقيقه فكر كردن ميتواند به پاسخ برسد
ده دقيقه؟
ده ساعت؟
ده سال؟
چقدر بايد فكر كند تا بفهمد كه سازنده او چرا او را ساخته است؟!
اصلاً اگر سازنده خودش را به او نشان نميداد
يا معرفي نميكرد
اگر خود ربات را نيز به خودش معرفي نميكرد
آيا ربات خودش ميتوانست با فكر كردن حتي اينكه خودش چيست را بفهمد؟
يا اينكه سازنده و مخترع او كيست؟
دقت بفرماييد كه چه ميخواهم عرض نمايم
اين مثال را خيلي از ماها شنيدهايم
ماهي در آب است
اگر از او بپرسي در چه هستي؟
آيا تا زماني كه از آب بيرون نيامده باشد
هيچ توضيحي ميتواند درباره آب بدهد؟
كه آب چيست و من در آب چه ميكنم؟
ما چشم كه باز كردهايم در دنيا بوديم
كداميك از ما از دنيا خارج شده و بازگشته است
تا بتواند توضيحي درباره خارج از آن بدهد؟
ما خدا را ديدهايم؟
آيا جهان را ديدهايم؟
كل جهان را؟
تا بتوانيم اصلاً تصوّر نماييم
صرفاً تصوّر
بدون اينكه حتي دنبال پاسخ به سؤال باشيم
آيا ميتوانيم تصوّر كنيم اينكه «خدا كل جهان را در بر ميگيرد» يعني چه؟
ببينيد
دقت كنيد
وحدت وجوديها همين بيراهه را رفتند
گفتند خدا كه همهجا بايد باشد
چون اگر جايي باشد كه خدا نباشد
پس خدا محدود و ضعيف شده
و ديگر خدا نخواهد بود
پس حالا كه همهجا هست
در همه چيز هست
پس چيزي جز خدا نميتواند وجود داشته باشد
و چون خدا نميتواند داراي اجزا باشد
يكپارچه و بسيط بايد باشد
و چيزي كه بسيط است و يكپارچه
با هر چيز ديگري اگر بخواهد مرتبط شود
بايد هر دو عين هم باشند و يكي شوند
وحدت پيدا كنند يعني
پس اگر ما وجود داريم
وجود ما بايد با وجود خدا وحدت داشته باشد
يعني - پناه بر خدا - ما بايد خدا باشيم
همين جمله معروفي كه در شبكه چهار آقاي الهي قمشهاي بارها گفته است
در قيامت
پردهها كه بيافتد
همه اين اعتبارها از بين ميرود
و همه يكي ميشوند!
حالا چه كنيم؟
ما كه نميتوانيم درباره خدا صحبت كنيم
عقل ما تنها موضوعاتي را ميتواند تحليل نمايد كه از خارج دريافت كرده باشد
اگر موضوعي را خودش بسازد
يعني خيال كند
يعني در قوّه مخيّله توليد كرده باشد
اين كه ارزش واقعنمايي ندارد
اين فقط بر بيراههها ميافزايد
عقل ما تنها اگر بر موضوعات واقعي سوار شود ميتواند تحليل كارآمد ارائه كند
موضوعات واقعي هم كه از حسّ به دست ميآيند
آيا چيزي را ميتوانيد تعقّل كنيد كه از غير حسّ به شما برسد
ولي بافته ذهن خود شما نباشد
و مطمئن باشيد از واقعيت خارجي حكايت مينمايد؟!
قوّه تفكّر ما روي محسوسات عمل مينمايد
و آنچه خارج از حوزه و قلمرو احساس ما باشد
چيزي را كه نبينيم
چيزي را كه نشنويم
چيزي را كه لمس نكرده باشيم
چيزي را كه...
چطور ميتوانيم با عقل خود روي آن عمل سنجشي و تحليلي انجام دهيم؟!
خدا را نميبينيم
هيچوقت نديدهايم
چطور قضاوت كنيم كه چطور بافتي دارد؟
چطور متريال و ماده سازندهاي؟
چطور بدني؟
چطور جسمي؟
چطور روحي؟
چطور حركتي؟
تا بعد بتوانيم بگوييم كه وقتي جهان را در بر ميگيرد
چطور اين در بر گرفتن اتفاق ميافتد؟!
عقل ما قدرت قضاوت درباره با خدا را ندارد
نه فقط خدا
هر چه كه خارج از جهان محسوس ما باشد
ما فقط يك چيز را درك ميكنيم
«بودن» خدا را
اينكه خدا هست
خدايي كه نميتواند مانند ما محدود باشد
موجودي كه نميتواند از جنس ما باشد
زيرا اشيايي كه آنها را درك ميكنيم
و گياهان و جانوران
و بدن خودمان
ويژگيهاي پيچيدهاي دارند
و ميفهميم كه حتماً سازندهاي فوقالعاده توانمند دارند
همين!
و ديگر هيچ!
پس چه كنيم؟!
يعني هزار سال هم بشر روي زمين مطالعه كند
نخواهد توانست درك كند كه خدا «چيست»؟
بله
نخواهد توانست
امكان عقلي ندارد
پس چه كنيم؟!
هيچ
منتظر ميشويم
خدايي كه ما را ساخته است
هدفي داشته
او خودش با ما مرتبط خواهد شد
بالاخره اگر امروز نيامد
فردا «سلامش» به ما خواهد رسيد
او با ما مرتبط خواهد شد
و مطمئناً ما را راهنمايي خواهد كرد
زيرا چنين خالق توانايي بيهوده چيزي نميآفريند
و اگر به ما نگويد كه با ما چكار دارد
خب ما هرز ميرويم
تواناييمان بيهوده ميگردد
چنين توانمندي آنقدر دانا هست كه با ما تماس بگيرد
بله
خدا به ما «سلام» كرد
او پيش از آنكه ما بخواهيم با او سخن بگوييم
به بشر روي نمود و حرف زد
وقتي آدم را خلق كرد با او سخن گفت
راهنمايي و هدايت نمود
و پس از آن
هر جا كه انساني بود
با بهترينهاي آن انسانها مرتبط شد
و بهترين را مأمور كرد تا پيامش را به سايرين برساند
خدا با بعضيها مستقيم
و با سايرين غيرمستقيم...
او بالاخره با همه ما سخن گفت
و يا خواهد گفت
او به ما ميگويد كه كيست
و ما كيستيم
و جهان چيست
و براي چه ما را ساخته است
او به ما ميگويد كه چه كنيم تا از خطرات جهان مصون بمانيم
و چه كنيم تا به بهترين نعمتهاي او دست يابيم
او همه اطلاعات مورد نياز ما را در اختيار ما قرار ميدهد
قرار داده است
قرآن را بگشاييد
كتابي كه در ميان ما امانت نهاده
نامهاي كه به شما نوشته
به عنوان يك انسان
نامه خدا را تا به حال به صورت كامل خواندهايد
به زبان عربي منظورم نيست
خب زبان عربي كه مردم فارسيزبان به درستي نميفهمند
نامه را عدهاي مترجم و متخصص به زبان ما ترجمه كردهاند
آيا تا به حال نامه خدا را به زباني كه كاملاً ميفهميد خواندهايد؟!
به صورت كامل؟!
با دقّت يعني؟!
خداوند در نامهاي كه براي ما ارسال نموده
تمامي دادههاي مورد نياز براي هدايتمان را قرار داده
اما آيا تمام اسرار آفرينش را نيز بيان نموده؟!
خير
اينطور به نظر نميرسد
حداقل ما غيرمعصومين (ع) كه اينطور از قرآن نميفهميم
آيا نياز بوده بگويد و نگفته؟!
اينكه به ما نگويد نسبت خودش با جهان چگونه نسبتي است
و ما چطور درون ذات خداوند هستيم
يا بيرون از ذات او
نسبت وحدت با كثرت در عالم چيست
اينها را به ما خبر نداده است
مگر بايد ميداد؟!
مگر بايد تمام ريزهكاريهاي خلقت را به ما ميگفت؟!
يا بايد كه بگويد؟!
شما ربات بسازي همه نقشه ساختش را در اختيارش ميگذاريد؟!
اصلاً هاردديسكي كه درون ربات نصب كردهايد
گمان ميكنيد گنجايش اين ميزان اطلاعات را دارد؟!
نسبت ما با خداوند تقريباً چنين نسبتيست
و ارتباطمان چنين ارتباطي
بايد مراقب باشيم فريب ابليس را نخوريم
خدا از ابتدا انسان را جاودانه خلق كرده بود
ولي ابليس، نخستينِ ما را فريب داد
كه اگر ميخواهي مثل خدا جاودانه شوي نافرماني كن!
ما را مراقب باشيم فريب ندهد
كه اگر ميخواهي مثل خدا همه چيز را درك كني...
ما بنده خدا باشيم
همه چيز حل است
كافيست نامهاش را بخوانيم
و مو به مو به راهنماييهايش عمل نماييم
به منوئلي (Manual) كه براي كار كردن با بدنمان برايمان فرستاده
بالاخره اين جسم پيچيده
با اين روح پيچيدهتر
نياز به يك دفترچه راهنما ندارد؟!
چطور ميخواهيم به هدف برسيم بدون اينكه دستورالعمل خود را بدانيم؟!
موفق باشيد