ريزش و رويش
تداوم سازمان فراتر از تداوم افراد و نيروهاي انسانيست. انسانها عمر محدودي دارند و توان محدودتري. انسانها تغيير ميكنند و گاهي در مبارزه با نفس اماره، انتخابهايي مينمايند كه سازگار با اهداف فرهنگي سازمان نيست.
سازمان بايد فقط و فقط پيرو آرمانهايش باشد، ارزشهايي كه براي تحقّق آنها تلاش مينمايد و هرگز نبايد خود را با آدمها گره بزند. نيروهاي انساني، حتي در بالاترين منزلتهاي سازمان نيز امكان لغزش دارند. سازمان اگر بر حول انسانها تعريف شود، همان تحذير پروردگار محقق ميشود كه: «أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ»(آلعمران:144).
اين است كه سازمان نياز به نوسازي دارد. با گذر زمان، هر جا كه فردي از قطار انقلاب جا ماند، قرار نيست امور محوّله بر زمين بماند، بايد جوانترها و تازهكارها بيايند و جاي وي را پر كنند. سازمان بايد مانند رود جاري باشد، نيروهاي جديد ميتوانند طراوت فرآيندهاي سازماني را حفظ نمايند.
فشار در بالا، ترخيص در پايين
سازمانهايي كه بر ارزشهاي مادي شكل گرفتهاند، چون انگيزشهاي پرسنل را بر مبناي رفاه بيشتر و مصرف افزونتر سامان ميدهند، ناگزير فشار كاري را بر قاعده هرم مديريت ميآورند و رفاه و راحتي و آسايش را براي رأس هرم تخصيص ميدهند. براي مثال: ده نفر كارمند را در اتاقي جاي ميدهند كه نصف اتاق مديريتيست كه تنها يك فرد در آن كار ميكند، آنهم فقط چند ساعت اندك در روز!
اين فاصله طبقاتي در مصرف، محرّكي ميشود براي نيروهاي انساني سازمان، تا براي خلاصي از فشارها و بهرهمندي بيشتر از مواهب دنيايي، شب و روز تلاش نمايند و بيشتر كار كنند.
اما در سازماني كه ارزشهاي الهي را مبناي تصميمگيري خود قرار ميدهد، در نظر گرفتن چنين تبعيضي ميسّر نيست. حتي بالعكس، براي خنثي كردن آسيبهاي ناشي از اعتبار بيشتري كه مديران از قدرت و شهرت كسب مينمايند، تكليف بيشتري بر دوش آنان گذاشته ميشود و توبيخهاي شديدتري برايشان در نظر گرفته شده است.
يك نگهبان دم در اگر يك ربع تأخير كرد، قابل مؤاخذه است، اما مؤاخذهاي در حدّ شأن و قدرت اجرايي و نفوذ و سهمي كه در سازمان دارد. وقتي به سهم قلههاي سازمان مينگريم، پنج دقيقه تأخير آنان، وقتي در سهم تأثيرشان در سازمان ضرب گردد، عددي بسيار بزرگتر نشانمان ميدهد. علم حساب ثابت ميكند كه توبيخ وي بايد بسيار شديدتر از نگهبان مذكور باشد.
سازمان جبهه بايد براي خطاهاي عناصر ضعيف، قاهده هرم مديريت، پيوسته پردهپوشي كند و با عفو و بخشش و مدارا و رحمت و رأفت اسلامي عمل نمايد. اما نسبت به اشتباهات عناصر كليدي، با غضب و شدت مواجه گردد.
نتيجه اين رفتار، مضاف به كاهش مصرف در رأس هرم، نوعي انگيزه براي «فرار از مديريت» پديد ميآورد. براي دنيادوستان اصلاً صرف نميكند كه در رأس هرم قرار بگيرند، زيرا رأس هرم هميشه در سختترين خاكريز جبهه قرار دارد و در مواجهه و روبهرويي با بيشترين خطرات.
درست در همين نقطه است كه ايثارگران پاي پيش گذاشته و تنها براي اداي دين و تكليف شرعي خود، مسئوليتهاي حساس سازمان را برعهده ميگيرند، آنانيكه توقع مالي هم ندارند و خود را بيشتر بدهكار ميدانند تا طلبكار، زيرا خالي شدن ميدان، وجوب كفايي بر دوششان آورده و آنان كساني نيستند كه واجبي را ترك نمايند.
[ادامه دارد...]
نظرات
حامد: ممنون. بله حق باشماست. به اهميت كارگاه هاي خانگي واقف شدم.
نظرتان درباره ي فرمايش شهيد مطهري چيست؟ اينكه مي گويد ماشين يا دستگاه هاي توليدي نمي تواند مملوك شخصي باشد. دخالت ماشين را موضوع جديدي مي داند كه در گذشته نبوده است. زيرا ماشين قادر است صد برابر كارگر كار كند، ماشين اضافه ارزش توليد كند. صدها برابر كاري كه صرف توليد آن شده است ارزش توليد كند. ماشين محصول فكر اجتماع بشري و نبوغ دانشمندان در طول تاريخ تاكنون بوده است و نمي تواند مملوك شخصي باشد.
درواقع در كارگاه هاي خانگي هم با وجود ماشين، مرد خانه مي تواند سودهاي بسيار كلاني را تصاحب كند و گستره ي خيلي بيشتري از صرفا محله اش را تحت پوشش قرار دهد. در واقع قبول داريد ماشين هاي توليدي جديد با ابزارهاي دستي گذشته كه صرفا ابزار كار بودند، از لحاظ ماهيتي متفاوتند؟
جمعه ۲۳ تير ۱۳۹۶ - ۷:۱۰ عصر
پاسخ: ماشين غير از فناوريست. آنچه كه قابل مالكيت نيست فناوري است. يعني دانش توليد ماشينآلات. اين بحث مفصليست كه هنوز مخالفين و موافقين خود را دارد كه آيا قانوني به نام «كپيرايت» صحيح است، حقوق معنوي! وقتي يك دانش و تجربهاي به دست ميآيد، محصول تاريخ بشر است و يك شخص يا شركت حق ندارد آن را انحصاري نمايد. اما «يك دستگاه خاص» را وقتي خريداري مي:كنيد، شما مالك آن ميشويد. اين كه ديگر قابل انكار نيست. زيرا اصالتاً كسي كه آن دستگاه را توليد كرده به دليل كاري كه براي آن انجام داده، مالك اصلي آن شده است، سپس آن را به شما فروخته و شما اكنون مالك هستيد. اما اينكه اجازه ندهيد كسي از روي آن بسازد، اين محل اشكال و بحث و نظر است. ماشينهاي جديد هم ابزار هستند، اگر چه مقياس توليد آنها با ابزارهاي گذشته تفاوت ميكند. ولي چيزي كه تغيير كرده شيوه كار است، نه صرفاً خود ماشين. شيوه كار يعني نحوه تقسيم كار، سرمايه، سود، بهره بانكي و مانند آن. قضاوت كردن درباره سود يك كارخانه يا كارگاه و تفاوت آنها با يكديگر ساده نيست. يكي بگويد كم است و ديگري بگويد زياد است، اينطور نميشود قضاوت كرد. اينجا بحث از اندازه و مقدار نيست، زيرا واقعاً كه قابل محاسبه نيست. بحث بر سر شيوه سودآوري و عوامل آن است. وقتي ما مي"گوييم كارخانه، منظور يك بنگاه بزرگ اقتصاديست كه ضرورتاً با استفاده از وامهاي عظيم بانكي، يا سرمايهگذاريهاي حجيم، تأسيس شده است. با سرمايه يك فرد نميشود كارخانه راه انداخت. در حقيقت وقتي كه گردش اسكناس و حوالههاي بانكي در اسكاتلند براي نخستين بار رسميّت و رواج يافت، فرصتي ايجاد كرد تا كارخانهها ايجاد شوند، از طريق اعطاي وامهاي سنگين و بزرگ ربوي. ولي وقتي ميگوييم كارگاه، دنبال اين هستيم كه با سرمايه كم توليد كنيم. سرمايه كم هر چقدر هم سودآور باشد، اصلاً در مقياس سودآوري كارخانه نيست.
[ادامه پاسخ]: ...فاصله طبقاتي هم كه ناشي از اقتصاد ربويست برچيده ميگردد. وقتي پول پول نياورد و به عنوان كالا محسوب نگردد، فاصله درآمدي كاهش مييابد. نميشود كه يكي هزارهزار ميليارد داشته باشد و يكي به نان شب محتاج. بله، در گذشته خانها بودند كه با استثمار مردم و غصب اموالشان ثروتمند ميشدند، اما فرض ما اين است كه در عصر حاضر دولت با چنين غاصباني مبارزه ميكند و تنها روش استثمار، همان اسكناس است كه از طريق تورّم پيوسته درآمد دهكهاي پايين جامعه را ميدزدد و به جيب دهكهاي بالايي سرازير ميكند، زيرا آنها به جاي اسكناس، كالاهايي با ارزش پايدار نگهداري ميكنند كه در طول زمان كاهش نمييابند. ديگر اينكه درآمد يك كارگاه آنقدر نيست كه بتواند تبليغات خود را به حدّي وسيع انجام دهد تا سبك زندگي را تغيير دهد! اما درباره دستگاه پيشرفته توليد، دستگاهي كه فقط يك اپراتور و كارگر داشته باشد، خير، توليد را اينطور نميشود ديد. زيرا حتي اگر چنين دستگاهي وجود داشته باشد، اپراتور آن بايد تمام تنظيمات كار با اين دستگاه را ياد بگيرد، مهندسي آن را، وقتي خراب ميشود، وقتي مواد اوليه نقص دارد، كارشناسي مواد را بايد بداند، منابع خريد و تهيه مواد اوليه را، روابط عمومي جهت توزيع محصول را، روش برخورد با مشتريان را، نحوه باز و بسته كردن دستگاه را، خلاصه اين طور نيست كه دگمه را بزند و محصول توليد شود. الآن در يك كارخانه حتي اگر يك دستگاه تمام اتوماتيك هم داشته باشيم، صد نفر نيز داريم تا حوائج و نيازهاي اين دستگاه را تأمين نمايند. چون از تأمين مواد اوليه نصب و نگهداري دستگاه و توزيع محصول همه بر عهده كارخانه است. ضمن اينكه در واقعيت، تنها درصد بسيار اندكي از كالاها هستند كه قابليت چنين توليدي را دارند. فرض بفرماييد كارگاهي كه قرار است همين دستگاه فوق پيشرفته را توليد كند، آن كه ديگر يك دستگاه اتوماتيك ندارد. آنجا نياز به طراحي و تست و هزار عمل ديگر است. در كنار همه اين مباحث، اين نكته را فراموش نفرماييد كه وقتي ما از «كارگاه خانگي» صحبت ميكنيم، با يك يا چند خانواده مواجه هستيم. خانواده هميشه درگير مسائل اخلاقيست...
جمعه ۲۳ تير ۱۳۹۶ - ۱:۱۸ عصر
پاسخ: ...بسيار بيشتر از يك كارخانه. در كارخانه اگر كارگر دير آمد، سركارگر ميگويد: شرمنده برادرم، با اينكه خيلي دوستت دارم و اوقات خيلي خوشي با هم در اين چند سال داشتيم، ولي من اختياري ندارم و طبق ضوابط شما از فردا نبايد سر كار بيايي و اخراجي! اما در يك كارگاه خانگي، نسبتهايي بين افراد وجود دارد كه غيرقابل انكار است. اگر حميد سر كار نيامد، فردا عمويش به مادر حميد ميگويد كه پسرت سر به هوا شده، يه چيزي بگو تا آينده خودش را خراب نكند. يعني نسبت همكار بودن يك درجه پايينتر از نسبتهاي خانوادگيست و اين سبب ميشود محيط كار نتواند مروّج اخلاق فاسد سرمايهداري گردد كه همهچيز را قرباني سود بيشتر ميكند. اينجا شما ناگزير هستي با برادرت كنار بيايي، زيرا نميتواني او را اخراج كني. اساساً يكي از دلائل اينكه در تمدن مدرن اينقدر خانواده تضعيف شده، همين مطلب است، زيرا متوجه شدند روابط خانوادگي مانع سود بيشتر سرمايه است. افلاطون در كتاب جمهور خود پيشنهاد عجيبي دارد. ميگويد بايد نوزادان را به محض تولّد به يك پرورشگاه منتقل سازند و به نحوي قاطي كنند كه هيچ كس بچه خود را نشناسد، البته آن روز چون شير خشك نبود (!) ميگفت مادرها بيايند پرورشگاه و هر روز يك بچهاي را كه نميدانند كيست شير بدهند. او معتقد است به اين وسيله تمام نسبتهاي خوني و خانوادگي مضمحل شده و از بين ميرود و جامعه آرماني يا اتوپيا شكل ميگيرد! جامعه مدرن اين است، جامعهاي كه انسانها پشتوانه خانوادگي نداشته باشند تا در برابر اربابان ثروتمند بيدفاع باشند، تا با ميل خود بردگي كنند. اما كارگاه خانوادگي اساساً مبتني بر نسبتهاست. در پناه حق.
حامد: ممنون از توضيحاتتون.
مثالي كه فرموديد كارخانه اي كه در روز 1000 قطعه شكلات توليد مي كند ولي نياز مردم آن شهر بيشتر از 100 شكلات در روز نيست. اشكالي كه به آن وارد نموديد را مي توان به راحتي با سياست كنترل تعداد كارخانه ها برطرف كرد. مثلا آن كارخانه ي مذكور تعداد بيشتري از شهر ها تحت پوشش قرار دهد. ديگر مدير فروش كارخانه نياز به تبليغات كذايي و افزايش حرص مردم ندارد. منظورم اين است كه ميزان توليدات را بايد با سياست هاي دولت متناسب با ميزان نيازهاي اساسي مردم كرد. ثانيا منظورتان از كارگاه كوچك خانگي برايم ملموس نيست. امروزه با وجود برخي دستگاه هاي بسيار پيشرفته ي توليدي مي توان در يك كارگاه كوچك خانگي ميزان توليدي داشت كه 100 سال پيش در يك كارخانه ي بزرگ انجام مي گرفت. ثالثا بحث تبليغات كذايي و افزايش حرص مردم در مورد اين كارگاه ها هم ممكن است به وجود آيد. مرد خانه براي فروش بيشتر محصول كارگاهش تبليغات در شهرش بكند و مردم شهرش را حريص كند! رابعا در همان كارگاه خانگي هم ممكن است دستگاه پيشرفته ي توليدي باشد كه مرد خانه تنها روي آن نظارت مي كند و آن سخن شما كه در كارگاه خانگي " هر فرد حجم بيشتري از كارها را به انجام ميرساند و مهارتهاي متنوعي را كسب ميكند" را نتوان به كار برد.
جمعه ۲۳ تير ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۰ عصر
پاسخ: وقتي صحبت از كارگاههاي كوچك است، گستره قلمرو مشتريان محصولات آن نيز اندك است. وقتي كارگاه شكلاتسازي با هزينه كم و در مقياس كوچك فعاليت مينمايد، در هر شهري ميتواند چند تا از آنها تأسيس شود و رقابت كه بين آنها باشد، هيچكدام نميتواند مشتريان ديگري را از آن خود نمايد. چرا؟! اولاً هر كدام فرهنگ منطقه خود را ميشناسد، ثانياً روابط اجتماعي و محلي سبب ميشود مشتريان نسبت به كارگاه محلي خود اقبال بيشتري نشان دهند، وقتي همه ميدانند اين شكلاتها محصول خانواده كربلايي محمد قنّاد است كه همه او را به نيكنامي ميشناسند مثلاً! پس هزار شكلات فقط در همين شهر ميتواند بازاريابي كند. چون توان رقابت با كارگاههاي ساير شهرها را ندارد. كارخانه اما متفاوت است. كارخانه به دليل سرمايه انباشته بسيار زياد، ميتواند دفاتر متعدد و شعب گوناگون داشته باشد و با تملّك كارگاههاي كوچك، بازار را انحصاراً قبضه نمايد. اما اينكه ميفرماييد اقتصاد بايد دولتي باشد و حاكميت ميزان توليدات را متناسب با نيازها نمايد، اين نيز ممكن نيست. وقتي هزاران نوع محصول وجود دارد و هزاران نوع نياز متنوّع كه در شهرهاي مختلف نيز تفاوت ميكند، دولت بايد بسيار بزرگ شود كه بتواند آمار بگيرد و تمام اين محاسبات را انجام دهد و سياستگذاري نمايد و در اين صورت نيز دچار بروكراسي پيچيده دولتي گشته و عملاً به پاسخهاي نادرست ميرسد. اقتصاد در اسلام غيردولتيست. مردم خودشان بايد در هر محله متناسب با نيازهايشان توليد نمايند و مصرف كنند. اما اينكه ميفرماييد يك كارگاه كوچك هم ميتواند مردم را با تبليغات بفريبد و تحريك به مصرف كند، خير اينطور نيست؛ به دو دليل: نخست اينكه انگيزهاي براي اينكار وجود ندارد. زيرا وقتي توليد محلّي شود، حجم كار افراد در طول يك روز كاري كاهش مييابد، زيرا مصرف كم شده و نياز به درآمد كم ميشود...
[ادامه پاسخ]: ...اما با پيدايش نظام كارخانهها، مصرف زياد شده و تلاش براي تأمين آن هم بيشتر. اين با فلسفه خلقت انسان در تعارض است. يك كارگاه خانگي اگر روزي ده لباس توليد كند براي تمام آن شهر كافيست. ولي كارخانه چون روزي ده هزار لباس توليد ميكند، براي مدگرايي هزينه ميكند تا بتواند مردم را بفريبد و وادار به خريد بيشتر لباس نمايد. اسلام ميخواهد انسان آزاد شود از يوغ چنين استثماري. موفق باشيد.
پنجشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۶ - ۹:۴۱ صبح
حامد: آيا منظورتان مثلا چيزي شبيه اين است كه در هر شهري يك درصد خانواده ها با كارگاه هاي كوچك خانگي وظيفه توليد پوشاك كل شهر را داشته باشند. يك درصد وظيفه توليد ظروف و امثال آن. يك درصد وظيفه توليد فرش و قالي و امثال آن. يك درصد وظيفه توليد خودرو. همين طور هر خانواده وظيفه اي خاص در آن شهر داشته باشد.
انتقادي از نظام سلسله اي كارخانه ها كرده بوديد: " كارخانهاي كه موبايل توليد ميكند، مواد اوليهاي نياز دارد كه كارخانه ديگري تأمين مينمايد و هلمّ جرّا". در مورد كارگاه هاي كوچك خانگي هم مگر همين انتقاد وارد نيست؟ به هر حال يك يا چند خانواده اگر بخواهند يك گوشي موبايل با تمام قطعات الكترونيكي داخل آن را خودشان بسازند شايد سال ها طول بكشد بنابرين چه بهتر كه مواد اوليه خود را از كارگاه هاي خانگي ديگري بگيرند. همين طور اين سلسله ي نيازمندي در كارگاه هاي خانگي نيز ادامه مي يابد.
پنجشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۶ - ۱:۲۱ صبح
پاسخ: البته كه كارگاههاي خانگي نيز به يكديگر محتاج خواهند بود. زيرا مواد اوليه يكديگر را توليد ميكنند. ايراد ما به كارخانهها اين نيست كه چرا به يكديگر وابسته هستند. بلكه اين است كه اين وابستگي سبب ميشود نظامي از كارخانههايي پديد بيايند كه همهشان نيازمند وامهاي سنگين بانكي و محتاج اقتصاد ربوي هستند. يعني اقتصاد مبتني بر خلق پول. از سوي ديگر، توليد كارخانهاي به دليل اينكه حجم بالايي دارد، تقسيم كار پيچيدهاي نيز دارد. در يك كارخانه، يك فرد تنها وظيفه دارد يك پيچ را ببندد؛ روزي هزار پيچ از يك نوع. اين تقسيم كار سبب ميشود مهارت افراد بسيار اختصاصي گردد و آنان را به شدت وابسته به آن كارخانه خاص نمايد. اما در توليد كارگاهي، هر فرد حجم بيشتري از كارها را به انجام ميرساند و مهارتهاي متنوعي را كسب ميكند. اين از لحاظ رواني و فكري آرامش پديد ميآورد و هم اينكه در صورت امتناع از همكاري با كارگاه، ميتواند تجارت خود را به صورت مستقل تأسيس كند. فراموش نكنيم اساساً يك تفاوت مبنايي بين ما و تمدن مدرن وجود دارد. مسلمانان معتقد به جهان پس از مرگ هستند و زندگي خود در اين دنيا را مشابه «چريدن حيوانات» نميدانند. قرار نبوده و نيست دنياي بسيار مرفهي داشته باشيم. نگاه ما به توليد به اندازهايست كه نيازهاي اساسي زندگي در دنيا را بمثابه مزرعه آخرت تأمين كند. نظام سرمايهداري اما به دنبال سود بيشتر است و اين را از راه تحريك انسانها به مصرف بيشتر به دست ميآورد. اين راه بشريّت را روزبهروز بيشتر از آخرت غافل مينمايد. داشتن زندگي خوب در اين دنيا بد نيست، اما چه ميزان از فعاليت روزانه هر انسان بايد صرف تأمين نيازهاي دنياي وي شود؟ به تفاوت زندگي مردم در تهران و شهرستانها بنگريد. يك تهراني شش صبح از خانه خارج ميشود و پنج عصر باز ميگردد، صرفاً براي اينكه دنياي خود را تأمين كند. اما معمولاً در شهرهاي كوچكتر، افراد ساعت ده صبح كار خود را آغاز ميكنند و سر ظهر هم مغازه را ميبندند و چند ساعت هم عصر، تمام نيازهاي مادي دنيايشان تأمين ميگردد. حالا اين را ببريد به روستاها، مردم وقت بسيار كمتري براي دنياي خود صرف ميكنند. در گذشته «مصرف» كم بود، لذا تلاش براي تأمين اين مصرف هم كم...
حامد: جالب بود. به ياد تشابه ميان موجود زنده و كشور افتادم كه در آن سلول هاي موجود زنده نظير خانواده ها مي شوند. همانطور كه سلول ها واحد هاي اصلي موجود زنده اند و هريك نقش خاصي دارد. خانواده ها هم واحد هاي اصلي موجود زنده مي شوند و هر كدام نقش خاصي در قبال كشور خواهد داشت.
اگر كارخانه ي بزرگ را با كارگاه كوچك خانگي جايگزين كنيم، بايد شمار اين كارگاه هاي خانگي بسيار زياد شود. تصورم اين است كه از لحاظ اقتصادي براي كشور مقرون به صرفه نمي شود چون توليد هاي كارخانه ها در مقياس كلان صورت مي گيرد و از لحاظ اقتصادي مقرون به صرفه تر است.
پنجشنبه ۲۲ تير ۱۳۹۶ - ۱:۰۳ صبح
پاسخ: خب اين دقيقاً باز ميگردد به تحليل رفتار كارخانه و روابط كاري آن، تا بدانيم چه چيزي سبب شده تا توليد كارخانه مقرون به صرفه باشد. آنچه توليد كارخانه را مقرون به صرفه مينمايد «توليد انبوه» است. زيرا توليد انبوه، هزينههاي ثابت توليد را سرشكن مينمايد بين تعداد بيشتر كالا و در نتيجه هزينه كل را پايين ميآورد. اما آيا تمام مطلب همين است؟! توليد انبوه البته كه قيمت كالا را پايين ميآورد، ولي فراموش نكنيم كه پايين آمدن قيمت تنها دليل مقرون به صرفه بودن نيست. بلكه اين كالا بايد «مصرف» شود تا مقرون به صرفه گردد. تصور بفرماييد كارخانهاي كه روزي هزار قطعه شكلات توليد ميكند. اما قيمت شكلات را چه چيزي تعيين ميكند؟ آيا صرفاً هزينههاي توليد؟! قيمت تابع بازار آزاد است. تابع عرضه و تقاضا. اگر تقاضا براي شكلات پايينتر از هزار قطعه در روز باشد. يعني مردم يك جامعه بيش از صد قطعه در روز شكلات مصرف نكنند. طبيعتاً توليد اين كارخانه مقرون به صرفه نيست. زيرا نهصد عدد شكلات در روز را نميتواند به فروش برساند. زيرا اگر بخواهد مصرف را بالا ببرد، بايد به قدري قيمت شكلات را پايين بياورد كه از قيمت تمام شده كالا، حتي براي آن كارخانه با آن همه وسعت و توليد انبوه، نيز كمتر باشد. اين شكاف را چگونه كارخانهها پر ميكنند؟! با تشويق. يعني تبليغ به اضافه تغيير الگوي مصرف و سبك زندگي. يعني پول ميدهند به گروههاي مرجعي مانند ورزشكاران و بازيگران، تا هر كدام روزي ده قطعه شكلات مصرف كنند، تا جامعه حريص به مصرف شكلات شود. يعني كارخانه تا زماني كه بازار مصرف خود را تأمين نكند، نميتواند به تنهايي با صرف انبوه نمودن توليد كالا، هزينه را مقرون به صرفه نمايد. كارگاه اما ناگزير نيست مردم را تحميق نموده و به مصرف وادار كند، شايد هزينه كالاي توليدياش اندكي بيشتر باشد، ولي با توجه به تناسب حجم توليدش با بازار مصرف و سازگاري و هماهنگي بيشتر كيفيت آن با نياز مشتري، مقرون به صرفهتر به نظر ميرسد. زيرا ميتواند تمام توليد خود را به فروش برساند. دقيقاً به دليل اينكه با سبك زندگي فعلي مشتري متناسب است. چرا؟! زيرا توليد آن محلّي و بوميست و مخاطبشناسي در آن سهم بيشتري دارد.
حامد: سلام عليكم، در كامنت هاي قبلي اينكه نوشته بوديد "نظام كارخانهها را تبديل به نظام كارگاههاي خانگي و خانوادگي نماييم،" منظورتون از نظام كارگاههاي خانگي و خانوادگي چيه؟ آيا منظورتون اينه كه مواد اوليه ي مثلا گوشي موبايل به جاي آنكه در كارخانه توليد شود،در خود خانواده توليد شود؟!
چهارشنبه ۲۱ تير ۱۳۹۶ - ۱:۲۷ عصر
پاسخ: سلام بر شما. ماركس يكي از بهترين دانشمنداني بود كه توانست اقتصاد سرمايهداري به خوبي تحليل نمايد. كتاب سرمايه (كپتال) وي را اگر بخوانيد، با بلايي كه نظام سرمايهداري از طريق ايجاد كارخانهها سر بشريت آورد آشنا ميشويد. استاد حسيني (ره) نيز كه بنده ارادت فراوان به ايشان داشتم، پيوسته در تحليل نظام كارخانهها نكات جالبي را طرح ميفرمودند. كارخانه اساساً نوعي از بردهداري بسيار پيچيده است كه بشريت را به سقوط ميكشاند. اما وقتي از كارگاههاي خانگي سخن مي"گوييم، از يك سو «خانواده» را به جاي «فرد» واحد توليدكننده در نظر ميگيريم. برخلاف اين:كه در دنياي مدرن، فرد هويت مستقلي دارد و اين فردگرايي تا جايي پيش ميرود كه فرد را «تنها» و بيپشتوانه مينمايد تا به راحتي خرج سرمايه گردد، در يك جامعه ايدهآل، هويت به خانواده تعريف ميشود. يعني اگر قرار است مثلاً خودرو توليد كنيم، كارخانه آن بايد در حد يك كارگاه كوچك شود و در اختيار چند خانواده به جاي چند فرد قرار بگيرد. اينجا نميگوييم آقاي فلان و بهمان كه ميگوييم خانواده فلان و بهمان. بعضي از اعضاي همان خانواده سرمايه را تأمين مينمايند و بعضي مديريت ميكنند و بعضي به عنوان كارگر كار. اين اتفاق در گذشته تمامي جوامع سنّـي هم اتفاق ميافتاد. منتها بحث سر اين است كه چگونه ميتوان انباشتگي سرمايهاي كه نظام كاپيتاليستي و اقتصاد ليبرال از طريق به دست گرفتن گردش مالي با توليد اسكناس و مبنا قرار دادن ربا در وامها به دست آورد را بدون اين آسيبها تحصيل نماييم. ما اگر بتوانيم نذر و وقف را جايگزين ربا كنيم، همان سرمايه هنگفت را تجميع مينماييم كه ميتواند صنعت را به پيش ببرد، اما اينبار در همان شكل سنّتي خانوادگي. اينجا ديگر كودك شما ناگزير نيست 12 سال در مدرسه درس بخواند تا تازه سطح صفر سواد در جامعه را كسب كند. او از همان كودكي در كنار خانواده تخصص فرا ميگيرد، تخصصي كه هر خانواده به دست آورده و به عنوان يك دانش و تجربه خانوادگي به نسلهاي پس از خود انتقال ميدهد.
دهقاني: بخشي از پاسختان را نفهميدم. اين كه نظام كارخانه ها در سيستم تكنولوژي مدرن را توام با "ربا" دانسته ايد. ارتباط اين نظام با ربا چيست؟
يكشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۶:۲۶ عصر
پاسخ: قيمت كالاي توليدي در كارخانه بايد به اندازهاي باشد كه هم سود سرمايه را تأمين نمايد و هم دستمزد كارگر را و هم قيمت مواد اوليه و استهلاك ابزار را. از سوي ديگر بايد قابل رقابت در بازار باشد و بتواند مشتري را به خريد متقاعد نمايد. حسابدار صنعتي فردي از كارخانه است كه ميتواند اين محاسبات را انجام دهد. سود سرمايه را بازار سرمايه تعيين مينمايد. كارخانهدار كه از جيب خود نميتواند هزينههاي سنگين توليد را تأمين كند. او قطعاً يا بايد وام بگيرد كه بحث بازپرداخت و سود آن مطرح است، يعني همان ربا. يا بايد سهامدار راه بدهد كه بايد سود سهام را پرداخت نمايد. بخش اول كه روشن است تابع رباست. زيرا بازپرداخت وام لاجرم امروزه با سود ربوي همراه است. اما بخش دوم، سود سهام، آن نيز تابع رباست. زيرا اگر صاحب كارخانه مبلغي پايينتر يا معادل سود بانكي بخواهد سود سهام را بپردازد، سهامداران ترجيح ميدهند پول خود را در بانك پسانداز نمايد تا در كارخانه سرمايهگذاري نمايند. پس كارخانهها هميشه ناگزير هستند مقداري بالاتر از نرخ ربا در جامعه سود بدهند. با توجه به اين نكته، نظام كارخانهها همواره به تبع ربا ميتواند به حيات خود ادامه دهد و اگر ربا را برداريم، انباشتگي سرمايه ايجاد نميشود و اگر سرمايه انباشته نشود، نميتواند هزينههاي توليد انبوه را كه به ارزان شدن محصول منجر ميگردد، تأمين كند. بنابراين بدون ربا، كارخانهداري نميتواند توليد مقرون به صرفه داشته باشد.
[ادامه پاسخ]: ...ما اگر بتوانيم نظام كارخانهها را تبديل به نظام كارگاههاي خانگي و خانوادگي نماييم، اگر قدرت را با حذف ربا از جامعه، از «سرمايه» بگيريم و به «انسان» باز گردانيم، چه بسا بتوانيم خودروهاي سريعتر و دقيقتري بسازيم و قدرت خداوند بيشتر از آن است و كرم او، كه بخل نمايد و فناوري را مسخّر مسلمانان ننمايد. استاد حسيني (ره) معتقد بود كه بشر امروز حداكثر توانسته «تجسّد» ماده و «تموّج» آن را به تصرّف درآورد. اما مسلمانان به دليل اعتقاد به ماوراء ماده، در صورت دستيابي به علوم اسلامي، ميتوانند «تشعشع» را نيز مسخّر نمايند و كاركرد و كارآييهاي جديدي پديد آورند، در همين دنيايي كه در آن زندگي ميكنيم. البته اين فناوري ديگر سبب غفلت و دوري از پروردگار نخواهد بود. اگر خميردندان بهتر از چوب اراك دندان را تميز ميكند، ما خميردنداني خواهيم ساخت كه از هر دو بهتر باشد، بدون اينكه نياز باشد توليدكننده آن گرفتار ربا و ظلم به بشريّت گردد. موفق باشيد.
يكشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱:۰۲ عصر
دهقاني: در واقع بنده نسبت به ماهيت تكنولوژي مدرن و روش توليد آن ترديد پيدا كرده ام. هر چند نمي دانم رويكرد صحيح آن چيست. و يا اگر قرار باشد تكنولوژي اسلامي داشته باشيم چگونه خواهد بود. تنها گمان مي كنم تكنولوژي اسلامي بايد استعدادهاي نهان طبيعت را بالفعل كند در اين صورت است كه تكنولوژي كاملا سازگار با طبيعت و غايت آن خواهد بود. ولي اگر دقت كنيد امروزه تكنولوژي مدرن كاملا سر ناسازگاري با طبيعت دارد.
در سنت ائمه آيا چيزي در باب توليد تكنولوژي امر شده است؟ صنايع در آن زمان تنها همان ها بوده است كه از گذشته توسط انبيا به بشر تعليم داده شده بوده است. از ساخت زره و شمشير گرفته تا ساخت كشتي. در واقع ائمه صنعت جديدي را گسترش نداده اند و توصيه اي هم در اين راستا نداشته اند. درسته؟
يكشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۶:۲۵ صبح
پاسخ: ...اينكه امنيت سرمايه ايجاد مينمايد و كارگر را با تحريك نيازهايش، تحريك به مصرف، وادار به اطاعت نمايند. اين نظام كارخانهها يك نظام ظالمانه است كه از طريق ايجاد فاصله طبقاتي، انگيزه حركت در افراد جامعه ايجاد مينمايد و آنها را از انسانيت دور ميسازد؛ از حركت در مسيري كه براي رشد و تكامل او از سوي پروردگار در نظر گرفت شده است. مدير كارخانه اهميتي نميدهد كه شما مسلمان باشيد يا مسيحي يا هر دين و مكتب ديگري. حتي نمازخانه براي مسلمانهايش ميسازد. اما نظام توليد بر ساختاري استوار شده كه انگيزه كار را از طريق افزايش حرص به مصرف، حرص به دنيا، حرص به رفاه بيشتر، تأمين مينمايد. يعني «دنياپرستي» مبناي تمام فناوريهاي امروز و توسعه رفاه است. ما با افزايش سرعت حركت خودرو مشكلي نداريم، ولي اين حركت از جايي تأمين ميشود كه انسان را به مذلّت ميكشاند، انسانيت را تحقير ميسازد. يعني تا زمانيكه سود سرمايه تأمين نشود اين سرعت حاصل نميگردد و تا در بخشهايي از كره زمين، در آفريقا مثلاً، افرادي در زير خط فقر، در حاليكه روي معادن غني مواد اوليه ارزشمند خوابيدهاند، تحقير نشوند و نميرند و هر روز جان نكنند، اين سود سرمايه تأمين نميگردد. اگر سلاح براي اين كشورها فراهم نشود تا افرادي كه تعمّداً بيسواد نگهداشته شدهاند يكديگر را نكشند و به خاك و خون نكشند، مواد اوليه توليد فراهم نميشود. اين چيزيست كه ما را ناراحت مينمايد. و چون نظريه سيستمي را ميشناسيم و ميدانيم جامعه بشري بمثابه يك نظام واحد عمل مينمايد، معتقد ميشويم كه توسعه «وايفاي» نيازمند «فقر و كشتار در مثلاً سومالي» بوده است. زيرا سفارش تحقيق را سرمايه ميدهد. پژوهشكدههاي مهم دنيا با پول سرمايهداران و شركتهايي ميگردند كه دنبال افزايش سود خود هستند. انسانها نيستند كه بر دنياي امروز حكومت مينمايند. امروز صرفاً سرمايه است كه تصميم ميگيرد؛ اينكه كجا برود و كجا نرود، چه سفارشي بدهد و چه ندهد. بنابراين مسير توسعه فناوري نيز در جهتي حركت كرده و ميكند كه پيوسته انسان را از رشد و كمال انساني خويش دور ميسازد. اما اينكه آيا بايد به دوره صدر اسلام باز گرديم و با الاغ جابهجا شويم، يا حداكثر اسب و شتر، اين مطلبي نيست كه قابل دفاع باشد...
دهقاني: ممنونم، بنابرين مي توان گفت كه حداقل بخشي از هدف خلقت اينگونه حيوانات مثل اسب و الاغ و شتر، سواري آن ها جهت حمل و نقل و مسافرت بوده است. ولي با اختراع وسايل نقليه مدرن، گويا انسان در برطرف كردن اين نياز خود، شريك خدا شده است و حتي وسايل نقليه ي دست ساخته ي خود را برتر از مخلوقات خدا(اسب و الاغ و..) دانسته است. بله چنانچه فرموديد درست است كه از نعمت هاي خدا(نظير فلز و ...) در ساخت خودرو استفاده مي كنيم ولي آيا نبايد پيش از استفاده از آن در اين سطح گسترده، واقعا به حجت شرعي برسيم؟
هرچند سرعت خودرو يا گنجايش حمل بار نسبت به اسب بيشتر است ولي آيا همين نكته دليل كافي مي شود كه ديگر اسب را كنار نهاده و در عبور و مرورهاي معمولي در شهر از وسايلي چون خودرو استفاده كنيم؟ سواري اسب در شهر به جاي وسايل نقليه مدرن علاوه بر مزيت عدم ايجاد آلودگي هوا و زيست محيطي، مزاياي بسيار ديگري هم دارد كه ممكن است خيلي از آن ها را ندانيم. البته اين يك مصداقي از تكنولوژي مدرن بود. نمونه ي ديگر مسواك و خمير دندان را در نظر بگيريد. ائمه سفارش به چوب مسواك از درختاني خاص مي كردند. ولي گويا ما عقل خود را از وحي، برتر دانسته و به مسواك وخميردندان روي آورده ايم كه ضررهاي آن روز به روز كشف مي گردد. آيا اين روش درست است كه با عقل ناچيز خود استفاده از يك وسيله مثل "واي فاي" را رايج مي كنيم كه اخيرا آسيب هاي بسيار زياد آن روي بدن انسان توسط دانشمندان كشف شده است.
يكشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۶:۱۳ صبح
پاسخ: فصل گرما نزديك و مردم به دنبال ابزاري براي خنكي. انسانها اختراع كردند، ابزارهاي ثابتي مانند سايبان، يا متحرّكي مانند بادبزن. بادبزن از نظر علم مكانيك يك ماشين است؛ يك اهرم كه به دليل تفاوت بازوي نيرو و كار، سرعت را افزايش ميدهد و باد را جابهجا ميكند. پنكه هم يك ماشين است؛ اما انرژي را از نوع الكتريكي آن به حركتي تبديل مينمايد. كولر هم همينطور و حتي چيلرهاي بسيار بزرگ صنعتي. چه چيزي در اين ميانه تفاوت كرده كه اسباب نگراني ما و شما را پديد آورده است؟! ابزار ابزار است؛ آيا تفاوتي ذاتي و دروني ميان بادبزن و چيلر وجود دارد؟! جز تغيير مقياسي در كارآيي؛ سرعت و دقت و كيفيت فعاليت. كار بهتر انجام ميشود و راندمان افزايش مييابد. آيا اين بالذات مطلب بديست؟! كتابي در فرهنسگتان علوم اسلامي منتشر شده است سالها پيش به نام «جهتداري علوم». بخشي از مباحث استاد حسيني (ره) را شامل است. سؤالي كه خيليها ميپرسند و من خود نيز نخستين بار كه با انديشههاي فرهنگستان آشنا شدم از آقاي ميرباقري وقتي به مدرسه حقاني آمده بودند پرسيدم: چاقو با چاقو چه فرقي ميكند؟! چاقويي كه با آن گوسفند را ذبح كنند يا آنچه با آن خوك را بكشند!؟ پاسخ در جاي ديگريست نه اينجا. ابزار ابزار است، درست، ولي... هنگاميكه خدمت آسيدمنيرالدين حسيني الهاشمي (ره) مؤسس فرهنگستان رسيدم و حضوري از ايشان پرسيدم، پاسخم را تقريباً اينطور فرمودند: مشكل «نظام»هاييست كه پشت توليد اين فناوريست. ما نه تنها با اصل فناوري كه حتي با اين فناوريهاي خاص بخصوصه مشكلي نداريم، اگر انتزاعي بنگريم هر كدام خيلي خوب... كولر خوب است، خودرو خوب است، هواپيما خوب است، گوشي موبايل هم خوب است، اما اين فناوريها چگونه به دست آمدهاند؟! نظامي از كارخانهها. طوري كه اگر يكي از اين كارخانهها نباشد، اين محصولات به دست نميآيد. كارخانهاي كه موبايل توليد ميكند، مواد اوليهاي نياز دارد كه كارخانه ديگري تأمين مينمايد و هلمّ جرّا. اين كارخانهها هم زماني ميتوانند با توليد انبوه خود، هزينههاي توليد را پايين بياورند، اصطلاحاً توليد را مقرون به صرفه كنند، كه علم مديريت و اقتصاد و حتي روانشناسي و جامعهشناسي به كمكشان بيايد. اينكه چطور آدمها را استخدام كنند، نيروي كار و چطور سرمايهدار را توجيه...
دهقاني:
سلام عليكم، در آياتي از قرآن كه درباره ي انعام آمده است از جمله اهداف اصلي
خلقت آن ها را سواري ذكر كرده است. براي مثال "الَّلهُ
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا
تَأْكُلُونَ" و يا "وَالْخَيْلَ
وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً" اگر هدف خلقت چنين حيواناتي سواري بوده باشد و خدا آنها را براي
برطرف كردن نياز انسان در حمل و نقل و مسافرت خلق كرده است، چنين هدفي دائمي و
تغيير ناپذير است بنابرين اختراع امثال خودرو و موتورسيكلت، انحراف از هدف خلقت
است. درست متوجه شدم؟
جمعه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۴:۲۱ عصر
پاسخ: خير. اين طور نيست. اينكه «هدف اصلي» سواري ذكر شده باشد نيست. مثلاً آيه 142 سوره انعام را مشاهده بفرماييد: و من الانعام حمولة و فرشا... يا آيه 5 سوره نحل: فيها دفء و منافع... يعني اهدافي غير از سواري و باربري هم ذكر شده است. آيه 77 سوره نحل: و ان لكم في الانعام لعبرة... يعني اصلاً همين كه حيوانات براي شما عبرت باشند كافيست كه هدف از خلقت آنان تلقّي گردد. اين آيه هدف خلقت چهارپايان را عبرت انسانها ذكر فرموده است. آيه 54 سوره طه: كلوا و ارعوا انعامكم ان في ذلك لآيات... دقت ميفرماييد؟ يعني همين كه حيوانات را به چرا ميبريد اين خودش نشانهها و آياتيست براي اهل فهم. ضمن اينكه تمامي اين آيات نيز در مقامي نيستند كه بخواهند تمامي اهداف خلقت حيوانات را بيان نمايند، يا حتي هدف اصلي و فرعي آنها را. مضمون آيات را كه ملاحظه بفرماييد، هر آيه در حال تلاش است تا انسانها را متوجه نشانههاي خلقت نمايد كه به عظمت خداوند پي ببرند. از سوي ديگر معادن زمين و فلزات نيز از نعمتهاي خدا شمرده شدهاند. آيه 96 سوره كهف را ببينيد كه درباره فلزات معدني در آن صحبت شده و استفاده از آنها براي سدسازي. براي سواري هم در آيه 12 سوره سبأ از باد سخن گفته شده است. يعني خود قرآن سواري گرفتن را منحصر در حيوانات و انعام نفرموده. حالا اگر انسان از فلزاتي كه در قرآن از آنها به عنوان نعمت ياد شده، وسيلهاي بسازد كه با باد حركت نمايد، يا روي زمين يا زير آن يا زير درياها، آيا اين تخلّف از اهداف خلقت است؟!
نيايش: سلام بر استاد گرامي من نرم افزار انتخاب اسم را دانلود كردم ولي نميدانم كه اسم مادرم را با سيد حساب كنم يا بي سيد . لطفا راهنمايي بفرماييد . با تشكر
پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۸:۵۹ عصر
پاسخ: سلام. بنده نيز نميدانم. در دو كتابي كه در اين زمينه مطالعه كردم، چيزي در اين باره ننوشته بود. ولي دو نظر را شنيدهام؛ يكي اينكه ميگويند اسمي كه رسماً براي فرزند انتخاب شده است موقع تولد ملاك است. امروزه اين اسم را در شناسنامه ميتوان يافت. ديگري اينكه نامي كه فرد به آن صدا ميشود. اگر مثلاً معمولاً فردي را سيدمهدي صدا ميكنند، بايد سيد را داخل اسم به ابجد در آورد، اما اگر مهدي ميگويند، همان را فقط. اينكه كدام از اين دو صحيح است، اطلاع ندارم. چه اينكه اصلاً اصل اين شيوه در نامگذاري و ارتباط اسم افراد با طالعشان را دليلي براي قبول و پذيرشش ندارم! موفق باشيد.