جاذبه و دافعه
تغيير در نظام ارزشي جاذبه و دافعه ايجاد ميكند، براي افرادي كه در قلههاي سازمان حضور دارند. وقتي اعتباري كه ديروز به «ايثار» بود، اكنون به «تخصّص» و مدارك و مدارج دانشگاهي و حوزوي داده ميشود، به «تحصيلات»، به «سرمايهگذاري»، به توانمندي در «بهرهوري بيشتر مادي»، به كيفيت ظاهري محصول، آدمها نيز جابهجا ميشوند.
مانند آهنربايي كه قطب شمال و جنوب آن را تغيير داده باشند، آنهايي كه تا ديروز «جذب» ميشدند، امروز خودبهخود «دفع» ميگردند و آنهايي كه در گذشته اصلاً حاضر نبودند وقت خود را صرف همراهي و همكاري با سازمان نمايند، امروز پروانهوار گرد اين شمع ميچرخند.
نيروهاي سازمان كه تغيير نمايند، سرعت تغيير نظام ارزشي تصاعدي افزايش مييابد، تغييري كه از قلههاي سازمان آغاز شده، با سرعتي غيرقابل كنترل تمام نهاد را ميپيمايد و به ناگهان، چهرهاي متفاوت از آن ميسازد. مجموعهاي كه «أسّس علي التقوي» بود، با تغيير نظام ارزشي ميبينيم كه اساسي مبتني بر «سود بيشتر» و بهرهمندي افزونتر از منابع مادي مييابد. افراد مدالآور آن سازمان نيز كساني خواهند شد كه بتوانند رفاه و لذّت مادي را افزايش دهند.
بوي منيّت
پس از تغيير نظام ارزشي سازمان، اخلاق نيروهاي انساني تغيير ميكند. آنهايي كه تازه جذب شده، جذب اميال مادي و هواهاي نفساني و آنهايي كه باقيمانده، در رقابتي گرفتار كه اگر به سنّتهاي جديد سازمان گردن ننهند، در تحقير ناشي از مقابله با ارزشهاي تازه فروميغلتند. اينان نيز به رويه جاري دچار شده، با نظام ارزشي جديد تطبيق يافته و هماهنگ ميشوند.
آدمها اين حسّ و حال دنياپرستي را درك مينمايند. وقتي با نيروهاي چنين سازماني مواجه ميشوي، بوي منيّت و كبر و خودخواهي را در نگاه و گفتار و رفتارشان حسّ ميكني. پشت ميز نشستنشان، به صندلي تكيهزدنشان، سرچرخاندن و نگاههاي تحقيرآميزشان، همه اينها پيش از سخن گفتنشان تو را از آنچه درونشان ميگذرد با خبر ميسازد.
غارنشينها
آدم خوبهاي قصه چه ميكنند در اين وضعيت؟! وقتي ارزشهاي سازمان تغيير كرد، خوردن غذاهاي خوب ارزش شد، استفاده از وسايل حمل و نقل ويژه رويه جاري گشت و بزرگان سازمان، سبك ظاهر زندگي خود را تغيير دادند، سبك گفتار و رفتارشان را، آنهايي كه تحمّل اين وضعيت را نداشته باشند، به انزوا كشيده ميشوند.
افرادي كه در موج تغيير نظام ارزشي مقاومت مينمايند، عاقبت شكسته گشته، صحنه مبارزه را واميگذارند. وقتي حفظ جان فرزند به بقاي وحدت باشد، مادر واقعيست كه صحنه نزاع را ترك مينمايد و آدمهاي چاپلوس و متملّق، آنان كه براي پر كردن انبان دنيايي خود پا پيش گذاشتهاند، تا تكهتكهشدن سازمان هم دست از جدال برنميدارند و ملاحظه حفظ وحدت را نميكنند، زيرا اصلاً دغدغه جبهه را كه ندارند، آنها بيشتر دغدغه مرغ و كبابي را دارند كه سر سفره خود آوردهاند، اگر چه به نام دين و ديانت و اسلام عزيز باشد!
تغيير نظام ارزشي، انقلابي آرام در يك سازمان است. تغييري كه با مجوّز خواصّ صورت ميپذيرد. وقتي آنان بر حيف و ميل بيتالمال چشم ميپوشند و دليل ميآورند كه: «در جنگ نرم، ناگزير به انجام كار با كلاس، فاخر و شاخص هستيم!» و نميدانند چه ارزشهايي را به مسلخ اين «كارهاي فرهنگي شاخص» ذبح ميكنند و با تغيير منزلتها، چه افرادي را پس زده، غارنشين مينمايند.
[ادامه دارد...]