پرسش ساده بود:
چه كنيم تا سازمان ما مبتلا به بلاهاي ساير سازمانها نشود!
منظورشان را خوب ميفهميدم
آسيبها را ميدانستم
وقتي بودجه هرز ميرود
وقتي نيروهاي سازمان كمكار و تنبل شده
مالاندوز ميگردند
ايدهها را سركوب كرده
مانع رشد و ارتقاء سازمان ميگردند
روي اين موضوع فكر كردم كه يك «سازمان جبههاي» چه طور سازمانيست؟!
اينكه بچههاي جبهه و جنگ سازمان تشكيل بدهند
همين كافيست تا آن سازمان را مانند جبهه
فعّال و پويا و سرپا نگه دارد؟!
از اين قبيل پرسشها پرسيدم تا آسيب را تحليل كردم و به ريشهها دست يافتم
شايد هم فقط گمان ميكنم كه دست يافتم!
آنچه گذشت
اجبارِ سازمان
حتي زماني كه فقط هابيل و قابيل بودند، همراه با پدر و مادرشان، آدم بود و چند فرزندش، آن روز هم «تقسيم كار» وجود داشت. منابع تاريخي تصريح دارند به اينكه يكي دامپروري ميكرد و ديگري كشاورزي.
اگر چه تا پيش از رنسانس و پيشرفت مادي ناگهاني دنياي غرب، سازمانها كوچك بودند و ساده، اما بودند. قبايل سازوكار مشخصي داشتند و بر مبناي تقسيم كار عمل ميكردند.
ناگزير هم بودند. انسانها هميشه ناگزير به تقسيم كار بودند و تقسيم كار يعني «سازمان»؛ اينكه افراد وظايف متفاوتي داشته باشند و كارهاي مختلفي انجام دهند كه در نهايت، حاصل كارشان به هم پيوند بخورد و يك منتجّه و محصول واحد را تأمين نمايد.
همان آني كه پروردگار دو انسان خلق كرد؛ آدم و حوا، نگاه سازماني به بشر داشت و توقّع رفتار سازماني از وي. ملائك در آنسو و بهائم در سوي ديگر، هر دو «نظام» دارند، نظامي ربوبي كه در جايي وراي «اختيار» آنان رقم ميخورد، اما انسان متفاوت با آنان خلق شده است و داراي اختيار، تا «نظامسازي» كند.
«جبهه» نيز بخشي از نظام است؛ نظام اسلامي و فراتر از آن، نظام خلقت و خود، البته يك نظام. جبهه نظام دارد و سازمان ميخواهد و رفتار سازماني قطعاً در آن تعريف ميشود؛ رفتارهايي متفاوت در افرادي متفاوت كه ميبايستي در يكجا به هم پيوند بخورند و سازماني را شكل دهند؛ سازمان جبهه!
نظام ارزشي
سازمان مبتني بر نظام ارزشيست. ارزشهايي كه جايگاه افراد را در سازوكار آن نظام تعريف ميكند؛ به افراد اميد ميدهد و انگيزه براي حركت و تلاش فراهم مينمايد. دوري از ارزشها «تحقير» به همراه دارد، تا نيروهاي انساني سازمان از آن بگريزند و نزديكي به ارزشها با «تجليل» و «تشويق» همراه، تا جلب نظر نمايد و كشش ايجاد كند.
«مدالها» و «جوايز» آدمها را ميكِشند و «مجازاتها» و «شماتتها» آنها را از پشت سر هُل ميدهند كه در مسير ارزشها گام بردارند و همگي در كنار هم، با همه تفاوتها، نظامي واحد را بسازند.
اگر هر كدام از اين دو بال سازمان دچار آسيب باشند، يكي ضعيف عمل كند و ديگري قوي، يا كميّت و كيفيت آنها با ارزشها به خوبي متناسب نشده باشد، افراد را گرفتار سرگشتگي ميكند و هر كدام به مسيري ميروند و طريقي متفاوت ميجويند. جامعه متشتت ميشود و از نظم نظام ميكاهد. اينچنين وضعيتي را «هرج و مرج» مينامند.
[ادامه دارد...]
- سازمان جبهه 11
- سازمان جبهه 10
- سازمان جبهه 9
- سازمان جبهه 8
- سازمان جبهه 7
- سازمان جبهه 6
- سازمان جبهه 5
- سازمان جبهه 4
- سازمان جبهه 3
- سازمان جبهه 2
- سازمان جبهه 1