دو مثال ميتواند اين وضعيت را تشريح كند. نخست «ظروف متصل به هم». ترازويي را تصور بفرماييد كه دو كفه در دو سو دارد و در هر كفه ظرفي آب و هر دو مساوي و تراز. استكاني آب اگر به ظرف سمت راست بيافزاييم چه ميشود؟! مقداري آن كفه پايين ميرود. اكنون همان مقدار آب، يك استكان، به ظرف چپ ميافزاييم، چه شد؟! بله، تراز شد، دوباره ظرفها به وضعيت تعادل باز گشتند. اين يك وضعيت ايدهآل است، وضعيتي كه هرگز در جامعه رخ نميدهد. زيرا… اينبار فرض كنيد با شيلنگي دو ظرف را به هم متصل كردهايم؛ نوعي لوله لاستيكي كه نرم و انعطافپذير است. قانون ظروف متصل و مرتبط در فيزيك ميگويد كه آب در هر دو ظرف در سطحي برابر خواهد ايستاد. درست. حالا استكان آب اضافه را به ظرف راست ميريزيم. قبل از اينكه سطوح آب به جهت متصل بودن به وضعيت مساوي درآيند، كفه راست اندكي پايين ميآيد. اين پايين آمدن به دليل قانون فيزيكي سطوح مساوي در ظروف متصل سبب ميشود تا مقداري آب از ظرف چپ به ظرف راست حركت كند، از طريق شيلنگ و به آرامي، به اندازهاي كه سطح ظرف سمت راست را با ظرف سمت چپ مساوي كند، ظرفي كه اكنون پايينتر ايستاده است. چه ميشود؟! وزن دوباره افزايش يافته، زيرا آب باز هم زياد شده، كفه راست باز هم پايينتر ميرود. پايينتر؟! خُب پس فيزيك ميگويد به آب بيشتري در ظرف راست نياز داريم و ظرف چپ اين كاستي را جبران خواهد كرد. كفه راست آنقدر پايين خواهد رفت تا تمام محتويات كفه چپ را خالي نمايد، راهي بدون بازگشت. اينبار با ريختن يك استكان آب در ظرف چپ نميتوانيم ضايعه را جبران نموده، تعادل را بازگردانيم، هر چقدر يارانه هم بدهيم تأثيري ندارد، ظرف راست آنقدر پايين رفته كه هر چه در ظرف چپ بريزي ميمكد! اقتصاد انباشتسرمايه يعني اين.
نظام اقتصادي «انباشتمحور» چنين وضعيتي دارد. همان ظرفيست كه همه آبها را ميمكد و سنگينتر ميشود. انباشتگي سرمايه چنين خاصيتي دارد اصلاً.
ميپرسيم چرا يك ميليون بسپري دوبرابر وام داري، يك ميليارد بدهي صد برابر؟! پاسخ را اين مثال بهتر روشن مينمايد، مثال «قپان». وقتي تكيهگاه ترازو را وسط ميگرفتند، يك كيلو سنگ ترازو تنها يك كيلو گندم را بلند ميكرد، امروز اما نظام اقتصادي به تعادل قپاني رسيده، تكيهگاه را به كناري كشانده، از وسط برداشته، امروز تعادل حاصل ميشود، ولي درست وقتي همهچيز متعادل به نظر ميرسد، ميبيني كه يك گرم سنگ ترازو توانسته يك كيلو گندم را بالا ببرد، به مدد افزايشي كه در بازوي كار به دست آورده و از ترازو اهرمي نامساوي ساخته است.
يك ميليارد در طول بازوي كارگر اهرم ضرب ميگردد و اثري كه در اقتصاد دارد، بيش از اثريست كه هزار تا يك ميليون ميتوانستند ايجاد نمايند. اين راز نظام كاپيتاليسم يا همان نظام «انباشتمحور» است؛ راز توسعه ناگهاني اقتصادي غرب و اين همه فنآوريهاي به دست آمده از نظام كارخانهها كه در اين فضا عمل مينمايند و به افزونه جيم وابستهاند.
شهرام جزايري و بابك زنجاني و اميرمنصور آريا از معدود كساني بودند كه اين معادله را شناختند و به خوبي از آن استفاده كرده، پلههاي ترقّي را تصاعدي و شتابدار طي نموده، شگفتي همگان برانگيختند. تورّم محصول جبري چنين نظامهاييست كه البته در كشورهاي توسعهيافته «صادر» ميگردد و كمتر خودنمايي ميكند.
كلام ما اين بود كه به ضرورتي به حاشيه رفت؛ نظام سرمايهداري كه بهتر است آن را نظام «انباشتمحور» بناميم، حقّهاي در خود دارد كه ما را بدان فريفته؛ پرداخت ناهماهنگ دستمزد. به اين بهانه كه يكساعت كار مدير بيش از يكساعت كار كارمند سودآور است و سازمان بيشتر از آن منتفع ميشود. چون سهم تأثير مدير بيشتر است، بازار كار تقاضايش براي مدير خبره بيشتر است، طبيعيست كه دست نامرئي پشت سر بازار به كار آمده، نرخ دستمزد وي را ارتقاء بخشد. اما كارمند تا دلت بخواهد هست، عرضه بيش از تقاضا، باز هم بازار تعيينكننده نرخ دستمزد… نتيجه اين ميشود كه مشاهده ميكنيد؛ فساد اداري، جزئي غيرقابل حذف از مديريت سازمان.
مراجعه به تواريخ نشان ميدهد نخستين فردي كه تفاوت پرداختها در نظام اسلامي را عُرف كرد عمر بود. او درآمدي كه از گسترش مرزهاي نظام اسلامي عايد ميشد را به صورت نابرابر تقسيم ميكرد؛ حتي براي فرزند خود بيش از خود در نظر گرفته، به همسران پيامبر و استانداران و گروهي از امويان پرداختهاي نامتعارف و ويژه داشت.
فساد اخلاقي پديد آمده از فاصله طبقاتي از طلحه و زبير آدمهايي ساخت كه شورش جمل را راه بياندازند، اصحاب رسول خدا (ص) كه سابقه روشن جهادي و انقلابي داشتند، زيرا مساوات اميرالمؤمنين (ع) در پرداخت را برنتافتند، از عادت به فاصله طبقاتي. درگيري معروف عايشه همسر رسول خدا (ص) با عثمان نيز سر همين كاهش مواجبي بود كه عثمان براي همسران پيامبر (ص) در نظر گرفت.
نتيجه يك كلام بيشتر نيست؛ تا شكاف طبقاتي حذف نشود، حقوق و دستمزد مساوي نشود، ضريب جيني صفر نگردد، هر سازماني در هر جايي از دنيا كه باشد، حتي اگر مؤمنترين مؤمنان در آن تصدّيگري نمايند، ديري نخواهيد پاييد كه بدترينشان بر بهترينشان مسلّط خواهند شد و دنياپرستان امور سازمان را به دست خواهند گرفت و اين نتيجه قهري فاصله طبقاتي ناشي از پرداخت دستمزدهاست.
فاصله طبقاتي باشد، نه سوسياليسم كمونيسم با حقوق برابرش، اما نه ناشي از اين تفاوتها، كه ناشي از تفاوت زحمتها و تلاشها. هر كه بيشتر بكارد بايد بيشتر درو كند و هر كه بيشتر كار كند، بيشتر دستمزد بگيرد. معيارها بايد عوض شود.
[ادامه دارد...]