دچار روزمرگي و فرسايشي شدن فعاليتها و داشتن راندمان اندك
افرادي كه نتوانند در رقابت سر قدرت بالاتر شركت جويند، يا شركت جسته و حذف شدهاند، سرخوردگي حاصل از تحقير خود را، با كمكاري جبران مينمايند.
روزمرّگي آفت جاري سازمانهاست. افراد تنها تا زماني كه مجبور باشند كار ميكنند و تا اين جبر برداشته شود، هنگاميكه دوربيني در كار نباشد و ناظر و مراقبي و بازرسي، دليلي براي كار نخواهد بود. انگيزههاي دروني جاي خود را به انگيزههاي بيروني دادهاند كه ناكارآمد و ناتوان از تحريك حقيقي نيروهاي انساني و كنترل آنها ميباشند.
مديران اين سازمانها را ميبيني كه ديوانهوار هر روز به دنبال روشهاي تازهتري براي كنترل نيروهاي انسان خود بوده، فنآوريهاي نو را به خدمت ميگيرند، ولي هميشه هم دست از پا درازتر، معترفند كه نميتوانند.
دشمنسازي به دليل عدم قدرت تعامل با نخبگان
سازمانها بسته عمل ميكنند، زيرا استخدامي هستند و گزينش و جذب نيرو در آنها به سختي صورت ميگيرد. رقابت شديد پرسنل در كسب قدرتهاي درون سازماني نيز مانع و سد راهي ميشود براي ورود هر فرد نخبه و انديشمندي.
نخبگاني هم كه سازمان را نقد نمايند، مورد بيمهري قرار ميگيرند، بر اساس كارشناسي كارشناساني كه منافع درازمدت در سازمان دارند و نميتوانند آينده برتر خود را به قمار نقد اين نخبگان بر باد دهند. باز هم مديران هستند كه فريب كارشناسان خويش را خورده، به اشتباه اين نقدها را سبك و بيارزش تصوّر مينمايند.
بر اين اساس، سازمان نسبت به هر نقد بيروني مقاومت نشان داده، طبيعتاً نخبگان را طرد كرده و پس ميزند. در نتيجه نه تنها از رشد باز مانده و پس رفته، بلكه دشمنهاي قدر و مقتدري براي خود در جامعه ميسازد كه در درازمدت به هدم آبروي سازمان منجر خواهند شد.
عقبنشيني زايندگان واقعي فرهنگ در تقابل با مدّعيان سترون زايندگي
دعوا سر قدرت كه باشد، بحث اختلاف طبقاتي، پول كه ميزان اعمال گردد، چه كساني جلو افتاده و چه كساني عقب ميافتند؟!
قصه همان قصه قضاوت حضرت امير (ع) است، وقتي كه مادر واقعي دست از ادعا برداشت، تا مبادا تن فرزند دلبند و نازنينش دو پاره گردد.
حتي اگر روز تأسيس سازمان، دانشمنداني زبردست و دانا در رأس امور باشند، نظام طبقاتي حاصل از پرداخت نامساوي حقوق و دستمزد كاري ميكند كه در مرافعه حاصل از رقابت كارمندان براي كسب سمتهاي بالا، مادران واقعي كه همان زايندگان حقيقي فرهنگند، كنار كشند و به نيّت حفظ وحدت و يكپارچگي و جلوگيري از تفرقه، براي اينكه آسيب به اصل و اساس سازمان وارد نيايد، از رقابت دست شويند.
وقتي دعوا سر پول است، كاملاً واضح و مبرهن آنانكه دنياپرستترند حاضرند از چيزهاي بيشتري بگذرند و امور بيشتري را فدا نمايند. در حاليكه فرد مخلص، از خيلي چيزها نميتواند بگذرد.
حاصل اينكه رشوه و ارتشاء آسان ميشود، شكستن حدّ و مرزهاي ديني سهل، چاپلوسي و تملّق فراوان و آنكه دنياپرستتر است، دينش را ميفروشد تا دنياي بيشتري بخرد، با تصرّف مقامي برتر در سازمان.
چند صباحي كه بگذرد، اين معادله يك نتيجه بديهي خواهد داشت، بيايمانترين افراد بر سازمان حكم خواهند راند و اين نتيجه محتوم و قطعي هر سازمان است؛ سازماني كه بر اختلاف طبقاتي حقوق و دستمزد مبتني باشد.
[ادامه دارد...]