يقهاش را گرفتم اينبار
بايد بگويي اين چه كينه است
ميان تو و پدرزن
به ستوه آوردي ما را از اين جدال
آخر چه كردي كه انواع تاكتيكها را فقط براي تو به كار ميبندند؟
و ميدانست رهايش نميكنم تا بگويد
گفت: چه بگويم؟
زارتر از آن است كه بتوان شرح كرد
آبان 87 بزرگي از علماي مشهور و معروف زمانه
حكمي در حق اين مرد كرد
كه او را خوش نيامد
در جلسهاي رسمي بانگ زد و گفت:
«امروز دانستم كه مرجعيت از حجيت افتاده است
و فقط رهبري حجيت دارد!»
از همان استدلالهاي سياه مجاهدين خلقي!
و تا آن روز وثاقت داشت كلامش برايم
و حرفش را كلام خدا انگار ميدانستم
اما اين شكستش از طريق هدايت
و پرت شدنش از صراط مستقيم بندگي
توجهم را به گذشته جلب كرد
و چيزهايي ديدم كه شكّم را يقين داد
چيزهايي كه در اين سالها
آن اعتماد نگذاشته بود به چشمم بيايد
ـ تا چند نمونهاش را نگي ولت نميكنم!
كدام را بگويم؟
نادانياش به احكام را بگويم؟
يا تكبرش به علمي اندك، چون پوستيني كه باد در آن افتاده باشد؟
يا نسخههايش به نام اسلام؟
ـ از هر كدام مثالي بياوري مرا بس!
آنقدر احكام نميدانست
دوستي نزدش رفته به شكايت اختلاف با زوجه
گفت كه بايد هر دو بيايند و جلسات مشترك و مختص
شكايت به نزد من آورد بنده خدا
كه پس از جلسهاي مختص
زن گريهكنان آمده كه چرا اين پيرمرد از من خواستگاري كرده است؟
مگر نميداند خواستگاري از شوهردار حرام است؟
گويا پيرمرد گفته: اين مرد كه به كار تو نيامده، بعدِ طلاق، اگر از من شوي، به كارت آيم به بحثي علمي و فعاليتي پژوهشي!
پرسيد: نه مگر حرام است اين كار شرعاً؟
گفتمش: اين هيچ، در عده هم حرام است و حتي بعضي احتياطِ حرمت ابدي كردهاند!
نادانياش از احكام شرعي حكايتي دارد بس طولاني!
زماني خود را «تنها مجتهد روي كره زمين» لقب داده بود
وقتي دخترش را توجيه كرد كه براي گرفتن زن دوم
يعني آوردن هوو براي مادر خود
دست به كار شود و به خواستگاري رود
ـ «دخترش» يعني «زن تو»؟
بله! زنِ من، همين كه شكايتهاي مطوّل برايم رديف كرده است!
ـ و تو چه كردي؟ مانعش نشدي؟
من كه خبر نداشتم برادر، كجاي كاري؟! بعدها فهميدم، از نوشتههايي كه به جا ماند!
پدرزن ميگفت «مديريت حادثهسازي نظام» را دارند
فقط دو نفر؛ مقام معظم رهبري و او، اولي در عرصه سياست و دومي در عرصه فرهنگ!
و توصيه ميكرد كه بايد حول او بگردند و با حدس و گمانه نسبت به رفتار او
تكليف خود را بيابند
همه كساني كه بخواهند سهمي در اين انقلاب داشته باشند
ميگفت اين لازمه مديريت حادثهسازي است!
در جريان انتخابات نهم رياست جمهوري
پس از انتخاب احمدينژاد
نطقي كرد و گفت:
«تمام مراجع حوزه و تمام بزرگان دانشگاه و نظام به ترديد افتادند
و طرفِ قاليباف را گرفتند
فقط دو نفر به ترديد نيافتادند؛
يكي من و يكي آقاي خامنهاي»!
ـ باور نميكنم! از خودت ميسازي اين حرفها را؟! آدمي نبودي قبلاً كه از خودت بسازي!
نوارش موجود است،
همين مورد آخر را كه گفتم
اگر بخواهي ميدهم با صداي خودش بشنوي
اصلاً فايلش را ميدهم بگذار در وبلاگت!
ـ نه نميخواهد، همين قدر هم غلط زيادي كردهام كه وبلاگ گذاشتم!
نسخههايش را نديدي!
عروسش صاحب اولاد نشد
بعد پنج سال
ناراحتي برايش حادث شده
و كمي نگرانيها و آسيبهاي روحي
به پسر ميگويد:
«زن دوم بگير و از او بچه بياور، تا مشكل حل شود»
نادان نميدانست كه مشكل روحي از زوجه است، نه زوج
آخر با فرزنددار شدن پسر از زن دوم،
آيا مشكل روحي زن اول از بيفرزندي حل ميشود؟!
همان زمان هم گفتم كه خطا كرده است
ولي عجيب اين بود كه ميگفت:
«اين راه حلِ اسلام است!»
و اين براي من دردناك است.
چگونه اين تصوير را از خاطر ببرم؟
پدرزن نشسته به گفتگوست
و در فاصلهاي كمتر از يكمتر
مادرزن پيچگوشتي در دست
بخاري نصب ميكند
لولهها را جا ميزند
به سختي
اتصال شيلنگ و بست آن
و تو ميبيني
پدرزن همچنان حرف ميزند
بدون توجه
بعدها ميپرسي،
به تو ميگويند هميشه همين بوده!
پسر اول خانواده خود
مادرش توجه بيشتر داشته
دست به سياه و سفيد پس از تأهل اگر نزده
مانند زمان مجردي عمل ميكرده
حتي يك پيچ در خانه نبسته
اما اين كه عذر نيست!
ما در تمام تير و طايفهمان
كارهاي زمخت خانه را به زن نميداديم
اين را ننگ خود ميدانستيم و ظلم آشكار به جنس لطيف!
تحقير زنانگي به حساب نميآيد اين لامروّتي؟!
ـ گفتم: تحقير مردانگي است بيشتر تا زنانگي، به نظرم «مرد» بودن را انكار كرده است.
اين تصوير را چگونه از ياد برم؟!
و سوزناكش آنجا كه انحراف از روش استادم(ره) داشت
سالها ميگفت كه دنبالهرو اوست
وقتي مچش را گرفتم
به اينكه استاد(ره) اين گفته و تو آن
گفت: «امكانش نبود به روش او عمل كنم،
تمام اين سالها روش خودم را رفتم»
باكي نيست، برو
ولي نه مگر شعار ميدادي تمام اين سالها
كه روش روش استاد(ره) است؟!
اين دروغش را نميشود بخشيد!
آخر با چنين آدمي بايد چه كرد؟
ـ تو چه كردي؟
به دستورالعمل «فساد عالِم» عمل كردم تا حدّي...
نامهاي 26 صفحهاي نوشتم
و تمام گرفتاريهايش را شرح نمودم به اختصار
و مثالها و نمونههاي عيني و مصداقي و واقعي
و به بزرگي دادم
و خلاصه ميبيني كه امروز چه گرفتار شدهام!
انحراف فكري و ايدئولوژيك دارد و عجيب هم بر آن پاي ميفشارد.
اخيراً جلسهاي داشتند
بروبچ شبكه امتداد
با مقام معظم رهبري
دوستاني از مؤسسهاي ديگر هم بودند
برايم نقل كرد كسي كه در جلسه بود
رهبري گله كرده از گفتههايي كه به همين پدر زن ما منتسب است
سرپرست آن مؤسسه فرموده: «از ما جدا شده آنكه چنين گفته»
و رهبري فرمودند:
«احسنت، حق هم همين است. شما بايد راه خود را از چنين افرادي جدا كنيد»
و كلّي توصيه ديگر داشتهاند نسبت به مواضعشان!
ـ گفتم: رهآورد اين ماجرا براي زندگي تو چه بود؟ با زنت چرا؟
و آهي كشيد، با اندوهي اسفبار:
«هفت فرزندش مفتون اويند»
اين را همسايهاي كه واسطه رفع اختلاف كرده بودند اعتراف كرد
و من ميافزايم: «همگي او را چون بت ميپرستند»!
ـ گفتم: پس بگو كه درويش شده است و صوفي!
كلامم منعقد نشده فرياد برآورد و نعره كشيد: اِگز َكتلي!!! د:
اساساً اعتقاد به سلسله ولات تاريخي را به گونهاي طرح ميكند
كه چيزي چون اقطاب دراويش به خاطرم مياندازد
البته همين ايراد را به حسن عباسي هم دارم
او نيز زعماي 60گانه را به سبكي صوفيانه
و شايد اسماعيلي تبيين نموده است
خلاصه كه انحراف اعتقادي او بسي بيشتر از آن است
كه در چند سطر به بيان در آيد
آب دهان به فشاري قورت دادم و ثناي خداي به جاي آوردم
پرسيد: «حمد ميكني؟»
گفتمش: «از اينكه آنقدر بزرگ نيستم تا خطاهايم عرش كبريايي را بلرزاند
آدم كه بزرگ شود، خطاهاي كوچكش نيز در مقياسي عظيمتر رخ مينمايد
چه برسد به خطاهاي بزرگِ اعتقادي و كلامي
خدا حفظ كند بزرگان ما را از خطاهاي بزرگ و كوچك!»
«زَلَّةُ الْعَالِمِ كَانْكِسَارِ السَّفِينَةِ تَغْرِقُ وَ تُغْرِقُ»
«لغزش دانشمند چونان شكستن كشتي است؛ غرق ميشود و غرق ميكند»
(بحارالأنوار، ج2، ص58 و غررالحكم، ص48)
آخرين كلام رفيقم اين بود:
«اين كه شكايت ميكنند و به دادگاه ميكشندم و وعده زندانم دادهاند
و ميبيني لبخند از چهرهام غروب نميكند
به جهت آن است كه ميدانم كجايش ميسوزد
آخر من مشروعيّتش را زيرسؤال بردهام و اين كم سوزشي نيست!»
نظرات
sarv: سپاس گزارم
حقيقتا سعيم فقط بر اين است كه از تمامي پاسخ هايي كه به بنده و حتي ديگر مخاطبانتان ميدهد براي خود نكاتي را تثبيت كنم.
ممنونم
شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۲ عصر
پاسخ: همهمان نيازمند دانستنيم و بايد آگاهيهايمان را از هر جا كه ميشود بجوييم. اين خيلي خوب است. اين كه شما تا اين حدّ در جستجوي آگاهي هستيد عاليست. خدا كند آنچه بر صفحهكليدم در اين سالها جاري شده، غلط و انحرافي نبوده باشد كه بر گمراهي بيافزايد. به خدا پناه ميبرم از اينكه نوشتههايم نادرست باشند و تأثير غلط بگذارند. از او ميخواهم تا مرا اسباب و وسيله هدايت بندگان خود قرار دهد و اشتباهاتم را جبران كند. از شما و هر خواننده ديگري كه اين مطالب را ميخواند نيز تقاضا دارم اگر اشتباهي در كلامم ديد اطلاعم دهد تا اصلاح كنم. در پناه حق باشيد هميشه.
sarv: عذر خواهي ميكنم
اين فقط نظر بنده ي حقير هست و شايد چنين نباشد اما تمام احساسم از مباحثه ي پراكنده اي كه شخص «ت» با شما داشتن، درست اينطور به نظرم اومد كه تمام هدف از اين بحثي كه شروع شد و سر از فقه و فلسفه گرفت و در طول مسير اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي شد، چون آزموني بود كه ميخواست شخص مورد نظر را بسنجد، كه شگفتي بنده از اطلاعات جامع و دقيق شما در تمامي اين زمينه ها بود.
اين هم لازم هست كه عرض كنم بنده در مورد خيلي از مطالبي كه بحث صورت گرفته بود هيچ دانشي نداشتم و براي بهتر فهميدن مجبور بودم بعضي از كامنت ها و پاسخ ها رو بيش از 3 الي 4 مرتبه بخونم.(هر چند كه تو بعضي قسمت ها با مطالعه زياد هم چيزي متوجه نشدم:) )
خداوند شما را حفظ كند.
شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۲ صبح
پاسخ: ممنونم از توضيحي كه فرموديد. اين مباحثه مربوط به شش سال پيش است. ولي گذشت اين سالها مانع از اين نميشود كه نكته به نكته آن و ريزترين اتفاقات روي داده را به خاطر نداشته باشم. ميدانيد مشكل كجاست؟! مشكل اين است كه جوانان انقلابي و مذهبي ما، معمولاً دچار نوعي ركود در انديشه ميشوند. اين خيلي بد است و يكي از روشهاي خنّاسگونه ابليس براي فريب. وقتي «ايمان» ميآيد، بايد «عقل» رشد كند. اما انواع مختلفي از مكر و حيله به سراغ فرد ميآيد تا چراغ «عقل» وي را خاموش نمايد و بگويد «حسبنا ايمان». در حاليكه ايمان بدون عقل اصلاً فرض تحقق ندارد و انبياء عاقلترين مردم زمان خود بودند. امير مؤمنان (ع) را شنيدهايد از دو فرقه ميناليدند؛ جاهلان متنسّك و عاقلان متهتّك. عاقلي كه ايمان ندارد، مردم را ميفريبد و گمراه ميكند و فرد به ظاهر با ايماني كه عقل خود به كار نمياندازد و علم به اندازه كافي نمياندوزد، به راحتي فريب عاقل بيايمان را ميخورد و درست در موضعي قرار ميگيرد كه او ميخواهد! جايي كه دشمن برايش طراحي كرده است! متأسفانه خيلي از «خودي»ها همينطور فريب ميخورند و در زمين دشمن بازي مينمايند؛ كاري را ميكنند كه او ميخواهد. به تاريخ هم كه بنگريم، تاريخ مسلمانان، مشحون است از خطاي بزرگاني كه به دست خود، امت را تحويل دشمن دادند. نمونه معاصرش همين ياسر عرفات! بسياري از خواص و نخبگان جهان اسلام در سدههاي اخير دچار اين نوع اشتباهات شدند. دشمن ما را تحريك مي:كند كه در موضع «تعصّب» قرار بگيريم، آنگاه بين دوستان مسلمان و انقلابي كه در يك جبهه قرار دارند، سر مسائل كوچك دعوا ميشود و دشمن بهره آن را ميبرد. بحث ما درباره حوزه علميه و مرجعيت و نظام اسلامي هم پيوسته درگير همين كجفهميها بوده و هست. لازم است به اين نكته توجه كنيم كه نبايد اشتراكات در اصول را فداي تفاوتها در فروع كرد. اصلاً تفكيك فروع دين از اصول دين هم شايد به همين دليل باشد. وقتي فردي در اصول با ما مشترك است، در فروع اگر اختلاف داشته باشيم دليل نميشود همديگر را نفي نماييم و تكفير! متشكرم از همراهي شما.
sarv: !!!!!!!!!!
شما بي نظير هستيد.
خداوند شما را و همچون شما ها را براي اين مملكت حفظ كند.
بعد از خوندن اكثر كامنت هاي اين پست و پاسخ هاي جنابعالي احساس غرور كردم.
عاجزانه التماس دعا دارم:(
شنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۱:۲۸ صبح
پاسخ: كاش ميفرموديد كداميك از مطالبي كه در كامنتها طرح شده بود بيشتر توجه شما را جلب كرده و سبب شگفتي شما را فراهم نموده. از عنايات ويژهاي كه به وبلاگ حقير داريد جداً سپاسگزارم. محتاج دعاي خير هستم. تشكر.
نسرين:
فقط پيشاني به مهر ساييدن بندگي است؟حكم باطل دادن چه؟!نسخه ها را كه مي پيچي و بين زن و شوهر ها جدايي مي اندازي چه؟اين كه در خانه تان بيشتر از هر چيز بحث زن و .....است چه؟ميداني كه چه مي گويم؟البته تعجبي ندارد!!كسي كه مشغوليت نداشته باشد و تن پروري كند بيشتر از هر كس ديگري به اين موضوع فكر مي كند.حال كه فكر مي كند به ديگران نيز توصيه مي كند!
شنيده اي كه افرادي كه مي خواهند از عذاب وجدان خود بكاهند مي گويند فلاني هم اين كار را كرده!!
توصيه مي كند تا ديگران را هم شريك كند و زماني كه قبح عمل برايشان ريخت هستند كساني كه از او حمايت كنند در برابر اين كار شنيع!
چه استفاده ي بهينه اي از اين لباس و اين علم!!!!!محبت وجود ندارد !!!چه سخن حكيمانه اي گفته اي پيرمرد!اگر تو نمي تواني محبت كني يا نمي داني محبت چيست انكارش نكن!چطور علمت اينجا ته كشيد.(براي ....حديث زياد است؟)اين همه حديث راجع به محبت بين زن و شوهر وجود دارد.همسرم وقتي اين جمله ي را از اين مرد نقل كرد گفتم اين همه سخنان خردمندانه از مغزي كوچك بعيد نيست!
من با عشق و با همان محبت كه انكارش كردي همسرم را از اين دارالفساد نجات دادم.
جمع كن بساط باطلت را پيرمرد!
شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۹ - ۳:۳۸ عصر
پاسخ: چه ميتوانم گفت... شما بسي از بنده آگاهتريد گويا، به حالات و رفتار اين پير... باكي نيست... فقط يك قصار عرض ميكنم: دستمريزاد!
نسرين:
نبيند مدعي جز خويشتن را كه دارد پرده ي پندار در پيش
گرت چشم خدابيني ببخشند نبيني هيچ كس عاجزتر از خويش
«امروز دانستم كه مرجعيت از حجيت افتاده است
و فقط رهبري حجيت دارد!»
چه كلامي!در شگفتم از اين مرد خود بزرگ بين كه كلامش بر بعضي از جوانان ما(كه اميدوارم هر چه زودتر پرده ها را از جلوي چشمانشان كنار بزنند و كمي تدبر كنند.)وثاقت دارد!كه باشي كه چنين حكم كني؟؟!!!
و آن زمان كه بانگ ميزد من تنها مجتهد روي كره ي زمين هستم!!!!!!! چه كلام عظيمي براي اين موجود حقير كه جز سالهايي اندك درس نخوانده و با اين علم اندك چه سخنها خلاف حق مي راند!!و چه زندگي ها كه خراب مي كند!!
به خودت بيا.به كجا مي روي؟در كدامين منجلاب اسيري؟
{يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا}
غرور گناه مورد علاقه ي شيطان!
جمع كنيد بساطتان را اي باطل فروشان!
شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۹ - ۳:۳۷ عصر
پاسخ: خواهرم...! اي كاش سالها پيش اين وبلاگ بود و من آن را ميخواندم و اين سالها را چون آنان كه ننگشان گفتي نميبودم. خداي را سپاس كه مستبصرم امروز و كرور كرور شرمنده آنان كه اين پير به جهت حمايت ما غرّه گشت و بدانها اجحاف كرد!
ت:
وقتي خداوند اراده وقوع مطلبي را داشته باشد، شرايط آن را نيز فراهم مينمايد
به نظرم اين حرف جبريون است ايا خدا مي خواست كه علي (ع) را بكشند اخر اين حرف به اين جا مي رسد كه اختياري در كار نيست
شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۹ - ۲:۴۰ صبح
پاسخ: إن تنصر الله ينصركم و يثبت اقدامكم... اين را چطور معنا ميكنيد؟!
ت:
هدف از اقدام نفرت انگيز اخير آن است
كه از سوئي مقابله با اسلام و مسلمانان در جامعه ي مسيحي به سطوح همگاني مردم كشيده
شود و با دخالت كليسا و كشيش، رنگ مذهبي گرفته و پشتوانه ئي از تعصبات و تعلقات ديني
بيابد، و از سوي ديگر ملت هاي مسلمان را كه از اين جسارت بزرگ به خشم آمده و جريحه
دار مي شوند از مسائل و تحولات دنياي اسلام و خاورميانه غافل سازد.
اين اقدام كينه توزانه؛ نه آغاز يك
جريان، بلكه يك مرحله از روند طولاني مدت اسلام ستيزي به سركردگي صهيونيسم و رژيم
آمريكا است. اينك همه ي سران استكبار و ائمه الكفر در برابر اسلام قرار گرفته اند.
اسلام، دين آزادي و معنويت انسان، و
قرآن كتاب رحمت و حكمت و عدالت است؛ وظيفه ي همه ي آزاديخواهان جهان و همه ي اديان
ابراهيمي است كه در كنار مسلمانان با سياست پليد اسلام ستيزي با اين شيوه هاي
نفرتبار مقابله كنند. سران رژيم آمريكا نمي توانند با سخنان فريبنده و ميان تهي،
خود را از اتهام همراهي با اين پديده ي زشت تبرئه كنند.
سالهاست كه مقدسات و همه ي حقوق و
حرمت ميليونها مسلمان مظلوم در افغانستان و پاكستان، عراق و لبنان و فلسطين زير پا
گذاشته شده است. صدها هزار كشته، دهها هزار زن و مردم اسير و زير شكنجه، هزاران
كودك و زن ربوده شده و ميليون ها معلول و آواره و بي خانمان، قرباني چه چيزي شده
اند؟ و با همه ي اين مظلوميتها، چرا در رسانه هاي جهاني غرب، مسلمانان را مظهر
خشونت و قرآن و اسلام را خطري براي بشريت وانمود مي كنند؟ چه كسي باور مي كند كه اين
توطئه ي گسترده بدون كمك و دخالت حلقه هاي صهيونيستي درون دولت آمريكا ممكن و عملي
است؟!
برادران و خواهران مسلمان در ايران و
سراسر جهان!
لازم مي دانم اين چند نكته را به همه
متذكر گردم:
اولاً: اين حادثه و حوادث پيش از ان
به روشني نشان مي دهد كه آنچه امروز آماج حمله ي نظام استكبار جهاني است اصل اسلام
عزيز و قرآن مجيد است؛ صراحت مستكبران در دشمني با جمهوري اسلامي ناشي از صراحت ايران
اسلامي در مقابله با استكبار است و تظاهر آنان به دشمن نبودن با اسلام و ديگر
مسلمانان، دروغي بزرگ و فريبي شيطاني است.
آنان با اسلام و هر آنكس كه بدان پايبند
است و هر آنچه نشانه ي مسلماني است دشمن اند.
ثانياً: اين سلسه ي كينه توزي ها با
اسلام و مسلمين، ناشي از آن است كه از چند دهه پيش تاكنون نور اسلام از هميشه
تابنده تر و نفوذ آن در دلها در جهان اسلام و حتي در غرب از هميشه بيشتر شده است.
ناشي از آن است كه امت اسلام از هميشه بيدارتر شده و ملتهاي مسلمان اراده كرده اند
زنجيره هاي دو قرن استعمار و تجاوز مستكبران را پاره كنند.
حادثه ي اهانت به قرآن و پيامبر عظيم
الشان صلي اله عليه و آله، با همه ي تلخي، در دل خود حامل بشارتي بزرگ است. خورشيد
پرفروغ قرآن روز به روز بلندتر و درخشنده تر خواهد شد.
ثالثاً: همه بايد بدانيم كه حادثه ي
اخير ربطي به كليسا و مسيحيت ندارد و حركات عروسكي چند كشيش ابله و مزدور را نبايد
به پاي مسيحيان و مردان ديني آنان نوشت. ما مسلمانان هرگز به عمل مشابهي در مورد
مقدسات اديان ديگر دست نخواهيم زد. نزاع ميان مسلمان و مسيحي در سطح عمومي، خواسته
ي دشمنان و طراحان اين نمايش ديوانه وار است و درس قرآن به ما، در نقطه ي مقابل آن
قرار دارد.
و رابعاً: طرف مطالبه ي همه ي
مسلمانان امروز دولت آمريكا و سياستمداران آنند. آنها اگر در ادعاي دخالت نداشتن
خود صادقند بايد عوامل اصلي اين جنايت بزرگ و بازيگران ميداني آن را كه دل يك و نيم
ميليارد مسلمان را به درد آورده اند، به گونه ئي شايسته به مجازات برسانند.
والسلام علي عباداله الصالحين
سيدعلي خامنه اي
22 / شهريور / 1389
(ادامه پيام اقا به علت طولاني بودن دو قسمتش كردم)
شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۹ - ۲:۳۶ صبح
ت:
بنده غلط كنم كه چيزي را از طرف خودم به اقا بچسبانم اما رفتار شما هم صحيح نيست كه به علت بي اطلاعي از نظر رهبري وپيام ايشان به بنده تهمت مي زنيد كه از خودم حرف در اورده ام راه رسيدن به منويات اقا مطالعه ي سخنان ايشان و پيام هاي ايشان است باز هم مي گويم ايشان در عيد فطر دنبال اين قضيه را نگرفتند چون همان گونه كه در پيامشان فرمودند انها به دنبال جنگ هاي صليبي هستند انها به دنبال اين هستند كه اديان و فرق و حزبهاي داخلي را با ما درگير كنند تا سود برند به نظرتان انها چه كساني هستند عامه ي جامعه غرب مسيحيان . هرگز انها صهيونيست ها هستند انها فراماسون ها هستند انها لابي هاي صهيونيستي داخل امريكا هستند (ايپك)
شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۹ - ۲:۳۴ صبح
پاسخ: واژه «جنگ» را چند وقت است رهبري همراه با واژه «نرم» به كار ميبرد. سادهترين تحليل سياسي به روشني تبيين مينمايد كه آمريكا و اسرائيل بر اساس معادلات خود تا قبل از تسخير «نرم» نميتوانند وارد درگيري «سخت» شوند. شما با ديدن يك واژه در پيام آقا، اگر تحليلگر هستيد، بايد آن را با ساير پيامها و فرمايشات مقايسه كرده و بعد به حكم برسيد. اصلاً ما در شرايطي نيستيم كه الآن نگران حمله نظامي باشيم. آقا بارها تأكيد به «جنگ نرم» داشتهاند، پس از آنكه سالها با اصطلاح «شبيخون فرهنگي» و «ناتوي فرهنگي» جلو آمدند. دقت كنيد.
ت:
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله العزيز الحكيم: انا نحن
نزلنا الذكر و انا له لحافظون
ملت عزيز ايران - امت بزرگ اسلام!
اهانت جنون آميز و نفرت انگيز و
مشمئز كننده به قرآن مجيد در كشور آمريكا كه در سايه امنيت پليسي آن كشور اتفاق
افتاد حادثه ي تلخ و بزرگي است كه نمي توان آن را تنها در حد يك حركت ابلهانه از
سوي چند عنصر بي ارزش و مزدور به حساب آورد. اين يك اقدام محاسبه شده از سوي مراكزي
است كه از سال ها پيش به اين طرف، سياست اسلام هراسي و اسلام ستيزي را در دستور
كار خود قرار داده و با صدها شيوه و هزاران ابزار تبليغاتي و عملياتي، به مبارزه
با اسلام و قرآن پرداخته اند.
اين حلقه ديگري از زنجيره ننگيني است
كه با خيانت سلمان رشدي مرتد آغاز شد و با حركت كارتونيست خبيث دانماركي و دهها فيلم
ضد اسلام ساخته شده در هاليوود ادامه يافت و اكنون به اين نمايش نفرت انگيز رسيده
است.
پشت صحنه ي اين حركات شرارت بار چيست
و كيست؟
مطالعه ي اين روند شرارت كه در اين
سال ها با عمليات جنايت بار در افغانستان و عراق و فلسطين و لبنان و پاكستان همراه
بود، ترديدي باقي نمي گذارد كه طراحي و اتاق فرمان آن در دستان سران نظام سلطه و
اتاق فكرهاي صهيونيستي است كه از بيشترين نفوذ بر دولت آمريكا و سازمان هاي امنيتي
و نظامي آن و نيز بر دولت انگليس و برخي دولت هاي اروپائي برخوردارند.
اينها همان كساني اند كه پژوهش هاي
حقيقت ياب مستقل روز به روز بيشتر انگشت اتهام در ماجراي حمله به برج ها در 11
سپتامبر را به سوي آنان متوجه مي كنند. آن ماجرا بهانه ي حمله به افغانستان و عراق
را به رئيس جمهور جنايتكار وقت آمريكا داد و او اعلان جنگ صليبي كرد و همان شخص
بنابر گزارش ها، ديروز اعلام كرده است كه اين جنگ صليبي با ورود كليسا به صحنه،
كامل شد.
شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۹ - ۲:۳۴ صبح
ت:
پس مشكل نبود نيرو را چه مي دانيد
حرفتان در مورد اقتصاد درست است كه سيستم مشكل داردتعريف سيستم اقتصادي مشكل دارد اما چه كسي بايد سيستم اقتصادي جديد ارائه دهد يا سيستم فرهنگي جديد ايا افرادي از حوزه نبايند باشند
پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۹ - ۱:۴۰ عصر
پاسخ: البته. بايد در حوزه اين اتفاق بيافتد. اما چه كسي؟ تحولات علوم به كسي وابسته نيستند، اگر چه ايدهها را كسها ميدهند، ولي در نهايت اين ايده بايد به گردش علمي بيافتد و در جريان نقدها و بررسيها رشد و كمال يابد. لذا ايجاد يك علم زمانبر است، زيراي اين گردش علمي زمان زيادي ميخواهد. هر چه حساسيت خواص بيشتر باشد، سرعت آن افزايش خواهد يافت.
ت: تفكرات به مساله خيلي مهمي اشاره كرديد اما چه بايد كرد براي انكه انسانها تفكري صحيح داشته باشند وقتي با كسي مواجه مي شويد كه تفكر نا صحيح دارد با او چگونه بر خورد بايد كرد
پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۹ - ۱:۳۵ عصر
پاسخ: انبياء براي همين آمدند، امامان ع همين را تلاش كردند. همان كاري را بكنيد كه آنان آموختند، اگر مخاطب بخواهد به راه هدايت و فكر سالم بيايد، خواهد آمد و اگر نخواهد هيچ كس را ياراي آن نيست كه مجبورش نمايد! برخورد صحيح همان است كه به ما ياد دادند.
ت:
رهبري در باب ان قران سوزي حكمي نداند و در عيد فطر سخني نگفتند به علت اينكه ان ها هم دنبال همين بودند تا جنگ بين اديان راه بياندازند و بهره برداري كنند و جنگ هاي صليبي را اغاز كنند كلا اقا به دنبال اين هستند كه فتنه هاي دشمن را براي اختلاف اندازي نقش بر اب كنند مثلا همين حكم حرمت اخير كه در باب توهين به بزرگان سني هم چون عايشه را دادند زيرا يكي از به اصطلاح شيعيان كه احتمالا از طرف خودشان بوده توهين كرده بود و قائله اي برپا
مساله اي كه هميشه برايدشمن مهم بوده فكر عموم جامعه بوده لذا هميشه به دنبال تخريب ان با مكر بوده است در زمان امام غلي هم معاويه همين كار را مي كرد
پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۹ - ۱:۳۰ عصر
پاسخ: آقا خودشان اين مطلب را به شما فرمودند؟! چگونه و با چه ذكر و دعا و وردي ميتوانيد منويّات و نيّات دروني و باطني ايشان را مكشوف كنيد، به بنده هم بياموزيد، دوست دارم من هم ذهن آقا را بخوانم! د:
ت:
وقتي خداوند اراده وقوع مطلبي را داشته باشد، شرايط آن را نيز فراهم مينمايد
اين حرف مبهم است دليلتان چيست
پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۹ - ۱:۲۴ عصر
پاسخ: دليلم قرآن است. وقتي موسي را به سوي فرعون ميفرستد شرايط آن را نيز فراهم ميكند، از شرايط اجتماعي گرفته تا اعجازي كه او بايد با خود داشته باشد. بيحكمت عمل نميكند. وقتي قرار است به دنيا بيايد فكر اين را كرده است كه در سبد اگر بياندازند، در رودخانه آسيه بايد باشد كه از آب بگيرد و به دل آسيه بياندازد كه به فرزندي بگيرد او را. اگر شرايطي براي خميني ره فراهم كرده است كه قيام كند، دل مردم را به سوي او نرم نموده كه تأثير بگذارد و مردم را شجاعت داده كه قيام كنند براي خدا. اينها امدادهاي الهي است كه در قرآن فرموده: اگر خدا را ياري كنيد شما را ياري ميكند، يا فرموده: كلا نمدّ هؤلاء و هؤلاء و مانند اين كم نيست در قرآن!
ت:
شبكه تحقيقات فقه را ادراك خواهند
اكنون كسي به دنبال پياده كردن اين پروژه است در ضمن اين كار خيلي خوب است اما يك سوال دارم فقه اشتراكي حكومتي ايا دست ولايت فقيه را نمي بندد ايا اين فقه براي مراحل پايين تر از ولايت فقيه است و سوال ديگرم هم اين است كه ايا اين همان نظريه ي شورايي اقاي هاشمي نيست
مي دانيد كه امام (ره) قائل به نظريه ولايت مطلقه فقيه بوده اند ما نيز طرفدار امام
پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۹ - ۱:۲۲ عصر
پاسخ: دقت كنيد، مطالب با هم خلط نشود. شما يك مدير براي نظام داريد و يك دستگاه علمي براي نظام. الآن در غرب دانشگاهها چگونه فعاليت ميكنند؟ آيا فعاليت آنها دست اوباما را ميبندد و يا بيشتر باز ميكند؟ در گذشته نيوتن ميآمد يك حرفي ميزد و تا ساليان سال به عنوان تئوري او مطرح بود، بعدها همكاري شد و يك حرف را مثلاً هايزنبرگ و بور با هم ميزدند. اما الآن دقت كنيد ديگر اين طور نيست، ديگر از اخبار نميشنويد كه مثلاً استفان هاوكينگ به تنهايي به يك تئوري رسيده است. الآن در غرب تمام دستاوردهاي علمي مربوط به مراكز پژوهشي است. البته كه اين مراكز ليدر و مدير دارند، اما نتيجه محصول همكاري افراد است. تازه مراكز هم از طريق همايشها و انتشار ژورنالهاي علمي پيوسته دستآوردهاي خود را به اشتراك ميگذارند و پيوسته به نقد و نقض تئوريهاي هم ميپردازند. نتيجه چه ميشود؟ رشد علم به ساعت ميرسد! چشمت را كه بستي، صبح كه از خواب پاشدي، يك فناوري جديد در بغلت مياندازند، چيزي كه تا ديروز نبود! كامپيوتر كه ميخري، نگراني كه نكند دو روز ديگر يك cpu جديد بيايد و من رايانهام ديگر قديمي محسوب شود و دموده شوم! اين را قياس كنيد با آنچه در حوزه است. ما هنوز با تكتك آدمها كار ميكنيم! ما نياز به شبكه تحقيقات داريم، بايد مراكز زحمت كار علمي را بر عهده بگيرند و نه فقط يك آدم! اگر چه آن آدم بايد بالاي سر آن جماعت باشد. شبيه آن كاري كه آقاي مكارم براي تفسير نمونه انجام داد با آن گروه 15 نفرياش!
ت: مشكل ما تفكر هاست ولي مراجع چرا بايد به اين نظرات راه دهند
چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۹ - ۴:۳۷ عصر
پاسخ: چون در مرزهاي دانش هستند. توجه كنيد به يك مطلب مهم. تصميمگيري براي مردم عوام كار بسيار سادهاي است حتي در پيچيدهترين مسائل حكومتي و سياسي. مثلاً امام ره ميگويد برويد جبهه. حالا مردم خيلي راحت فقط بايد انتخاب كنند، اگر با انقلاب هستند بايد بروند و اگر جانشان را دوست دارند، انقلاب را رها ميكنند. پيچيدگي كار در علايق و دستبريدن از اموال و جانشان است. ولي براي امام ره مطلب به اين سادگي نيست، او براي اينكه بتواند حكم به ارتداد سلمان رشدي بدهد بايد ساعتها فشار به ذهن و فكر خود بياورد، احكام را بالا و پايين كند تا بتواند تشخصي دهد و تصميم بگيرد. كساني كه در مرز هستند تصميماتشان دشوار است و طبيعتاً خطايشان سخت شكننده و درستشان نيز بسيار پرسود. تصور كنيد يك قطره آب. آن مولكولهايي كه در مرزها قرار گرفتهاند بيشترين فشار را تحمل ميكند تا قطره را به صورت منسجم روي سطح نگهدارند و اگر قطره بخواهد در سطح شيبدار مثلاً روي برگ حركت كند، اين مولكولهاي مرزي هستند كه مسير را انتخاب ميكنند و سايرين از لغزندگي و رطوبت ادامه آنها سود ميبرند و به سادگي حركت ميكنند. كسي كه در مرز است يعني پيشوا ندارد، ميدانيد اين يعني چي؟ يعني كسي جلويش نيست كه خيلي راحت بتواند او را ببيند و تعقيب كند. پيشوايش امام زمان عج است كه از نظرها غايب است، كتاب قرآن و احاديث است كه فهم تخصصي آن ساده نيست. چنين كسي ميتواند منجي يك جامعه باشد و يا آن را به لجن بكشد. در هر صورت خواص اينگونهاند.
ت: در باب قران سوزي هم منورم سوزاندن قران در تهران روز عاشورا بود و در كل مي خواستم اين مطلب را برسانم كه كم لطفي مراجع باعث پر رويي دشمن خارجي و داخلي شده ولي ملت از بزرگان توقع دفاع از اسلام را دارند اگر انها يك اعلاميه ندهند كي بدهد چرا براي وقايع تهران هيچ كاري نكردند حرفم اين بود
چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۹ - ۴:۳۵ عصر
پاسخ: بايد برداشت آقايان از حوادث را تحليل كرد. يادتان هست ابوموسي ادعا كرد دعواي علي ع و معاويه سر قدرت است، پسر عمو هستند و هر كدام ميخواهد خودش خليفه باشد! بايد به گفتگو نشست كه ديدگاه آن دسته از مراجع در اين خصوص چه بوده است، شايد به تحليلهاي ناسرهاي چون اين دست يازيدهاند! اين باب گفتگو نيز كه خيلي شفاف و باز نيست!
ت: بدايه را با استاد خوانده ام استادم هم شاگرد علامه حسن زاده بودند مي خواهم بيشتر بخوانم در ضمن عربي بهتر است خودتان مي دانيد چرا
چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۹ - ۴:۳۱ عصر
پاسخ: قطعاً بهتر است. اما براي شما گفتم شايد دشوار باشد، آن ميزان كه شما بخواهيد مطالعه بفرماييد منابع فارسي هم موجود است. شرح بدايه و شرح نهايه هم به فارسي شده است و در بازار يافت ميشود.
ت:
بنده مراجع را دوست دارم به انها احترام مي گذارم اما سوال هم دارم
مقصودم اين بود كه از حرفهايي كه مي زنم قصد بي احترامي ندارم
چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۹ - ۴:۲۹ عصر
پاسخ: نقد عادلانه و مشفقانه، بهترين است!
ت:
از شهيد مطهري ره معروف است كه گفت: «شك پل خوبي است، ولي جايگاه خوبي نيست». اساتيد ما هم ميگفتند دغدغه داشتن علت حركت است، متأسفانه تا وقتي علم نداريم دغدغه داريم و وقتي آن را داريم ديگر اين را نداريم و اين ميشود كه عالمان بيعمل ميشوند و عملكنندگان غيرعالم كار را به دست ميگيرند و عدهاي به خاطر خدا كاري ميكنند كه به نظام ضربه ميزنند و رهبري بايد دقيقه 90 خطاهايشان را رفو كند!
چه ربطي به كامنت من داشتم نفهميدم
چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۹ - ۴:۲۹ عصر
پاسخ: جدي نگيريد!
ت: ديگه دستم درد گرفته و مغزم كف كرده
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۴ عصر
پاسخ: از شهيد مطهري ره معروف است كه گفت: «شك پل خوبي است، ولي جايگاه خوبي نيست». اساتيد ما هم ميگفتند دغدغه داشتن علت حركت است، متأسفانه تا وقتي علم نداريم دغدغه داريم و وقتي آن را داريم ديگر اين را نداريم و اين ميشود كه عالمان بيعمل ميشوند و عملكنندگان غيرعالم كار را به دست ميگيرند و عدهاي به خاطر خدا كاري ميكنند كه به نظام ضربه ميزنند و رهبري بايد دقيقه 90 خطاهايشان را رفو كند!
ت:
«العلم نورٌ يقذفه الله فيقلب من يشاء»
ان شا الله خداوند نظر ويژه كند به همه و از سر تقصيراتم بگذرد
اتفاق جالبي ديشب برايم افتاد من اين حديث را قبلا نديده بودم بعد از اينكه شما به ان اشاره كرديد مي خواستم بروم دنبالش اما خودش ديشب امد دنبالم دم سجاده نشسته بودم در خانه اقوام كاغذ نصفه اي را برداشتم كه در كناري بگذارم ديدم رويش نوشته بصري وقتي كامل بازش كردم ديدم همين حديث عنوان بصري ست
بنده هم بيشتر ناراحتي هم همين است كه فهميده ام نمي خواهند راهم دهند هر چي هم به در گاهشان ناله مي كنم جواب نمي گيرم عنوان دو ركعت نماز خواند من روي مفاتيح را سفيد كردم حرفم اين نيست كه من قابليت دارم به من بدهند حرفم اين است كه خدا و ائمه قابليت دادن علم به بي سر و پايي مثل من را دارند به خودشان نگاه كنند به صفت خودشان نه من به كرمشان به جودشان و...
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۲۸ عصر
پاسخ: اين كامنت را بايد در وبلاگ خدا و ائمه بگذاريد، به بنده مربوط نميشود!
ت:
ماهيت لابشرط است و نه ماهيت بشرط لا،
لطفا اين عبارت را بيشتر توضيح دهيد
بنده در فلسفه فقط بدايه را خوانده ام سير را نمي دانم لطفا سير ديهيد و برياي سير هم شرح وسيدي معرفي كنيد منطقمان هم تلخيص علامع مظفر بوده ديگر چه بخوانم ايا منطق نوين سيدي يا شرح دارد
واقعا از شما به خاطر دراز گويي و سوال عذر مي خواهم اما تشنه ام چه كنم
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۱۶ عصر
پاسخ: ماهيت لابشرط مقسمي سه قسم دارد؛ ماهيت لابشرط قسمي، ماهيت بشرط شيء و ماهيت بشرط لا. تصور كنيد كه انسان را تقسيم كنم، آيا «انسان»، «انسان مسلمان»، «انسان مطلق»، «مطلق انسان» با هم برابرند اين چهار تا؟ اولي لابشرط مقسمي است كه هيچ چيز در آن داخل نشده است و خالص ماهيت است، اصطلاحاً ماهيت ليسيده! دومي بشرط شيء است، چون مسلماني براي انسان شرط شده است، سومي بشرط لا است كه انسان مشروط به عدم قيد شده است، و آخري لابشرط است، لاكن لابشرط قسمي، چون لابشرط بودن در آن قيد شده است! بدايةالحكمة علامه را با استاد خواندهايد؟ شايد خوب نخواندهايد، چون قوي است. البته اگر نهايةالحكمة را هم بخوانيد ديگر ته خط خواهيد بود. اما توصيه ميكنم به كتابهاي فارسي مانند آموزش فلسفه آقاي مصباح مراجعه كنيد و آموزش منطق آقاي غرويان. چرا خودتان را درگير زبان عربي ميكنيد!
ت:
//seyedmonir.ir
فيلم ها باز نمي كنه
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۰۵ عصر
پاسخ: مرورگرتان پلاگين مدياپلير را در اختيار ندارد. مسألهاي نيست، در كنار هر فيلم، سمت راست و پايين يك آيكون فلاپيديسك است، از آنجا دانلود كنيد و استفاده كنيد.
ت:
اولاً اين فقه اشتراكي است
پس امكان نداره كه اين نظريه عملي شه حالا كه يك نفر نظر مي ده اوضاع اينه واي به روزي كه بشن هزار تا ان وقت هيچ وقت به هيچ نتيجه اي نمي رسند چون مي گويند اين نظر ماست عمرا هم نظرشان را هيچ كدام تعديل نمي كنند و كوتاه نمي ايند البته در زمان امام خدا رحمت كند اقاي گلپايگاني و اراكي را ،زعامت را به دست امام دادند و پشتيباني مي كردند هر چند كه از لحاظ علمي هم خيلي بالا بودند اما خودشان اعلام كردند امام براي زعامت ارجحيت دارد اما مشكل امروز اين است كه بزرگان اين مطلب را نمي پذيرند و مي خواهند اقا برود پيششان و از محضرشان تعلم كند
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۰۲ عصر
پاسخ: وقتي خداوند اراده وقوع مطلبي را داشته باشد، شرايط آن را نيز فراهم مينمايد. اگر غلبه اسلام بر كفر بخواهد واقع شود، به دليل اينكه كفر قدرت كار اشتراكي و گروهي را يافته است، اسلام بايد بتواند اين روش را به دست آورد تا گروهي و اشتراكي عمل نمايد تا توانها در هم ضرب شده و مضاعف شوند. مضاعف شدن كار به همين است كه با كار ديگران كاملاً همسو تركيب شود. بزرگان هم مانند موي سر شما هستند، يا ناخن دستانتان، كمكم ريزش پيدا ميكنند و تازهها و لطيفهايي از ميان آنها جوانه ميزنند. آقا درباره ريزش و رويش كه خيلي صحبت كردند. شما به فكر رويشهاي آينده باشيد، نسلهايي خواهند آمد كه شبكه تحقيقات فقه را ادراك خواهند كرد و پايهگذاري خواهند نمود. دل من كه روشن است! د:
ت:
حالا اينجا آقاي صانعي فتوا به برابري ديه زن و مرد ميدهد، دختر را 13 سالگي بالغ ميكند، رد فاضل ديه مرد را بر ميدارد، اما مراجع فقط به يك جمله يا كلام كوتاه بسنده ميكنند و احساس نميكنند تكليف دارند بروند و با او مناظره كنند كه چگونه از دليل كتابي «إن الله لا ظلام بالعبيد» به اين فتاوا رسيدهاي
قران رانه دي مي سوزانند در داخل كشور به نماز گزاران حمله مي كنند در روز عاشورا پرچم هاي عزاداري را مي سوزانند امول ملت را غارت مي كنند به جانشين امام زمان و امام بي احترامي مي كنند زن و مرد مسلمان و بسيجي را لخت مي كنند در روز روشن بسيجي 18 ساله را مي كشند نيروي انتظامي و حافظ امنيت را مي زنند ودر يك شهرك سه نفر از انها را كه در عقب نشيني جا مي مانند ان قدر در سرشان مي زنند كه مي ميرند پس از بازگشت به درون شهرك ماموران بر سر جنازه هاي انان و خيابان گلگون گشته به خون انها ميرسند
مراجع عزيز يك اعلاميه ي خشك و خالي نمي دهند
چه دليلي بالا تر از اين براي قران سوزي اين كشيش چه طور به خود اجازه داد
وقتي داخل اين اتفاق بيافتد و يك موضع گيري نشود و بزرگان منفعل باشند ان هم به خود جرات مي دهد
تازه مجلس به جاي انكه مامور رسيدگي به عوامل فتنه شود پي گير اين مي شود كه در فلان شهرك كه لانه ي اوباش شده و به اين ياغيان جا داده بودند و پشتيباني مي كردند عارض نيروهاي انتظامي مي شود زمين به اسمان مي بارد
مگر اقا نفرمودند كه طرح نظارت بر مجلس را تصويب كنند بعد يكي از مراجع مخالفت رسمي مي كند مجلس راي نمي دهد بعد به خاطر مشايي مي گويند دولت به حرف اقا بي توجهي مي كند اما شماييد كه به در مسائل اصلي با اقا مخالفت مي كنيد در قضيه ي وقف و غيره
اقاي صانعي پيش كش براي قران سوزي در داخل كشور اعلاميه ندادند اصلا قران سوزي در امريكا تقصير كساني ست كه به علت سكوتشان اينها را پرو كردند و به عنصر امريكا با سكوتشان كمك كردند روز اول اگر در دهان اين قورباغه سبز دهن گشاد مي زدند امروز ما تحريم نميشديم هر چه در چهار سال اول احمدي نژاد رشته كرد اينها پنبه كردند به خاطر چي نظرشان اين بود نظرشان به خاطر خدا اين بود يا به خاطر دفاع از فلاني
در درگاه خ0دا مسئولند من به عنوان يك مسلمان هيچ وقت ازشان نمي گذرم به خاطر اشك اقايم در ان نماز جمعه چرا اين قدر اذيتش مي كنيد مگر امام زمان ايشان را تاييد نكرده (به پايگاه صالحات مراجعه كنيد تا ببينيد حرفم مستند است)
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۱:۴۴ صبح
پاسخ: در باب قرآنسوزي خانم زياد تند نرو! ما احكام اسلام را داريم. در احكام ما اگر مسلماني اهانت به مقدسات كند مرتد ميشود مانند سلمان رشدي كه امام ره حكم برايش داد. اگر كافري هم در بلاد اسلامي چنين كند حربي محسوب شده و اسير ميشود. نديديد رهبري حكم نداد، حتي روز عيدفطر هم در اين باره صحبت نكرد، با اينكه همه توقع آن را داشتند، ترجيح داد مسأله سيل پاكستان را طرح نمايد. دليل آن است كه ما مسئول نيستيم اگر يك كافر در بلاد كفر به اسلام اهانت نمايد. يعني ظاهراً بر مبناي فقه ما خداوند ما را مكلف نكرده است كه برويم و درگير شويم. البته شعار چيز ديگري است. بايد محكوم كنيم و كار سياسي. ولي تكليف شرعي من نديدم براي اين مطلب باشد. مگر زمان پيامبر ص نبود كه به اسلام توهين ميكردند و اهانت به مقدسات دين. هميشه بوده است و اگر از فرد كافري سر بزند خب طبيعي است چون كافر است. اما با اين نكته كه علماي ما عقبتر از مردم هستند و ديرتر عكسالعمل نشان ميدهند با شما موافقم. اين هم باز ميگردد به درايتشان كه مردم به كوچكترين تحريكي وارد عمل ميشوند، ولي يك تريلي تا از صفر كيلومتر در ساعت به ده برسد نيمساعت طول ميكشد! چون بايد چيزهايي را احراز كند كه عندالشارع مسئول نباشد. البته قبول دارم اين خوب نيست، بايد مانند امام ره باشند كه پيش از وقوع حوادث اجتهادش را كرده بود و پيشبينياش را لذا آمادگي داشت تا حادثه بروز كند موضعگيري نمايد تا سكان جامعه از دست نرود. اما مراجع ما اين مسائل را قبل از وقوع پيشبيني نكردهاند شايد، و حال كه بروز مييابد چند روز طول ميكشد تا به حكم برسند و عمل كنند. نميدانم!
ت: تا كي نواب صفوي ها بايد اعدام شوند به خاطر عدم هماهنگي ها وگوش دادن به حرف ادم هاي بي صلاحيت به جاي انسان هاي بي صلاحيت ان روز اگر ان مرجع به جاي اينكه به حرف اطرافيانش گوش دهد به حرف امام گوش مي داد نواب زنده مي ماند
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۱:۱۴ صبح
پاسخ: اين قصه را كه از امام ره شنيدهايد حتماً: پدري پسرش را به زور مكتب ميفرستاد، پسر كه بيزار بود از مكتب، نفرين ميكرد و معلم ميمرد و پدر او را به مكتب ديگري ميسپرد. مكتبداري ماجرا فهميد، به پسر گفت: دعا كن خدا ريشه را بخشكاند، تا پدرت زنده است چه خاصيت كه معلمها بميرند، خب يكي ديگر! مشكل ما با آدمها نيست، مشكل با تفكرهاست. بايد ديد چه تفكري است كه در حوزهها رواج يافته و نتيجهاش عدم حمايت از نواب صفويها شده است. آيا يك تفكر سكولار؟ خب از كجا آمده است؟ ناشي از ترسي است كه زماني پادشاهان در قلب ما انداختهاند؟ يا ناشي از اهميتي كه به خون مردم مسلمان ميداديم كه سكوت نماييم تا مردم كشته نشوند؟ اين را بايد ريشهيابي كرد، قطعاً يك تفكر خطا در اينجا رخنه كه اگر بررسي شود، منشأ تحليلي صحيحي داشته است در زمان خود. يعني در يك زماني مراجع و علما صحيح عمل ميكردهاند از اينكه اينگونه ميانديشيدند، اما آن انديشه براي امروز نادرست است ولي چون تبديل به سنت و فرهنگ شده گريبان ما را گرفته است. آدمها بر اساس تفكراتشان قدم برميدارند، منظورم آدمها عاقل و متفكر است!
ت: بنده مراجع را دوست دارم به انها احترام مي گذارم اما سوال هم دارم
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۱:۱۱ صبح
پاسخ: آنها هم براي دريافت سؤالات شما سايت دارند، حتي ايميل هم دارند!
ت:
اقاي تبريزي وقتي زنده بودند(خدا رحمتشان كند) وقت مي گذاشتند هر روز يك ساعت در خانه شان را باز مي گذاشتند و مردم بدون درد سر مي امدند و با خود ايشان گفت گو مي كردند اما بقيه مراجع چه طلاب دسترسي ندارند چه رسد به مردم بسيار اين نقدها را از مردم شنيده ام وباعث دلسردي خيلي ها شده
يا مثلا در باب عيد فطر ببينيد چه برنامه اي راه افتاد خوب چرا يك تصميم نمي گيرند بعد اعلام كنند اصلا وقتي حاكم شرع گفته فلان روز عيد است چه معني دارد كه يك روز ديگر را عيد اعلام كنند ونماز را نخوانند چون فردا را عيد مي دانند وقتي انها نمي پذيرند به زبان بي زباني يعني اينكه ما شما را در حد يك عادل هم نمي دانيم كه حرف شما را قبول كنيم
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۱:۰۸ صبح
پاسخ: اين كامنت را ميتوانيد در وبسايت مراجع بگذاريد. امروز تقريباً تمامي دفاتر سايت مستقل دارند!
ت:
در امور فرهنگي دولت را متهم مي كنند اما سوال من اين است كه دولت بايد نيروي فرهنگي از كجا بياورد از مريخ
ايا اين حوزه ها نبودند كه بايد نيروي فرهنگي براي نشر اسلام تربيت مي نمودند تا نويسندگي كنند رمان هاي اسلامي بنويسند مثلا ما به غير از امير خاني چه كسي را داريم چرا فيلم نامه نويس نداريم خوب حوزه وقتي فيلم نامه نويس نداره از وجود اين همه فيلم سخيف هم اعتراض نكنه كار حوزه شده فقط اعتراض به زمين و زمان بدون اينكه خودش مدلي ارائه دهد خوب مي شود با وجود شبكه هاي ماهواره اي در سينما و تلوزيون را تخته كرد نمي شود بلكه مي شود فيلم اسلامي سلاخت خوب فيلم اسلامي از دامن يك سكولار كه بيرون نمي ايد اينجا كم كاري حوزه در به وجود اوردن نيروهاي متخصص رخ مي نماياند در حوزه يك عالمه انسان متعهد است اما تخصصشان فقط در ضمينه فقه واصول است و تبليغ از طريق سخنراني وچهره به چهره و كلاسداري اما تبليغ بايد به روز تر شود استفاده حوزه از تلوزيون هم باز به پخش سخنراني ست در صورتي كه ساخت فيلم ميتواند خيلي راه گشا در امر تبليغ باشد فيلم هاي اسلامي هم كه ساخته مي شود بسيار از نظر محتوايي ضعيفند
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۰:۵۷ صبح
پاسخ: دوران دبيرستان مدتي مسئول تبليغات پايگاه بسيج مسجد امام رضا ع فاز 3 شهرك اكباتان بودم و عضو شوراي فرماندهي پايگاه. در يكي از جلسات دوستان اعتراض كردند به نبود امكانات كه تبليغات ضعيف شده است و امكانات نياز دارد. جانشين پايگاه رو به من كرد و گفت: تبليغات قوي شو، چرا ضعيفي؟! آن قدر برايم شگفتانگيز بود كه هرگز از خاطرم نرفت. متأسفانه خيلي امور را دستوري تصور ميكنيم كه تا اراده كنيم ميشود. حوزه علميه خيلي وقت است تلاش ميكند نيروهاي انساني متخصص در ساير رشتههاي مورد نياز نظام توليد كنيد. آيا ميدانيد آقاي مهدوي كني براي چه دانشگاه امام صادق ع را تأسيس كرد؟ آقاي موسوي اردبيلي براي چه دانشگاه مفيد را؟ چرا آقاي مصباح مؤسسه امام خميني ره را؟ چرا مركز آموزشهاي تخصصي در حوزه راهاندازي شده است؟ هدف از راهاندازي مدرسه هنر اسلامي چه بوده است؟ انجمنهاي تخصصي حوزه را براي چه تأسيس كردهاند؟ مدرسه سفيران هدايت چيست و چه هدفي دارد؟ و... مؤسساتي كه براي توليد نيروهاي انساني ويژه براي نظام درحوره به راه افتادهاند، از ابتداي انقلاب تا كنون كم نيستند، ولي مشكل جاي ديگري است. ميدانيد دانشكده صداوسيما در قم راه انداختند و فقط از ميان طلبهها در رشته فيلمنامهنويسي و كارگرداني دانشجو ميگيرند، چندين سال است، چه شد؟! رجوع كنيد كه كتابهاي شهيد آويني، مقالات مهدي نصيري را در ماهنامه صبح بخوانيد، خواهيد فهميد كه مشكل در «متخصص فيلم» نيست كه اگر «متعهد» باشد كار حل شود، مشكل در «تخصص فيلم» است كه بچه مسلمان هم وقتي ميرود آن داخل براي امام علي ع فيلم ميسازد از تويش «قطام» در ميآيد! تمام اين مراكز در تلاش بودند كه «متخصص متعهد» تربيت كنند و ما امروز پس از اين تجربه شكستخورده فهميدهايم كه نياز به «تخصص متعهد» داريم، زيرا متخصص متعهد يك انسان دوپاره است كه وقتي از اقتصاد بپرسي چونان يك اقتصاددان لائيك جوابت را ميدهد و چون مسأله شرعي، چونان فقيهي مجتهد همه فروعات را از حفظ است!
ت:
اما در باب اينكه مراجع هماهنگي ندارند فتنه 88 مزاياي بسياري داشت جدا از افاتي كه داشت مثلا يك مورد اينكه همه را از خواب خرگوشي بيدار كرد اكنون وظيفه ما اين لست كه نگذاريم دوباره خواب همه جا را فراگيرد مزيت بعدي نشان دادن مشكلات و شكافهاي درون پيكره ي متشرعين بود كج فهمي ها و انحرافات فكري و نشان دادن ادم هاي منحرف موذي و نفوذي
يكي از مزيت ها نشان دادن خلا حوزه و كم كاري حوزه بود مراحل عمل اين است كه انسان يك كاري را نياز ببيند بعد شوق پيدا كند بعد حركت كند حوزه تا قبل فتنه فكر مي كرد همه جا در ارامش است و تحركات زير زميني را نمي ديد كما اينكه هنوز هم اقشاري در حوزه هستند كه نمي پذيرند مشكلي هست يا اگر پذيرفتند حق را به جريان رو به روي اسلام مي دهند و قائل ند از سياست زمين بده وقت بگير استفاده كنند و خود را درموضع ضعف قرار مي دهند چون بهشان القا شده ما در موضع ضعفيم وبراي حفظ اسلام بايد به سقيفه راضي شوند توسط افراد مورد دار درون دفاتر كهنفوذ كرده اند دريغا كه امام جواب ايشانم را داده اند اما ايشان كه خود را صاحب نظر مي دانند گوش شنوايي ندارند امام عزيزم فرمودند اقايان به هوش باشيد اگر جمهوري اسلامي زمين بخورد اسلام در هيچ جا نمي تواندسر بلند كند ايا فكر كرده اند كه نظام از بين مي رود اين ها سكوت كنند تا شيعه را حفظ نمايند اگر امريكا پايش را در اين كشور بگذارد نمي گذارد عمامه به سري ديگر باقي بماند مگر در زمان رضا شاه اين گونه نشد اصلا چرا ما چيزي كه داريم را حفظ نكنيم مشكل ديگر اين است كه اقايان خود را در واقع صاحب نظر تر از اقا مي دانند هر چند كه در حرف چيز ديگري مي گويند مگر يك جامعه چند رهبر مي خواهد بنده به شخصه به دفتر يكي از اقايان در نه دي تماس گرفتم فرمودند كه به راهپيمايي نه دي نرويد و كار سبز ها را هم تاييد كرد تازه مي گفت من نمي توانم از پشت تلفن توضيح دهم يعني اين قدر با نظام معاند بود اگر بگويم دفتر كي شاخ در مي اوريد
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۹ صبح
پاسخ: بين قصور و تقصير بايد تفاوت قائل شد، امام ره اين طور عمل ميكرد. از ايشان پرسيدند كه آيا آسيداحمد خوانساري عدالت دارد؟ زيرا در آن زمان مخالف آن چه امام ره نظرش بود عمل ميكرد، ايشان به تندي پاسخ دادند: ما در عصمت ايشان بحث ميكنيم شما به عدالتشان ترديد داريد؟! ميدانيد كه للمصيب اجران و للمخطئ اجر واحد، اگر طرف مجتهد باشد و نه مقلد!
ت:
پس دست اخر نظريه اي كه در باب جامعه اسلام به ان معتقد مي شود مجموع احاد است يا نه به احاد كاري نداره بيشتر به جمع كار داره يا به هر دو كار دارد (تفويض) هم خير فرد هم خير جمع ،خير فرد كه در نهايت به خير جمع مي پردازد البته خير جمع را بر خير فرد بيشتر حائز اهميت مي داند
اما اينكه هر فردي اگر درست شود جامعه ساخته مي شود اين بسيار سخن حقي ست اين مطلب را من رهم از امام روحي فداه خواندم و هم از اقا در جمع پاسداران و تربيت اولاد صالح شنيدم
اما فاكتور سومي كه از اين دو مورد به نظر من، از نظر اسلام مهم تر است حفظ وجود اسلام در درجه اول و در درجه بعدي حفظ ارزش هاي اسلامي ست كه از فرد و جمع مهم تر است چنان چه بهد صلاح فرد و جمع جامعه اسلامي بود كه علي (ع) رهبر شود اما براي حفظ اسلام صلاح فرد(علي (ع) ) و جمع(مسلمانان و عدم وجود مدينه فاضله براي مسلمانان) فداي بقاي اسلام مي شود چون در ان زمان تازه مسلمان ها از اسلام خارج ميشدند و جامعه به جاهليت باز مي گشت
اما در باب تعبد و تقنين و تفاهم اجتماعي لطفا توضيح بيشتري دهيد ايا مي شود جامعه اي را متعبد كرد نمي شود پس اين فقط نظريه مي شود حتي در زمان امام زمان نيز ما مي بينيم كه ايشان شهيد مي شوند در نتيجه تعبدي در كار نمي تواند باشد اما تقنين و تفاهم اجتماعي حد اكثري مي توانيم به وجود اوريم اما اينكه اين را هم همه بپذيرند جاي بحث است كه ديگر مي گوييم راي اكثريت به اقليت ارجحيت دارد
سهشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۰:۱۵ صبح
پاسخ: در باب حقيقي بودن جامعه سخن فراوان است، در اصل بودن جامعه يا فرد نيز چند سال پيش فرصتي فراهم شد يك هفته نهار و شام و بيتوتهام با رئيس دانشكده علوم اجتماعي يكي از دانشگاههاي معروف كشور بود كه دكتراي جامعهشناسيشان را از انگلستان گرفته بودند. در اين يك هفته بسيار گفتگو كرديم، از تأثير مباحث فلسفي هگل در جامعهشناسي ديالكتيكي، تا اصالت فرد و جامعه، ايشان ميفرمود در غرب نيز هنوز دعوا بين اساتيد رده يك جامعهشناسي وجود دارد در اينكه بعضي فرد را اصل ميدانند و جامعه را فرع و بعضي جامعه را اصل و فرد را فرع. اما در نوشته شما نكتهاي قابل توجه است: «فاكتور سوم؛ اسلام مهمتر است». اسلام چيست؟ آيا چيزي غير از آحاد مسلمانان است، يا چيزي غير از جامعه اسلامي؟ يعني تحقق اسلام چه معنايي دارد؟ منظور شما از «اسلام مهمتر است» روشن است، قطعاً اسلامي كه نزد خداست «إن الدين عند الله الاسلام» نيست. غرض شما تحقق اسلام است. يعني شرايط عيني ايجاد شود كه اسلام بر دنيا حاكم شود و يا حداقل حفظ شود. در اصل حفظ اسلام هم هيچكس ترديد ندارد، زيرا اگر همه ما هم كافر شويم روزي، حجت خدا روي زمين هست و با يارانش ولو اندك مسلمان خواهد بود. پس در دو چيز ترديدي نيست، يك اينكه منظور شما اسلام عندالله نيست، دو اينكه منظور شما حفظ حداقل اسلام نيست. پس منظور شما از اينكه اسلام مهمتر است چيست؟ شما ميگويي «توسعه و رشد اسلام مهمتر است از هر امر ديگري». حالا اين اسلامي كه شما ميگويي تحقق دنيايياش به چيست؟ يا در جوهر افراد است يا به قول كساني كه جامعه را حقيقي ميدانند در ضمن جامعه، حالا قسم اولش را لحاظ كنيم، واقعاً اين اسلامي كه شما ميگويي مهمتر است كجاست؟ اگر در ضمن افراد محقق ميشود، پس چيزي غير از همان «مسلمان» نيست! پس چرا ميگويي اسلام مهمتر است، بفرماييد فرد مسلمان مهمتر است. ولي نكته پنهان مطلب در اين است كه وقتي اسلام را بمثابه يك عنوان لحاظ كنيم، يك حقيقت وراي آحاد افراد جامعه دارد كه آن را اگرچه نميبينيم ولي درك ميكنيم. اگر چه ظاهر اين امر شباهت دارد به مثل افلاطون كه براي هر نوع كلي يك فرد حقيقي و كامل عيني تصور ميكرد و معتقد بود بعضي خواص اين مُثُل را مشاهده كردهاند، ولي مطلب اين نيست. شما مگر به فلسفه فيزيك معتقد هستي يا مكتب فلسفي شما فيزيكاليسم كه نيست تا بگويي غير از ماده و انرژي در طبيعت چيز ديگري نيست! وقتي ميگوييم اسلام روح يك جامعه است، شوخي كه نميكنيم و يا از يك امر خيالي و اعتباري كه صحبت نميكنيم. واقعاً اين اسلام داراي آثار حقيقيه است، غير از آثاري كه اسلام يك فرد دارد. تصور كنيد هزار مسلمان كه هر كدام در يك جزيره مستقل زندگي كنند، با هزار مسلمان كه در يك منطقه و محله واحد، آيا تفاوتي ندارند؟! اگر تفاوت دارند كه دارند چون آثار متفاوتي از اين دو متمشي ميشود، روشن ميشود كه امت مسلمان تنها جمع جبري تعدادي انسان مسلمان نيست، چيزي فراتر از آن است، يك انعكاس اجتماعي به وجود ميآيد از كنار هم قرار گرفتن اين افراد كه توانايي فوقالعاده بيشتري از جمع جبري تعدادي انسان به آنها ميدهد، در اين جا ديگر 2 به علاوه 2 چهار نميشود، بلكه 5 ميشود، يه چيزي اين وسط خلق شده است، آن چيز همان وصف جامعه اسلامي است. در حقيقت جامعه نيز عين همين بحث مطرح ميشود. اين اجمال بحث اول. متعبد كردن جامعه هم تفصيلاتي دارد كه بيان خلاصهاش اين است: وقتي شما از منطق سيستمي سخن ميگوييد و از فرد به سراغ جامعه ميآييد ديگر اعداد معناي ديگري پيدا ميكنند، ديگر اساساً ارقام نسبي ميشوند و با درصد نمايش بايد داد. مثلاً ميگوييد اين جامعه اسلامي است ولي آن جامعه اسلاميتر است. اين «تر» از اينجا ناشي ميشود كه مثلاً جامعه اول 70 درصد مسلمان دارد كه به اسلام عمل ميكنند و جامعه ديگر مثلاً 90 درصد. ديگر مطلق نيست كه بگوييم اسلام يا هست يا نيست! جامعه زمان حضرت عج بسيار مسلمانتر از زمان ماست، در اين هيچ ترديدي نيست كه روايات زيادي دلالات عجيبي بر كمال ايمان و عقل آن مردمان دارند (خوش به سعادتشان) اما شهادت حضرت عج مسأله ديگري است كه در كتاب مفصل بدان پرداخته شده است. رك. عصر ظهور. (خانم من بريدم، باقي را بعد پاسخ ميدهم!)
ت:
تصور انتزاعي از جامعه
لطفا اين عبارت را بيشتر توضيح دهيد
بنده اين اقا را نمي شناسم اما برايم مهم شد كه با ايشان بيشتر اشنا شوم لطفا كتاب و سيدي و منابع به بنده معرفي كنيد ودر مورد ايشان بيشتر بنويسيد اصلا موضوعي از وبلگ را مي توانيد براي تبيين نظريات ايشان بگذاريد تا ايشان همچنان بعد از مرگشان در گمنامي وغربت نمانند
دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۸ صبح
پاسخ: جامعه چيست؟ تاريخ چيست؟ ديدگاه شهيد مطهري ره را در كتاب «جامعه و تاريخ»ش ببينيد. وقتي لفظ لشكر را ميگوييد، منطقيون ما به تبع ارسطو معتقد هستند كه لشكر چيزي بيش از يك عنوان اعتباري و جعلي نيست و حقيقتي ندارد وراي خود، چيزي كه حقيقت دارد و واقعي است آحاد افرادي هستند كه در كنار هم ايستادهاند. در بحث جامعه نيز همين را ذكر ميكنند. لذا به شدت دچار فردگرايي ميشويم. از شما ميپرسند چه كنيم كه جامعه اسلامي داشته باشيم؟ بلافاصله جواب ميدهيد اگر هر كس خودسازي كند و مسلمان واقعي شود، جامعه اسلامي خواهد شد، آيا واقعاً اين طور است؟ اين نگاه انتزاعي به جامعه است كه آن را ساخته ذهن انسان ميداند كه از نظر به تعداد زيادي انسان اين تصور را نزع كرده و كنده است و در ذهن خود ايجاد نموده. پس در خارج جامعه اسلامي نيست، بلكه مجموعهاي از انسانها در كنار هم كه مسلمان هستند. اما اين را مقايسه كنيد با فرمايش رسول مكرم اسلام ص كه «جامعه اسلامي چون كشتي است و كسي كه تخلف كند مانند كسي كه كشتي را سوراخ ميكند، همه با هم غرق خواهند شد» اين كشتي همان جامعه است. خب اين كشتي كجاست؟ بعضي معتقد هستند كه جامعه واقعيت خارجي دارد، البته شما ميتوانيد بپرسيد كه پس كجاست، نشانم بده تا لمس كنم و حس نمايم، بيبنم و درك كنم! اين اصل بحث است حالا اشكال و جوابهايش بماند براي بعد.
ت:
لذا علم اصول در نجف رشد كرد و به حقالطاعة رسيد، اما در حوزه قم همچنان حرف آخوند حرف آخر ماند و امروز نيز هنوز تنسك عجيبي بر آن است،
مساله اي براي من مطرح شده چرا اينقدر كه در نجف به اصول پرداخته شد در قم اين اتفاق نيافتاد پس در قم چه پيشرفت علمي رخ داد ايا علت توقف جريان انقلاب بوده يا دليل ديگري داشته
دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۳۲ صبح
پاسخ: اينرا بايد در كتابهاي آقاي دواني بخوانيد. ايشان كتابهاي خوبي در تاريخ حوزههاي علميه نگاشته است. ما طلبههاي مورخ كم نداريم، آقاي رسول جعفريان هم از اين دست است. دواني حوادثي كه در دوران آقاي بروجردي در حوزهها افتاد را به خوبي در كتاب خود شرح كرده است. بنده كه خودم بعد از انقلاب شرف حضور در عالم دنيا را يافتم، ولي اينطور كه از فرمايشات و اخبار اين بزرگان دانستهام مشكل اصلي ركود حوزه علميه قم به انقلاب باز نميگردد زيرا پيش از آن نيز اين ركود بوده و بايد ريشه آن را در حوادث پيش از آن جستجو كرد. حقيقت اين است كه به مرام و مسلك زعماي آن باز ميگردد. وقتي آية الله بروجردي ره احترام آية الله سيدنورالدين شيرازي را نگه نميدارد و براي استقبال او كه از شيراز به قم آمده قدم برنميدارد، تا آنجا كه سيدنورالدين به قبرستان نو ميرود و سخنراني قراء و تاريخي خود را ايراد مينمايد كه روزنامههاي آن روز ثبت كردهاند و اينطور آغاز ميكند: «سلام بر شما زندگان، شما زندهايد چون مردم اين شهر مردهاند...» خب طبيعي است از اين بيتوجهيها چه شكاف عميقي بين علما حادث ميشود كه ديگر تبديل به يك فرهنگ در حوزه ما شده است. فرهنگ عدم امكان مباحثه دو مرجع. خدايا... چقدر از اين در رنجم... خدا را شاهد ميگيرم كه زماني از اين درد گريه ميكردم و اشك ميريختم و همين الآن كه در حال نوشتن اين سطور هستم اشك درچشمانم جمع شده است كه چرا دو مرجع ما به دليل معضلات فرهنگي به يك گفتگوي علمي تن نميدهند. خدا آقاي مكارم ره را حفظ كند كه حداقل حاضر است با چهار جوان بحث علمي كند و آن هم به دليل اينكه پيش از انقلاب نويسنده بود در همين نشريه مكتب اسلام و نسل جوان و ... و معضلات اجتماعي را بهتر درك مينمايد. خدا ميداند كه در رنجم و ذهنم مشغول اين مطلب بوده است و از خدا هميشه خواستهام مرا از اين دوريها حفظ كند و به مراجع ما عزت و به دين ما قوام و عمق بخشد. ميدانيد كه براي چه به حوزه آمدم، در آن وجيزهاي كه به عنوان معرفي نوشتهام در سايت شخصي ذكر شده، دردي كه اميد به يافتن درمان آن داشتم و امروز ميبينم كه داروي آن هنوز اختراع نشده است و در مراحل اوليه مطالعات است! وه كه ما چقدر كوتاهي ميكنيم. خدا از سر تقصيراتم بگذرد...
ت:
ولي به نظر بعضي از اساتيد بحث اصولي صرف است و اثر فقهي بر آن مترتب نيست.
خوبي اصول شهيد صدر و امتيازش دقيقا همين است در اصول هاي ديگر هم چون مظفر فقخ اختلاط پيدا كرده كه براي نواموزان مفيد نيست چون باز اصول را به خوبي درك نمي كنند
دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۲۷ صبح
پاسخ: بله، عرض كردم كه نظم جديدي دادهاند كه براي آموزش و فهم مطلب خيلي بهتر است و البته جاهايي نيز نوآوريهاي مفيد دارند، مثلاً بحثي كه در «وجدان» دارند و آن را ملاك براي خيلي از استنتاجات خود قرار ميدهند. خصوص اينكه شهيد ره در علم منطق نيز تدبري عميق داشته است و كتابي در باب استقراء نوشته و تلاش كرده در كتاب «الاسس المنطقيه» منطق صوري را با منطق تجربي غرب غني كند به اينكه بتواند استقراء را كه مطرود منطق ماست با قاعدهمند نمودن به كار بگيرد. اثر اين تأملات منطقي ايشان در علم اصولشان نيز مشهود است.
ت:
ايت الله هادوي را از نظر علمي نمي شناسم از نظر سياسي با ايشان مخالفم يك كم مشكوكم نظر شما در مورد ايشان چيست
نظر اجتهاد متوسط اقاي لاريجاني را خواندم جالب است فقط نفهميدم كه تونستند اثبات كنند و نظريه ايشان پذيرفته شد يا نه كلا ايشان را نسبت به اقاي هادوي ترجيح مي دهم
دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۲۴ صبح
پاسخ: بنده نيز چون شما. هنوز چيزي اثبات نشده است. در حوزه علميه زماني چيزي اثبات ميشود كه بتواني بر ديگر مراجع بقبولاني. يك زماني در نجف اين ممكن بود چون صاحب كفايه ميرفت درس شيخ انصاري و اشكال ميكرد و حرفش را ميقبولاند. امروز اما در حوزه ما هيچ وقت دو مرجع همديگر را نميبينند تا چيزي را بقبولانند مگر كسي فوت كند و ختمي بگيرند و آنجا هم جاي بحث علمي نيست. يكي از نگرانيهايي كه بنده از همان روزهاي اول آمدن به حوزه پيدا كردم همين عدم ارتباط شگفتآور علماي طراز اول با هم است. در نجف اگر يك عالم نظر شاذي از فلاني ميشنيد پاميشد ميرفت و با او بحث ميكرد، حالا اينجا آقاي صانعي فتوا به برابري ديه زن و مرد ميدهد، دختر را 13 سالگي بالغ ميكند، رد فاضل ديه مرد را بر ميدارد، اما مراجع فقط به يك جمله يا كلام كوتاه بسنده ميكنند و احساس نميكنند تكليف دارند بروند و با او مناظره كنند كه چگونه از دليل كتابي «إن الله لا ظلام بالعبيد» به اين فتاوا رسيدهاي! لذا مقايسه انديشهها در قم متوقف و قفل شده است. هر كس براي خودش يك نظريه ميدهد و به شاگردان خود. همين آقاي لاريجاني در همين مدرسه ولي عصر عج خيابان معلم نزديك فلكه شهدا كه يك سال است مثل قديما شده چهارراه اصول درس ميداد. جزواتش را هم ميفروختند. گرفتم و بعضي را خواندم. خب كار جديدي كرده بود در تنظيم فهرست اصول و بحث از هرمنوتيك در آن. اما چگونه بايد قضاوت كنم كه درست ميگويد يا نه؟! به استناد سخن كدام عالم و بر اساس كدام مناظره و جدال. ناگزيرم به فهم خود اتكا كنم و با نظريات ديگران بسنجم، حالا درنهايت درست قضاوت بتوانم يا نه، فيه تأمل. خيليها چون من به همين دلايل دچار انحرافهاي علمي ميشوند و پس از سالها مثلاً ميفهمند فلان انديشه دچار چالش و نقص بوده است. خدا توفيق مناظره به علماي ما بدهد كه بدجوري در ركوديم.
ت: يك بحث را هم باز متوجه نشدم وبرايم جالب شده اگر پدر زن مي گويد فقه نه خوب پس چه چيزي را قبول دارد براي تعيين وظايف عملي مكلف ايا اخباري ست و قايل به تحقيق در دلايل شرعي نيست
يكشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۹ - ۱۰:۲۱ عصر
پاسخ: نه، فقه تكاملي دين را اعتقاد دارد. فقه حكومتي! فقهي كه مبتني بر علم اصول فقه احكام حكومتي تدوين يابد كه بر مبناي «تعبد، تقنين، تفاهم اجتماعي» به حجيت دست مييابد. اما خطاي ايشان در اين است كه آن استاد بلندمرتبهاي كه چنين مسلكي را بنيان نهاده است بارها و بارها فرموده است كه اولاً اين فقه اشتراكي است و نميتواند توسط يك نفر ايجاد شود به معناي اينكه طريق و نحو تفقه در آن به صورت شبكه تحقيقات است كه بايد عموم مراجع و مجتهدين در اين طريق واقع شوند تا يك حكم استخراج شود. ديگر اينكه او معترف بوده است كه تنها ريشه و فونداسيون اين بنا را تأسيس نموده به اين معنا كه اساساً فقهي هنوز توليد نشده، علم اصولي هم در كار نيست، فقط در مبادي و مباني علم اصول دويست جلسه علمي بحث شده است كه تحولي ريشهاي ايجاد شود، اما بر مبناي خود او اين تحول حجيت ندارد مگر به تفاهم اعلم از مراجع برسد و «يقين برتر» مشخص شود از مناظرهها و جدالهاي احسن. و هزاران نكته باريكتر زمو اينجاست. ولي پدر زن اين دوست ما يهو در صحراي عرفات كه بود (روحاني كاروان است ديگر، هر سال ميرود) چيزهايي بر قلبش الهام شد و بعد از آن فهميد كه ولي فرهنگي جامعه اسلامي شده است و از آن پس بدون نياز به «تقنين و تفاهم اجتماعي» فقط با همان «تعبدي» كه گمان ميكند دارد به احكام فقهي دست مييابد و براي مكلفين نسخه فقهي ميپيچد. روشن شد خانم؟! خب براي تحقيق بيشتر به سايت
http://seyedmonir.ir مراجعه كنيد. اين سايت را طراحي كردم و راه انداختم به اين نيت كه پارهاي از بحثها را درون آن بگذارم كه اخيراً كمتر فرصت كردم به روزش كنم. بالاخره اين مسلك خيلي غريب است براي شما و تعجب خواهيد كرد. فيلمهايي در اين سايت هست ببينيد و لينكهايي به سايتهاي ديگري كه ميتوانند به شما كمك نمايند.
ت: چه قدر فلسفه را لازم م دانيد سوالم بري كنكاش در افكار شما نيست براي كنكاش در فلسفه است ايا اگر لازم است بعد از خواندن اصول بايد به ان پرداخت
يكشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۹ - ۱۰:۱۷ عصر
پاسخ: و قبل از خواندن اصول ارجح است. اساساً رتبه فلسفه مقدّم است بر علم اصول و منطق مقدّم بر فلسفه بايد خوانده شود. البته اين نظر بنده نيست، من عددي نيستم كه ازين نظرها بدهم، اينها فرمايشات اساتيد ماست كه حفظ كردهايم كه به ديگران بگوييم (ربّ حامل العلم ...) تا قبل از صاحب كفايه، علم اصول كمتر به فلسفه و منطق متكي بود، يكي از شاهكارهاي آخوند خراساني اين است كه با كمك منطق به شدت علم اصول را صاف و زلال كرد. مثلاً قدما در باب معناي صيغه امر چندين معنا گفته بودند كه لازم هم بود، زيرا مشاهده ميكردند در نصوص شرعيه كه امر وارد شده ولي مثلاً اراده استحباب بوده، يا امر وارده شده ولي مراد ارشاد به حكم عقل بوده و امثال ذلك. ناگزير بودند براي صيغه امر اشتراك لفظي قائل شوند به اينكه معاني متعدد دارد. آخوند اين مشكل را حل كرد. آمد و گفت امر فقط دال بر طلب است و اين مطلق طلب است نه طلب مطلق، يعني ماهيت لابشرط است و نه ماهيت بشرط لا، خب همين مطلب ميدانيد چقدر مشكلات را حل كرد و بحث اصول را ساده نمود. و ادامه ميدهد كه نفس طلب از امر فهميده ميشود، اما اينكه اين طلب «وجوبي» باشد يا «ندبي» اين در اصل وضع صيغه قرار نگرفته است و قرائن دلالت بر آن دارد. يا همين طور دلالت امر بر «فور» يا «تراخي» و يا «مرّة». البته بعد همين هم بحث شد كه لابشرط قسمي است يا لابشرط مقسمي. خب تمام اينها از منطق آمده است. فقط نكتهاي اينجا قابل دقت است. منطق موجود در حوزهها كه منشعب از كتب ابن سينا و ملاصدرا و دو شاگرد و داماد ملاصدرا «فيض» و «فياض» است كه از انديشه فارابي (معلم ثاني) اخذ شده و او نيز مدعي است از ارسطاطاليس (معلم اول) گرفته كه با تلاشهايي همچون به شعر درآوردن مرحوم سبزواري رونق گرفته و خود آخوند خراساني شاگرد مرحوم سبزواري بوده و از او درس معقول ميگرفته، ساليان سال است رشد و توسعه نداشته و همان تدويني كه منسوب به فلاسفه يونان است همچنان باقيست. چه اينكه مشاهده ميكنيد صدرالمتألهين نيز در اسفار اربعه همان طبيعيات و رياضياتي را ذكر ميكند كه هزاران سال پيش از طريق ترجمه آثار يونانيان غير مسلمان در دوران نهضت ترجمه وارد اسلام شده است و هدف هارون و مأمون از خلفاي عباسي از اينكه براي اين ترجمهها پول پرداخت ميكردند مقابله با علم امامان شيعه ع بود. اين عدم رشد سبب كاستيهايي گرديده و يكي از آنها ناتواني اين منطق در مقابل منطق سيستمي است، حتي امروز منطق فازي نيز در غرب توسط يك ايراني (آقاي عسگر زاده معروف به پرفسور زاده) تأسيس شده است، ولي منطق صوري حوزهها همچنان انتزاعي و كلي نگر باقيمانده است و اين به نظر بعضي از بزرگان سبب نقص در علم اصول و به تبع آن كاستي در فهم و تفقه آيات و روايات در عصر حاضر بوده است. اما علم اصول به دليل آنكه به شدت متكي بر استنتاجات عقلي است و به قول شهيد صدر روحك فداه (!) دوره بالنسبة الي الفقه كالمنطق بالنسبة الي الفلسفه كه اصول را منطق ميداند براي تفقه، خب لازم است دانستن آن در فهم اصول فقه.
ت:
اطلاعات شما بسيار بالاست بنده در ضمينه علم اصول نظري دارم كه نمي دانم عملي شده يا نه مشكل امروز جامعه ي ما به علت كمرنگ شدن قواعد اصولي وبه حركت جامعه ما به سمت لوده گرايي به بركت نشر فرهنگ توسط دول قبلي و سكون دولت فعلي ست وعقل گرايي در بين مردم در حال از بين رفتن و متاسفانه قواعد عقلي اسلامي براي مردم تببين نميشه علم اصول بايد در جامعه رسوخ كند در بين كوچه وبازار با ادبيات مردم عامه كسي كه با قواعد عقلي چيزي را پذيرفت واكسينه مي شه
مثلا خود بنده تا قبل از خواندن اصول شهيد بسيار شبه داشتم اما فقط يك بحث كل شبهات مرا حل كرد چه رسد به بقيهي موارد و ان بحث مولويت مولي بود ايشان جايگا عبد را به عبد شناسانده و جايگاه خد را . ايشان بحث جايگاهها را كطرح نموده چيزي كه خيلي ها فراموش كرده اند و فراوشي اين بحث است كه موجب بسياري از اما و اگر ها مي شود
به هر حال چه فايده بنده دستم از قم كوتاه شده وبراي خواندن حلقه ثالثه مشكل دارم و جوابي هم براي شور دروني ام كهبه خواندن مباحث اصولي دارم پيدا نمي كنم ناشكري نمي كنم ك يك زن هستم اما كاش مرد بودم دستم باز تر بود براي خدمت به اسلام
يكشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۹ - ۱۰:۱۴ عصر
پاسخ: روايت عِنوان بصري را در بحار مشاهده كردهايد؟ كه خدمت امام صادق ع ميرسد و امام راهش نميدهد، تا اينكه دو ركعت نماز ميخواند در مسجد پيامبر ص و اصرار تا بالاخره ميپذيرند و بعد ميگويد تا به حال دينم را از انس بن مالك ميگرفتم و حالا ميخواهم از شما بگيرم ... تا اينكه حضرت به او ميفرمايد: «العلم نورٌ يقذفه الله في قلب من يشاء» و شاخصهايي براي علم و علمآموزي ميفرمايند كه حقيقتاً تشفي قلبي است براي كسي مانند شما كه گمان نكند دوري از شهر قم مسألهاي است براي او و يا زن بودن و مرد بودن تفاوتي در اصل مطلب است. (بحارالانوار، ج1، ص225)
ت:
بابت جوابي كه به همبحث داديد سوال هايي برايم مطرح شد اولا شما نظرياتتان در اصول چيست ايا قايل به مسلك حق الطاعه از نظريات نوين شهيد بزرگوار صدر روحي فداه هستيد يا قايل به مسلك قبح عقاب بلا بيان
ثانيا پدر زن از افرادي ست كه فلسفه را حرام كرده
ثالثا خودتان ايا فلسفه را قبول داريد
ايا ملا صدرا و علامه طباطبايي و امام را در اين كه به دنبال فلسفه رفته اند قبول داريد
با كدام نظر پدر زن مخالفيد
ايشان اگر فقه را نهي مي كنه پس قايل به چيست چگونه دستورات دين را در اورد مردم و مسلمانان به چيزهايي بايد عمل كنند
ايا صوفي مسلكند
نظر پدر زن در باب ولايت فقيه واقاي خامنه اي چيست
از ابتدا جذب كدام نظريات ايشان شديد
يكشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۹ - ۱۰:۲۴ صبح
پاسخ: براي پاسخ ابتدا عرض كنم كه حلقه اول شهيد صدر ره كامل خوانده مباحثه كرده و يك رساله كوچك در تنظيم جديد آن نگاشتهام. حلقه دوم را با نوارهاي برادر آسيدكاظم حائري خوانده و با پسر ايشان مباحثه كردهام، بخشي از حلقه ثالثه را نيز با نوار خوانده و سپس مباحثه نمودهام. اخيراً هم بخشي از تقريرات اصول شهيد صدر ره را كه نوشته آسيدكاظم است مطالعه نمودهام، البته بخشي اندك. مسلك حقالطاعة را خواندهام، ولي به نظر بعضي از اساتيد بحث اصولي صرف است و اثر فقهي بر آن مترتب نيست. اساساً با توجه به ادله نقلي برائت «رفع عن امتي التسع...» ديگر بحث عقلي برائت معلوم نيست چندان مترتب بر اثر باشد چه اينكه شهيد نيز در نهايت به اين دليل نقلي تمسك ميكند و اگرچه عقلاً به احتياط ميرسد، ولي برائت شرعيه را نفي نمينمايد. اكنون نيز كه مشغول خارج اصول هستم درس بزرگي ميروم كه ورود و خروجش به اصول بر مسلك شهيد صدر ره است، زيرا بزرگترين عظمت كار اصولي شهيد صدر ره نظم جديدي است كه به علم اصول داده است بعد از نظم شگفتي كه مرحوم صاحب كفايه ره به آن داد. اگر چه آخوند خراساني اصول را شديداً منقه و منظم نمود، بيش از آن چه در آثار شيخ انصاري ره ديده ميشود، ولي بالاخره صدسال از آن زمان ميگذرد، شهيد صدر ره هم تعريف علم اصول را زيباتر كرد و هم ادله را بهتر نظم داد، اصطلاح ادله محرزه و غير محرزه را نيز بنده ابتدا در آثار ايشان ديدم. حتي تاريخنگارياي كه در ابتداي علم اصول دارد و توصيفي كه از مفهوم اجتهاد مينمايد نيز بسيار زيباست. اساساً حوزه علميه قم پس از هجرت علماي نجف به قم دچار توقف عجيبي در علم اصول شد، چيزي شبيه به دوران فترتي كه پس از شيخ طوسي ره در فقه پديد آمد كه با تلاش ابن ادريس بر طرف گشت. اما شاگردان اصلي آخوند خراساني كه نائيني، اصفهاني، و آقاضياء بودند مسلك آخوند را ادامه دادند و نقد و بررسي كردند و پس از اين شاگردان ثلاثه مرحوم خويي تصرفاتي در اصول داشت و شهيد صدر نيز به نوبه خود بر نقدهاي مرحوم خويي ره افزود. لذا علم اصول در نجف رشد كرد و به حقالطاعة رسيد، اما در حوزه قم همچنان حرف آخوند حرف آخر ماند و امروز نيز هنوز تنسك عجيبي بر آن است، تلاش طلاب جواني مانند آملي لاريجاني و هادوي هم هنوز به جايي نرسيده است كه تلاش كردهاند مثلاً فلسفه اصول يا هرمنوتيك را در علم اصول بحث كنند. اما كارهاي خوبي انجام شده است. يك از اين كارها مسلك آسيدمنيرالدين حسين الهاشمي ره است كه كار خوبي روي فلسفه اصول انجام داده و اگر چه بين عوام مردم گمنام زيست و گمنام از دنيا رفت، اما در مبادي علم اصول وارد شد و توانست جامعهشناسي را به اصول داخل كند. يعني تصور انتزاعي از جامعه را كه آن را به تبع ديدگاه فلاسفه اعتباري ميدانست نقد كرد و براي جامعه هويت واقعي قائل شد و لذا توانست نگاه سيستمي و مجموعهاي به علم اصول داشته باشد. نام آن را نيز «اصول فقه احكام حكومتي» نهاد. ايشان دو دوره حدوداً صد جلسه بحث مبادي و مباني اصول دارند كه تمام جزواتش را مطالعه كرده و همه را مباحثه نمودهام. متأسفانه ايشان وارد مسائل علم اصول نشدهاند و عمرشان كفاف نداد و سال 1379 دار فاني را وداع گفتند. دو جلسه حضوري خدمت ايشان رسيدم و بعد از شنيدن عقايد ايشان به مسلك ايشان گرويدم. پدر زن دوست ما نيز در همين مسلك است، ولي متأسفانه در بخشي آغاز به ايجاد گمانههاي مندرآوردي داشتند كه به دليل روش ذوقي و نادرستشان گرفتار اشتباهات عجيبي شدهاند كه نقد بعضي از آنها را براي همبحث نوشتم و شما خوانديد. ادامه بحث همان است كه خوانديد و تكرارش از حوصله خارج! توجه و عمق شما در اين بحثها به عنوان يك بانو بنده را به شگفتي آورده و به گفتن «وا...» وادار كرده است! د:
يك رهگذر: سلام/ من به عنوان يك مخاطب، مطالب شما را خواندم.
اولا احساس خودشيفتگي و عجب عجيبي در كل وبلاگ شما موج ميزند. مراقب خودتان باشيد.
دوما در هيج جاي دين اين اجازه را به شما نداده اند كه آبروي كسي را ببريد. به هر حال افراد كمي نيستند كه شما را يا خانواده همسر شما را مي شناسند ...
به خدا پناه بر. از شر خودت و نفست و شيطانت. مبادا نيمچه علمي كه در اين حوزه ها ياد گرفتي كورت كند و لجباز . يك زمان هرچند كوتاه از اين شهر و ديار مسافرت كن به يك جايي كه بتواني خارج از اين جو ها دوباره خودت را ببيني.
شنبه ۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۲:۴۹ عصر
پاسخ: اين نوشتن را حكمتي است اخوي، خواستي تماس بگير تا رمز سايت
http://chamankhah.ir را تقديمت كنم و حكمت را دريابي...! خودشيفتگي هم عالمي دارد د:
همبحث: بسم الله
سلام برادر عزيز و دوست گراميم آقا سيد مهدي!
در اين چند خطي كه دارم برات مينويسم كلي در موردش فكر كردم كه بگم يا نگم كه پريشب كه شب 19 ماه مبارك بود و شب قدر، بعد از دعا و أعمال آن تصميم گرفتم آنها را بيان كنم. و البته از شما هم جواب ميخواهم.
ابتدا اينكه زياد تند نرفتي (مثلاَ) در مورد همين پست آخري كه در وبلاگت گذاشتي؟! نميدونم حالا اين عمل از روي بغض بوده و يا چيز ديگر{خدا آگاه تر است} بهرحال هر جور هم كه انسان فكر كند اينطور در مورد يك شخص نظر نميدهند. مگر نه اينست كه از معصومين(ع) داريم كه عمل مؤمن را تا هفتاد مرتبه توجيه كنيد!آيا ايشان بدتر از كافر شده است؟! ما همه انسانها(بزرگ وكوچك) خطاكاريم و فقط ذوات مقدسه معصومين(ع) هستند كه گناه نمي كنند، پس نمي توان به صرف يك خطا و گناهي (كه البته افراد شايد براي آنها هم توجيهي داشته باشند)، افراد را متهم كنيم و قطعاَ آبروي فردي را ريختن، گناهي بزرگ و نابخشودني است...من تابحال در اين قضايا دخالت نكرده بودم چون تصوري ديگر داشتم، ولي الآن قضيه را به صورتي ديگر ميبينم. اينكه در دلايل بگويي فلان حرف را ايشان زده بنده به مدل هاي مختلف مثل اين گفته را از ايشان شنيده بودم ولي اين دليل نميشود كه با اينها كسي را متهم كرد وانگ نامسلماني(مثل مجاهدين خلق و ديگر انحرافيون!) زد.
بنده هدفم از اين نوشته قصد دفاع از شخص ايشان را بدان صورت ندارم (ابته با اينكه ايشان حق استادي بر گردنم دارند) ولي ميخواهم حقيقت از لابلاي اين غبار مشخص گردد. دوست دارم قدري با طمأنينه و حوصله و البته با توجه به اينكه خداوند حاضر و ناظر بر اعمال ماست بر اين قضايا نگاه كرده و تصميم گيري كني!
مطلبي ديگر اينكه اگر واقعاً ميگويي كه من با علم و بصيرت تصميم بدين كاري گرفته ام دليلي قانع كننده براي بنده ارائه دهيد. چون اگر واقعا اين خطري كه شما احساس كرديد بنده و يا ديگر دوستان بدان برسند يقيناً از اين گروه جدا خواهند شد.
از اينكه صريح در بعض موارد صحبت كردم به حساب رفاقت و دوستيمان بگذار.
ملتمس دعا
سهشنبه ۹ شهريور ۱۳۸۹ - ۱۲:۲۲ عصر
پاسخ: برادر عزيزم، نخست از اينكه بالاخره داخل در مباحث علمي شدي بسيار خشنودم، تمام اين سالها از بابت دوري چندتن از رفقا از بحثهاي علمي نگران بودم. به مطالبي كه كوتاه عرض ميكنم خوب دقت كن. مرحوم استاد ره عرفان و فلسفه را كنار گذاشت و فقه را تنها راه دستيابي به احكام و تكاليف دانست و ريشه اين مطلب در «حجيت» است. اينكه عبد بتواند نسبت به معبود پاسخي فراهم داشته باشد بعدالموت تا از عقاب رهايي يابد. اصول، فقه و حديث در تعامل با هم ميتوانند ما را به حكم شرعي برسانند، حكمي كه حجيت داشته باشد و استاذنا ره آنها را به نامهاي «اَسناد، استناد و اِسناد» نامگذاري كرد. كاري كه استاد ره در تمام اين سنوات پس از انقلاب به دنبال انجامش بود «ارتقاء حجيت» بود. اين ارتقاء نميتواند ذوقي انجام شود زيرا همان راه سليقهاي عرفا خواهد شد و نيز نميتواند عقلي محض باشد كه شيوه فلاسفه شود و هيچ يك حجيت را تأمين نخواهد كرد. راه ارتقاء حجيت حتما بايد از حجيت بگذرد. استاذنا ره ابتدا تعريف حجيت را توسعه داد و به سه مرحله «تعبد، تقنين، تفاهم اجتماعي» مشروط كرد. حال سؤال اين است كه خود ِ اين تعريف از كجا حجيت ميابد؟ راهكار آن را «حجيت يقين برتر» ميداند كه در محاجّه معتقد است بيترديد يقين برتر پيروز ميشود. تا همينجاي بحث علمي كفايت ميكند، باقي بماند براي فرصتهاي مبسوط. اما نكته اينجاست كه مرحوم استاد ره بارها تأكيد ميكند و ما هم ميدانيم، تا حجيت ارتقاء نيافته همان فقه موجود انحصار در حجيت دارد و گريزي از آن نيست. آن كسي كه شما در نظرتان است اين حجيت را بارها نفي كرده است و اين نفي كردن با نفي دين برابري ميكند، نفي فقه برابر با نفي ضروري دين است. ايشان تفقه را نفي كرده است آنهم اعتقاداً نه اينكه از سر دعوا، ايدئولوژي اين آدم نفي فقه موجود است، اولاً. ثانياً كه در همان بحث ارتقاء حجيت نيز نه تنها از راه استاذنا ره خروج كرده كه اساساً گرفتار مكتب عرفاني شده و رويه صوفيگرانه اخذ كرده است. به اين معنا كه برداشت ذوقي از كلام استاد ره ميكند و همان را قطعاً حق ميداند و برداشت ذوقي از آيات و روايات ميكند و باز هم اين برداشت خود را محرز ميداند كه خود استاد ره اينگونه عمل نكرد و فهم خود را حجت اصلاً نميدانست و تفاهم گروه را در نتيجه لازم ميديد. در مباحث علمي هم هرجا نتواند استدلال بر حجيت بياورد فرياد ميزند تا اسكات همبحث كند! اگر هم طرف مقابل بالاتر باشد، صدايش را نازك ميكند و خلط در گلو هنگام صحبت نگهميدارد تا دورگه شود و احساس ضعف در كلامش ايجاد نمايد تا مخاطب از نهايت خضوع و خشوع تصور كند كلامش را و اينها همان طريق دروايش بوده هميشه، كه به جاي پيروزي با «محتوا» با «لحن» تلاش ميكنند مخاطب را مجاب نمايند. و بسياري موارد ديگر كه در نامه 26صفحهاي به تكتك اين موارد پرداختهام. ثالثاً اگر شما اين مطالب را گفته بودي و اين راه را رفته، نگران نميشدم، اما اينكه ريش و مو و عمامهاش همه سفيد است، خطرش خيلي بيشتر است وقتي انحراف در اعتقاد پيدا كند. نگراني از اين بابت است. سپاس
...: سلام. كل مطلب رو خوندم و خيلي برام عجيب بود، البته يك مواردي رو قبل از بعضي افراد و جلسات شنيده بودم ولي... راستي نامه اي كه به آقاي ميرباقري رو كه نوشته بودي ميتوني برام {البته خصوصي} بفرستي(كامل يا بطور خلاصه). ممنون. ياعلي
شنبه ۶ شهريور ۱۳۸۹ - ۵:۵۵ عصر
پاسخ: متأسفم... احمد هم ميخواست، حتي انجم، ولي ذيل نامه عهد كردم كه انتشار ندهم براي حفظ آبروي آن مؤسسه، مگر آنكه رئيسش بخواهد، خودش نشر دهد. فعلاً بايد صبر كرد.
لينا: چرا اين پدر زن اين طوريه اين خانواده را از كجا پيدا كرديد
شنبه ۶ شهريور ۱۳۸۹ - ۴:۴۲ عصر
پاسخ: اين خانواده مرا پيدا كردند! :)
چرا: اين اقا نامش چيست (پدر زن)
شنبه ۶ شهريور ۱۳۸۹ - ۲:۵۷ صبح
پاسخ: اگر نام ايشان را بگوييم كه ديگر بايد خودم را به دادگاه معرفي كنم به اتهام نشر اسرار و از اين حرفا... وكيلشان حواس جمعي دارد، خطا كنم كارم تمام است!