هديه گرفته بود
خيلي وقت پيش
دفتر زيبا و كوچكي
تازگي متوجه شدم تصميم گرفته
آن را براي يادنوشتهها تخصيص دهد
وقتي كه نشانم داد
و خواست يادگاري برايش بنويسم
در صفحهاي كه نام مرا
با خط دبستاني خود نوشته بود
و آن را به وصفي زيبا مزيّن ساخته؛
«پدر مهربانم»
پرسيدم: براي چه؟!
پاسخ داد: براي اينكه خداي نكرده اگر يك روز از دنيا رفتي يادگاري داشته باشم!
لبخندي زدم :)
و برايش نوشتم...
خواست برايش بخوانم
گفتم: خودت بخوان!
خط اول را به سختي
خط دوم را ديگر نتوانست تمام كند
هر چه تلاش كرد...
در نهايت گفت:
اشكالي نداره، وقتي بزرگ شدم ميخونم!
و من برايش
محوريترين قصه «انسان» را نوشتم
اصليترين و كليديترين داستان
مهمترين پيامي كه به گمانم يك پدر ميتواند به فرزندش بدهد!
«وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا»
ولي مي خواهد شما را در آنچه به شما داده امتحان كند؛ پس به سوي كارهاي نيك بر يكديگر پيشي گيريد. بازگشت همه شما به سوي خداست. (مائده:48)