اما نتيجه اي كه شما بزرگوار از صحبت هاي من گرفته ايد و كاملا اشتباه
ميباشد اين است:
اينكه «فلسفه ديني ست»
يا اينكه «فلسفه اسلامي ست»
يا شايد هم «اگر خطايي در فلسفه هست بايد متوجه دين گردد»
در صورتي كه منظور بنده اينست و ميخواهم مطلب را بدين جا برسانم كه:
عقل و فلسفه در برابر ماوراالطبيعه بسيار به بيراهه رفته اند و در بسياري
موارد ابراز عجز و ناتواني كرده اند.پس چرا بدين شكل راه را كوتاه نكنيم
كه با براهين اثبات خدا و اعجاز كلام او بقيه ي موارد را از دين اتخاذ
نماييم چراكه وجود واجب الوجودي كه كامل است و كلامي دارد را براي بشر
اثبات نموده و ديگر چه كاريست كه بخواهيم عدل ، معاد ، شيطان و.....به
عقل و فلسفه رجوع كنيم خوب در كلام او و انبياء(ع) و ائمه(ع) اين موارد
ذكر شده و در برابر ماوراالطبيعه كه عجز بر فلسفه مشهود است به اين اسناد
رجوع كنيم و تعقل و فلسفيدن بماند براي مطالب عالم ماده و سياست و.....
آيةالله جوادي آملي در كتاب ولايت فقيه خود جملهاي جالب دارند:
«چيزي كه برهان معتبر عقلي بر آن اقامه شود، حكم شرعي خواهد بود»
(http://www.hawzah.net/fa/book/bookview/45227/16969)
به اين جمله دقت فرماييد
بر چه پايهها و ريشههايي استوار است؟
مقدمه نخست اين است كه برهان عقلي كاملاً منطبق بر عالم واقع است
ديگر اينكه شارع خود رئيسالعقلاست و به يافتههاي عقل احترام ميگذارد
اساساً شارع مبتني بر عقلانيت تشريع كرده است
مصالح و مفاسدي در وراي احكام شرعي وجود دارد
كه كاملاً عقلاني هستند
اگر عقل انسان آنچنان به انديشه درآيد
كه برهان فلسفي ارائه نمايد برچيزي
برهاني يقيني كه منطق صحّت آن را تأييد كند
حتماً خداوند هم حكمي طبق آن دارد
كه يا به ما نرسيده است
يا چون ميدانسته ما خود بدان دست مييازيم
از بيان آن صرف نظر نموده
اين تفكر به شدت در حوزههاي علميه ما رسوخ كرده است
تفكري كه عقل را كاملاً مصيب به واقع عالم و حقايق خلقت ميداند
اگر چنين بيانديشيم
اينكه عقل قادر است و ميتواند مصالح و مفاسد را درك نمايد
طبيعيست كه پارهاي فلاسفه جديد پيدا شوند
كه معتقد به بينيازي بشر از وحي در عصر حاضر گردند
و بگويند بدون قرآن و روايات نيز ميشود مسلمان بود
زيرا رشد عقلانيت را در حدّي ميدانند كه به تنهايي به واقع برسد
فيلسوفان متديّن و با ايماني كه يك روز شاگرد همين حوزهها بودهاند
و امروز دگرانديش و روشنفكر شده
تيشه به ريشه دين ميزنند
شايد از همين دسته باشند
گروهي كه كبرا را از فرمايشات فلاسفه گرفتند
و صغرا را خود يافتند
و نتيجه اينكه امروز راه بيديني در پيش گرفته ميپندارند مسلمانند
بنده با فرمايش شما موافقم
اينكه عقل قادر به درك امور ماوراء نيست
حتي در امور مادي هم ناتوانيهاي بسيار دارد
استاد حسيني(ره) اين نكته را خوب توصيف نموده
همانگونه كه خدمت شما معروض داشتم
اگر شيوه انديشه را بكاويم
منطق صوري معتقد به حركت از معلوم به سوي مجهول است
براي يافتن علم
اما استاد حسيني(ره) تفكر را سنجشي ميداند
ميفرمايد كه هر علم جديدي حاصل نميشود
مگر اينكه انسان ميان محسوسات خود بسنجد
ميان تصوّراتي كه از حس حاصل شده
پس هر علمي تابع يك اختلاف است
اختلافي در تصورات
اگر تصوّري يكپارچه در نفس ما حاضر باشد
هيچ علمي به دست نميآيد
تفاوتها و اختلافهاست كه علمآور است
از مقايسه هر دو تصوّر
و سنجش تفاوتهاي آنها
علم به آن دو حاصل ميگردد
اگر شيوه عمل عقل را اينطور بدانيم
نه مانند فلاسفه كه عقل را قادر به درك مستقيم حقايق ميدانند
و نه به مانند عرفا كه عقل را واصل به واقع به جهت وحدت با آن ميپندارند
ديگر بسياري از موضوعات موضوعاً قابل درك با عقل نخواهند بود
عقل سنجشي نميتواند ماوراء را درك كند
زيرا قدرت سنجش آنها را ندارد
فرمايش شما صحيح است
اينكه عقلگرايان ما به راهي رفتهاند
كه موضوعي غيرعقلي را در پيشگاه عقل نهاده
چون عقل قادر به پاسخ نبوده
پاسخ را از توهّم و تخيّل خود وام گرفته به عقل نسبت دادند
آنجا كه عقل سيطره به موضوع ندارد
حكمي هم ندارد
و لازم است مولاي حكيم ياري نمايد
و آنچه عقل قادر به سنجش آن نيست
در اختيار وي نهد
اين است كه ما محتاج وحي و نقل هستيم
اما براي اينكه دوستان خود را آگاه نماييم
كه عقل را به بيراهه كشانده
و فلسفه را از رئاليسم به ايدهآليسم رسانده
و حكمت متعاليه رؤيايي غيرواقعي برساختهاند
چارهاي نيست كه عجز عقل را نشانشان دهيم
و اين از دشوارترين امور است
براي كسي كه عقل را در عرض شرع ميداند
و با رئيسالعقلا خواندن شارع
همه احكام عقلي خود را به وي نسبت ميدهد
سخت است اثبات ناتواني و عجز عقل
فلاسفه عصر ما
در اين گمان هستند كه اگر خدشهاي به قدرت لايزال عقل وارد شود
تمام دستگاه علمي فروميريزد
و يقين بشري ميپاشد
و چيزي جز شك و ترديد باقي نخواهد مانند
شهيد مطهري همين نكته را در پاورقيهايش بر اصول فلسفه و روش رئاليسم علامه دارد
آنجا كه برهان بر مطابقت علم با واقع ميآورد
ايشان به برهان خلف ميرود
و معتقد است اگر احتمال بدهيم ادراك ما مطابق واقع نيست
حتي ذرهاي
هيچ علمي براي ما باقي نميماند
در حاليكه ما ميدانيم علمهايي داريم
پس ادراك ما مطابق واقع است!
و عقل هر چه به استدلال بيان نمايد
لاجرم عين حقيقت و منطبق بر آن است
وقتي استدلال اين باشد
و نتيجه چنين
كلام آقاي جوادي هم غيرمتوقّع نيست
هر چه عقل بفهمد حكم شرع خواهد شد
يا به عبارت ديگر:
عقل جاي خدا مينشيند و تشريع ميكند!
[ادامه دارد...]