به نام خدا

در پارسي‌بلاگنسبت عقل و دين ۶

دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۰ عصر

آقاي موشح عزيز اگر بخواهيم از نقطه اي براي خدا شناسي آغاز كنيم پروسه ي
آن كدام است؟
مثلا ابتدا بايد خدا و صفات سلبي و ايجابي او را اثبات كنيم و بعد كلام
و.... كه بعد به متون نقلي اعم از قرآن و احاديث براي ادامه رجوع كنيم
اينجا اين سوال پيش مي آيد كه آيا اين عقلي كه ما درحال اثبات اين مسائل
هستيم توان اين را دارد كه ما را به جواب برساند يا خير؟ و از كجا مشخص
است كه جواب ها مطابق با واقع باشد؟چراكه اگر بخواهيم جواب را با متون
نقلي محك بزنيم خود يك تسلسل بوجود مي آورد كه قبل از اثبات آنها منتجات
عقلي خود را ميخواهيم با آن محك بزنيم پس اين پروسه به چه شكل بايد شروع
شود؟

شناخت خدا و صفات ثبوتيه و سلبيه
نيازمند سيطره و تسلط عقل است
عقل تا موضوعي را درون خود نيابد
و خود را مسلط بر آن نبيند
نمي‌تواند آن را پردازش نمايد
براي پردازش موضوعات تحت سيطره خود نيز
محتاج تفاوت‌هاست
عقل بايد بتواند موضوعات را با هم بسنجد
تا از ملاحظه اختلافات
بتواند به درك موضوعات برسد

درباره خداوند
او نمي‌تواند تحت سيطره عقل قرار بگيرد
و نه قابل سنجش و مقايسه با موضوعات ديگر است
پس عقل هيچ دركي از خدا ندارد
و به تبع آن
هيچ دركي از صفات وي نمي‌تواند حاصل نمايد
پس شناخت ما نسبت به خداوند
منحصر مي‌شود در دو چيز:
نخست اصل وجود وي
كه از آثار پي مي‌بريم خدايي وجود دارد
ولي بدون درك كيفيت و كميت و خصوصيات آن
دوم هم خصوصياتي كه خود او براي ما بيان كرده
از طريق وحي
قرآن و حديث
اما الفاظ به كار رفته در نقل نيز نمي‌تواند بيانگر خصوصيات واقعي خدا باشد
مثلاً اين‌كه خداوند خود را «عليم» مي‌خواند
با آن‌چه ما از عليم در ذهن داريم
و از علم و دانش و آگاهي مي‌دانيم
بي‌ترديد تفاوت دارد
همين‌قدر مي‌فهميم كه تفاوت دارد
اما اين‌كه واقعاً چه هست
نمي‌توان گفت
اين است كه مدام و پيوسته دعوت به تنزيه شده‌ايم
اين‌كه بگوييم «سبحان الله»
يعني خداوند پاك و منزه و بريء است از هر آن‌چه ما درباره ذات و صفات او تصوّر مي‌كنيم
بنابراين الفاظ و عبارات قرآن و احاديث هم نمي‌تواند خدا را توصيف كند
تنها به ذهن ما نزديك مي‌نمايد
مانند توصيف غذاهاي لذيذ دنيا
براي جنيني كه در رحم مادر است و جز خون تا به حال نخورده است!

مشكل «مطابقت با واقع» نيز مهم‌ترين چالش تمامي فلسفه‌هاست
در شرق و غرب
قضاوت درباره اين‌كه آن‌چه مي‌دانيم با آن‌چه هست مطابقت دارد يا نه
نيازمند شخص يا قوه ثالثي‌ست
يك فرد كه هم محيط به دانايي و درك ما باشد
و هم محيط به واقعيت
تا آن دو را با هم مقايسه نموده و بسنجد
بعد قضاوت نمايد كه آيا چيزي كه ما درك كرديم مطابقت با واقع دارد يا خير
و چنين قدرتي در ما نيست
و كسي را نداريم كه چنين احاطه دو طرفه‌اي داشته باشد
پس هرگز نمي‌توانيم قضاوت كنيم آن‌چه در ذهن داريم
آيا مطابق واقع هست يا خير

از اين‌جاست كه بين فلاسفه شكاف وسيعي بروز مي‌دهد
پاره‌اي ايده‌آليست مي‌شوند و مي‌پندارند هر چه در نظر دارند لاجرم عين واقع است
گروهي با اصالت ماهيت اين كار را مي‌كردند
معتقد بودند ماهيت اصيل است و ريشه خلقت، ماهيت است
«ما جعل الله المشمشة مشمشة بل اوجدها»
اين جمله معروف ابن‌سيناست
خدا زردآلو را زردآلو نكرده است، بلكه تنها وجود به آن داده
پس حقيقتي در عالم وجود دارد به نام «زردآلو»
اين حقيقت در ذهن من هست به وجود ذهني كه من خالق آنم
در خارج هم هست به وجود خارجي كه خدا خلق كرده
چون ماهيت اصيل است و وجود اعتباري
پس آن‌چه در ذهن من است عين آن‌چيزي‌ست كه در خارج است
تفاوت آن‌ها در وجود است
كه وجود اصلاً مهم نيست
مهم ماهيت است
پس مطابقت است بين ادراك ذهني من و واقعيت خارجي!

اشكال: پس ماهيت‌ها در عرض خدا هستند
و خودشان مي‌شوند خدا!
افلاطون براي هر ماهيتي يك وجود مثالي تصوّر مي‌كرد
كه مثلاً يك انسان واقعي و حقيقي داريم
كه وجود خارجي ندارد
وجود مثالي دارد و تمام انسان‌هاي ديگر كپي آن هستند
اين نظريه به مُثُل افلاطون معروف است
خلاصه اصالت ماهيت اين‌طور مطابقت ادراك با واقع را ثابت مي‌كرد

اما اصالت وجود به بن‌بست رسيد
اگر وجود اصيل باشد
ادراكات و تصوّرات ما كه وجود ذهني دارند
اما واقعيت وجود خارجي
پس مطابقتي در كار نيست
حقيقت وجود هم كه شخصي‌ست و قابل كثرت نيست
پس مطابقت از بين رفت و ذهن و خارج دو پاره شد و منفصل
اصالت وجودي كه ملاصدرا پرداخت
ناگزير بود معرفت‌شناسي و منطقي براي شناخت بسازد
او به ناچار به عرفان آويخت
و مطابقت را به وحدت تبديل كرد
كافيست به كتاب نهايةالحكمة علامه طباطبايي مراجعه فرماييد
مرحله 11 كتاب
شرح فارسي و ترجمه آن هم موجود است
چون جزو كتاب‌هاي درسي اجباري حوزه علميه مي‌باشد
علامه عنوان آن فصل را اين گذاشته است: «اتحاد عقل و عاقل و معقول»
حكمت متعاليه معتقد است كه عالِم با معلوم متحد است
يكي است
اصلاً دو تا نيستند
اين است كه ادراك را مطابق كه نه
بلكه منطبق با واقع مي‌نمايد!
يكي مي‌كند با واقع
يعني من با ديوار يكي مي‌شوم و وحدت پيدا مي‌كنم
لذا به آن علم دارم

اشكال: نفس ما مجرّد است و ديوار امري مادّي
چگونه مجرّد با مادي وحدت پيدا مي‌كند و يكي مي‌شود؟
علامه اين اشكال را اين‌طور پاسخ مي‌دهد:
هر مادّه‌اي يك علت دارد
يك خالق كه او را پديد آورده
او قطعاً مجرّد است
نفس مجرّد ما با آن موجود مجرّد وحدت پيدا مي‌كند
و علم هم يعني: حضور مجرّد لمجرّد!

پس اگر خدا به ما علم دارد
در حقيقت ما درون خدا هستيم
و چون خداوند ذات يكپارچه و بسيط دارد
بدون تركيب و غير قابل تجزيه
پس ما نمي‌توانيم جزئي از خدا باشيم
و نفس ما هم مجرّد است
يعني ذات اجزاء نيست
پس ما به يكباره با خدا وحدت داريم
با تمام خدا
يعني خدا مجرّد، نفس من هم مجرّد
نفس شما هم مجرّد
نفس پسر همسايه ما هم مجرّد
نفس يزيد و شمر هم كه قطعاً مجرّد است
به نظرم نفس ابليس هم مجرّد باشد
نمي‌شود كه مادّي باشد
پس همه ما به يكباره با ذات واجب‌الوجود وحدت محض داريم
و اين از اسرار حكمت متعاليه است!
كه اگر حرف بنده خيلي گزاف و دور از واقع به نظر شما مي‌رسد
مي‌توانيد فصل يازده كتاب نهايةالحكمة را مطالعه بفرماييد!

اما غربي‌ها
معمولاً فلاسفه غرب در برابر مشكل مطابقت خود را آسوده كرده
و به تجربه در غلطيده‌اند
يا شك‌گرا شدند
بعضي گفتند اصلاً راهي نيست كه واقع را بشود استدلال كرد مطابق درك است
بعضي هم گفتند با تجربه مي‌توان زندگي كرد
و ما قرار است زندگي كنيم
به درك كه درك ما مطابق واقع نيست
همين‌كه ماشين را هل مي‌دهي و درك مي‌كني راه افتاده كافيست
چون شما را به مقصد مي‌رساند
حتي اگر سوفسطايي بگويد معلوم نيست مقصدي وجود داشته باشد
يا معلوم نيست اصلاً از جايت حركت كرده باشي
همين‌كه درك مي‌كنيم درك مي‌كنيم براي اين‌كه درك كنيم زندگي مي‌كنيم كفايت مي‌كند!

شهيد مطهري در پاورقي اصول فلسفه و روش رئاليسم پاسخي داده است
استدلالي كه به نظرم پيش از اين براي شما نقل كردم
همان برهان خُلف معروف
كه به زعم بنده يك هرم بزرگ از علم را
بر نقطه ضعيفي بنا نهاده
انگار كه يك مخروط را بر رأس آن بنشاني
تمام دستگاه علمي فلسفه مبتني بر اثبات نظريه مطابقت با واقع است
اين نظريه نيز با يك برهان خلف
برهاني بسيار ضعيف اثبات شده باشد
مخروطي وارونه كه سقوط مي‌كند!

اما استاد حسيني(ره) روشي جديد ابداع كرده
متفاوت از تمام نظريه‌هاي شرقي و غربي
قصد اثبات ندارم كه اثبات آن براي خود بنده نيز جاي ترديد دارد
ولي صرفاً طرح مسأله مي‌نمايم:

ايشان معتقد است ما از روي تجربه متوجه مي‌شويم
كه اختلاف و تغايري بين مدركات خود داريم
يعني تصوّرات ما با هم متفاوت هستند
به دنبال علّت اين تغايرها كه بگرديم
وجدان مي‌كنيم كه علّت آن نمي‌تواند درون خود ما باشد
بلكه بايد امري بيروني سبب شده باشد كه ادراكات ما متغيّر شود
پس بيرون بايد تغايري وجود داشته باشد كه علّت تغاير ادراكات ما گردد

در گام دوم مي‌يابيم كه بين تغايرهاي مدركات ما نسبت‌هايي وجود دارد
مثلاً وقتي دو برابر ادراك آفتاب مي‌نماييم، چهار برابر ادراك گرما مي‌كنيم
لذا بايد نسبت‌هايي هم بين تغايرهاي خارجي كه علّت اين تغايرهاي ذهني‌ست باشد
استاد حسيني(ره) مدعي‌ست كه واقعيت، همين نسبت‌ها هستند
يعني راه ورود ما به درك خارج
ايشان ادعا نمي‌كند كه نسبت‌هاي ذهني با نسبت‌هاي واقعي منطبق و مطابق‌ند
ولي مدعي‌ست بين اين نسبت‌ها تناسبي وجود دارد
يعني مثلاً اگر دوبرابر درك آفتاب مي‌كنيم و تجربه چهاربرابر گرما مي‌نماييم
پس در واقعيت نيز بايد نسبتي بين واقعيت آفتاب و واقعيت گرما وجود داشته باشد
بدون اين‌كه بدانيم آفتاب چيست و گرما چيست
و بدون اين‌كه بدانيم درك ما از آفتاب و درك ما از گرما چقدر با واقعيت آن مطابقت دارد
اين را قطعاً مي‌فهميم كه نسبت آفتاب واقعي با گرماي واقعي
تناسب و ارتباطي دارد با نسبت آفتاب ذهني با گرماي ذهني
حالا اگر آزمون نماييم
مي‌توانيم نسبت اسباب را با مسبّبات بفهميم و نظام روابط را درك نماييم
و بر اساس اين نظام زندگي كنيم
يعني بدون اين‌كه مطابقت با واقع را اثبات كنيم
با تغيير نسبت‌ها بتوانيم تأثيري كه مي‌خواهيم و مطلوب ماست در واقع پديد آوريم

اين مبناي معرفت‌شناسي استاد حسيني(ره) است كه به «اصالت ربط» معروف است
ايشان اصالت وجود و اصالت ماهيت را «اصالت ذات»‌ مي‌نامد
و قادر نمي‌داند كه بتوانند واقعيت را توصيف كرده و با آن مرتبط شوند!

اما براي شناخت خدا
استاد حسيني(ره) روش «عجز عقلي» را پيشنهاد كرده است
اجمالاً عرض نمايم كه طبق نظريه ايشان
شناخت خدا از عقل آغاز نمي‌شود
برخلاف بسياري از فلاسفه كه شناخت را از عقل آغاز مي‌كنند
ايشان معتقد است ابتدا خداست كه به سراغ ما مي‌آيد
آثاري در ما ايجاد مي‌نمايد
كه عقل احساس عجز نمايد
احساس ناتواني
و عقل بر اساس غريزه و وجداني كه دارد
نسبت به آن‌چه در برابر آن عاجز باشد حكم به تسليم مي‌نمايد
حتي اگر اراده وي از اين حكم تخلّف كند و تسليم نشود
مانند كفار
ولي حكم عقل تسليم به قدرت برتر است
لذا خداوند با «ولايت» آغاز مي‌كند
با سرپرستي
و انسان است كه اگر به حكم عقل، «تولّي» خدا را نمايد
و تسليم شود و بپذيرد
براي او مفاهيم جديدي ايجاد خواهد شد كه شناخت مرتبه بالاتري از واقعيت به وي مي‌دهد
اين آغاز با آغازهاي فلسفي مبتني بر عقل محض تفاوت دارد
او اين را تئوري «عقل متعبّد»‌ مي‌نامد

[ادامه دارد...]


مطلب بعدي: نسبت عقل و دين ۷ مطلب قبلي: نسبت عقل و دين ۵

نظرات

كارفرهنگي با پول دولت موفق نيس: رتبه آلكساي سرويس وبلاگ نويسي پارسي بلاگ در كشور ايران 111 است و رتبه جهاني آن 6,455 مي باشد
ولي رتبه آلكساي سرويس وبلاگ نويسي بلاگفا 2 دو در ايران و 176 در جهان است و mihanblog.com رتبه آلكساي هشتم ايران و 761جهان دارد به نظرم اگر اين مطالب وبلاگ را كاملاً به بلاگفا منتقل كنيد يا اينكه لااقل همزمان در بلاگفا يا ديگر سرويس هاي وبلاگ نويسي با ربته آلكساي زير بيست ايران مثل كلوب ، فيس نما، پرشين بلاگ هم بنويسيد دهها برابر خواننده بيشتري داريد.
حتي رز بلاگ كه چندين سال ديرتر از پارسي بلاگ شروع بكار كرده الان آلكساي 22 را دارد ، واقعاً چرا پارسي بلاگ درجا زده است؟ سايت تبيان هم با اون بودجه كلان دولتي رتبه اش از سايتي مثل فيس نما يا بيتوته كه حداقل پانزده سال بعد از تبيان شروع كرده خيلي كمتر است به نظرم مشكل اين سايتها وابستگي به بودجه و نظارت دولتي است
پنج‌شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۳ - ۷:۵۰ عصر
پاسخ: اين فرمايش شما شايد درباره سايت تبيان محلي از اعراب داشته باشد، ولي درباره پارسي‌بلاگ، آن‌طور كه خبر دارم از بودجه دولتي برنيامده است. درباره رتبه‌هايي كه ذكر فرموديد نظر مخالف ندارم، ولي علّت آن حداقل درباره پارسي‌بلاگ به بودجه باز نمي‌گردد. پارسي‌بلاگ از بودجه دولتي استفاده نكرد و وابسته به نهادهاي رسمي نبود. البته مطلب شما قابل تأمل است و بايد به جدّ درباره آن دقت كرد و عوامل آن را بررسي نمود. ما ضرورتاً نيازمند روزآوري در تمامي سايت‌هاي حرفه‌اي هستيم. تشكر از توجه شما.
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN