خير
نميخواهم براي چسب تبليغ كنم
وبلاگم هم تبليغي نيست
ميخواهم از «چسبندگيِ قدرت» بگويم
سؤال: چرا گاهي «قدرت» به «آدم» ميچسبد؟!
- قدرت به آدم؟!
بله خب!
معمولاً آدمها به قدرت ميچسبند
ولي منظور آنجاهايي است كه قدرت ميچسبد به آدم!
البته كه ميشود
خيلي هم دير جدا ميشود انگار
البته بستگي به نوع چسبش هم دارد!
يكم. چسب نفس
اين را كه همه ميشناسند
آدم را بيچاره ميكند
بنده خدا هي ميخواهد رها كند
ولي قدرت رها نميكند
عين چسب ميچسبد
از بس چسبندگي دارد قدرت به هواي نفس انسان
دوم. چسب تكليف
امان از اين يكي
اين سالها و اين دورانهاي اخير، خيلي ميگيرد ما را
آدمهاي تكليفمحور را يعني
احساس تكليف ميكنيم
فقط احساس
كه مكلّف هستيم به اين قدرت
و اگر چه هر روز غر مي زنيم كه: خسته شديم، نياز به استراحت داريم
حتي مدام استعفا هم ميدهيم
ولي چسبندگي اين قدرت يكطوري است
كه رها نميكند!
كدام تكليف؟!
تكليفي كه شرايط دارد
و اگر شرايطش را ملاحظه كنند
چه بسا بفهمند از دايره وجوب آن خارج شدهاند
اساساً ديگر قادر به اتيان آن نيستند
و خودشان غيرملتفت
سوم. چسب انحصار
ميخواهد كنار بكشد
ولي نميتواند
هيچكس نيست يعني در اين بلاد اسلامي
كه جاي او را بگيرد و كار او را انجام بتواند؟
قحط الرجال است مگر؟!
آري، قحط الرجال است
آخر او تمام اين سالها انحصارگري كرده است
در تمام اين مدتي كه قدرت داشته
تجربياتش را پنهان نگهداشته
همه كارها را خود به انجام رسانده
اصلاً نگذاشته ديگران سر از كارش درآورند
فكر زمستونش نبود
حالا گرفتار يك تشكيلات وسيع شده و فشار كار
ديگر حريف نيست خب
كارگروهيكن نبوده از ابتدا هم
حالا قدرت عين چسب رازي، نه دوقلو، نه نه نه، چسب قطرهاي فوري اسپريدار
همچون چسبيده به اين بنده خدا
كه حتي اگر در بيمارستان هم بستري شود
مجبورند بيايند سراغش و نظر او را بگيرند براي كار!
فرصت نداده تا ديگران در كنارش رشد كنند و كار را بلد شوند
چهارم. چسب پيري
بله، پيري هم بد دردي است
براي كساني كه پيشبينياش نكرده
و مهياي آن نشده باشند
محافظهكار ميشود انسان در پيري انگار
يعني معمول انسانها منظور است
با هر تغييري مخالفند
گويا اصلاً از تغيير ميترسند
خيليها در پيري تنسّك پيدا ميكنند به داشتهها
ريسك پيشرفت، ترقّي، حركت، نه نه نه، اصلاً با اين مقولهها نميسازند
راست گفتند كه با پير حتي براي خريد الاغ هم نرو
اولي را كه سوار شود، ميگويد همين خوب است
حال ندارد پياده شود ديگر
اگر چه اسلام نظرش رو به تغيير است
كه دو روز انسان نبايد برابر باشد
چه برسد به سالها... سالها ثبات و عدم تغيير!
البته پيري به قلب است نه به جسم
به ظاهر جوانهايي كه قلباً پيرند
اينها نيز به شدت قدرت بهشان ميچسبد
جرأت ندارند كار را به جوانان واگذارند
آنقدر بايد بمانند تا ملائكه مقرّب الهي به ياريشان برخيزند
و اين بندگان خدا را از چسبندگي قدرت برهانند
آدمهاي زيادي را تا كنون ديدهام
در همين مؤسسات پيرامون
همين فرهنگيها و مذهبيها
يك نفر آدم كه چندين مسئوليت دارد
در چندين مؤسسه
همه هم مسئوليتهاي اجرايي
همهشان هم معمولاً مينالند
از اينكه خودشان تمايل ندارند به اين گستردگي كار
اما چاره ندارند
قدرت به آنها چسبيده و رهاشان نميكند
رزومهشان را بخوانيد
كافيست فقط يك نظر بيافكنيد
چند آدم از اين دست در اطراف خود مييابيد؟!
كه:
«قدرت آنها را فريب داده و به آنها چسبيده است؛ انگلوار»