ميپرسد: «طلسم درست است؟»
جملهاش دو پهلوست
به دو گونه پاسخ ميدهم:
«اگر منظورت اين است كه واقعي است
البته كه سحر وجود دارد
و طلسمات؛ ابزارهاي سحر
اما اگر درست يعني صحيح و پذيرفتني
قطعاً حرام است و نادرست
جز...»
- راستي براي چه ميپرسي؟!
مدتيست مشغول فرزندان
راضي از زندگي
بيشتر اوقات در منزل
پخت و پز ميكند و رفت و روب
بالكل مادر خوبيست براي بچههايش!
«هيچوقت دنبال اين چيزها نبودهام»
- و الآن...
«البته كه الآن هم نيستم
ميدانم هذا من عمل الشيطان(1)، اما...»
خبري براي من داشت
از چشمهايش پيدا بود كه چيزي ميخواهد بگويد
گويا سختش بود
- اين چه مطلبي است كه از گفتنش شرم داري
انگار نميتواني
عاشق شدهاي؟!
خنديد: «عشق؟! من؟! اجتماع ضدين محال است اخوي!»
لبخندي زدم و منتظر شدم ادامه دهد
از نگاهم خواند
كه چه مشتاق شنيدن هستم
مكث كوتاهي كرد
چشمهايش را به زمين دوخت
همانطور كه ايستاده بود
ريگ كوچكي را با جلوي دمپايياش تكان داد
سرش را كه بلند كرد
نگاهش به گنبد حرم خيره ماند
و دهانش به سخن باز شد
قصهاي گفت عجيب
شگفتآور و مهيب
سخت و دشوار و باورناپذير
بيكم و كاست مينويسم
اگر چه بر وبلاگ ناگفتني به نظر ميرسد
اما خواست كه بنويسم
و نخواستم مخالفت كرده باشم
و فايدهاي در آن ديدم
بگذار اين گفتني هم گفته شود
بگذار جامعه پذيراي رخدادها باشد
بگذار شفافسازي شود
آنچه در خفاي ما رخ ميدهد
بگذار اين هم اضافه شود
به پروندهاي كه انگار پايان ندارد!
- بگو سيدجان، قصه چيست؟
«گفتم و ميداني
به طلسم و سحر و اينجور خزعبلات
تمام اين امور متافيزيك و ماوراء
نه اينكه باور نداشته باشم
كه اين عالم، رمز و راز زياد دارد
و خداوند عجايب فراوان خلق نموده
اما خود را داخل نكردم
تكليف ندانستم يعني
و نميدانم
حرمتش مرا گريزان ميساخته هميشه
اما...
يكي از آشنايان چند روز پيش
گذرش به خانمي خورده
كه در اين قبيل معاملات يد طولا دارد
از احوالات حقير پرسش كرده
يد طولا پاسخ شگفتي داده
نه اينكه بگويم هر چه گفته عين واقع است
اما عجيب است كه مصيب بوده در چند موضع
بانو چنين گفته است:
آقايي است سفيد چهره
قد بلندي دارد
جذاب و خواستني
نوراني
طالع عجيبي دارد
طالعي كه بايد زندگي بسيار آسوده و در رفاهي داشته باشد
پول فراوان ميتواند در بياورد
و بسياري از قِبل او به موفقيت برسند
اما...
از كنار قبرستان يهوديان گذشته
يك پري او را ديده
دلبستگي حاصل شده
بخشي از مشكل او از اين بابت است
قبرستان يهوديان يكي در قزوين
ديگري در شيراز
يكي از اين دو بوده
يك مرد چيزي در طويلهاي آويزان كرده
مردي با چشمان روشن
كه هرگز به موفقيت نرسد
اين دوست شما
بسيار ميتواند پول به دست آورد
اما به دليل همانچه كه در طويله آويزان است
هرگز به موفقيت دست نمييابد
دو بار مرگ به سراغش آمده
جان به در برده
اولي در 2 سالگي
و ديگري در 22 سالگي
عمرش تا 85 خواهد بود
دو مشكل ديگر هم دارد
در يك سفر
كسي از او چيزي خواسته
كمك نكرده
آه پشت سرش افتاده از اين كوتاهي
نذري هم براي سيدي كرده
ادا نشده»
- همين؟!
گفت: «نه»
و ادامه داد:
«آشنا از زن سابق پرسيد
كه طلاق انجام شده و اين قبيل قضايا
يد طولا اين طور گفته:
در خانه پدرش بسيار سختي ديده
در خانه شوهر در رفاه بسيار
برادر يا خواهري حسادت كرده
كسي كه چشم زاغ دارد
طلسمي براي او بسته
در ماه ذيحجه طلسم انجام شده
عاشق شوهر خويش است
يك فرزندش مرده
زن عفيفهايست
قد كوتاه
بسيار نذرها كرده براي بازگشت
اما به دليل آن طلسم نميتواند
سرگردان شده
در امور زندگي خود هم موفق نيست
به اهدافش نميرسد
نه ميتواند بازگردد
و نه ميتواند ازدواج ديگر نمايد»
- چيزي نخواسته؟
«600 هزار تومان پول تا طلسمات را باطل نمايد
ميگويد براي خود نميخواهد
ميگويد بايد خرج بخورات جن كند
جنهايي كه برايش كار ميكنند!»
- اينقدر علني؟
«آري، همينقدر علني
ميگويند طلاي كسي را دزد برده بود
نشاني دقيق داد
رفتند و پيدا كردند
خيلي كار درست است به قول راديو نساء!»
به شگفت آمدم
كمي هم عصباني شدم
نه البته به اندازهاي كه تندي كنم
- باور نكن برادر
اينها 99 درصدشان دروغسازند
شايد همان يكدرصد هم اگر به ندرت گير بيايد
كه خلاف شرع است
كارهاي خلاف شرع در چنته دارند
فريب نخوري يكوقت!
سريع پاسخ داد: «من؟! فريب، طلسم، نه، اصلاً»
دوباره به مِن و مِن افتاد:
«اما مشكلاتي در ميان است»
و مشكلات را اينگونه شرح كرد
وقتي خواستم بگويد:
«مادرم ميگويد دو سالگي تب 42 درجهاي گرفتم
قطع اميد كردند
ناله و زاري و آه و فغان و دعا
مستجاب شد و زنده ماندم»
- همين؟
«نه، چيزهاي ديگري هم هست
حوالي سال 1380 خوابي ديدم كه مرا برآشفت
با پدر و برادرم از كوه بالا ميرفتم
پايين كوه مردي با چشمان بسيار روشن نگاهم ميكرد
در لابهلاي ماشينهايي
گويا پاركينگ
چيزي در زير زمين پنهان ميكرد
و من از او ميترسيدم
و از اينكه بيافتم
خواب را براي مرحوم آيةالله لنگرودي تعريف كردم
همانكه پيشنماز مسجد جواديه ع بود
پشت يخچال قاضي
كنار آب انبار
و او در پاسخ گفت:
نگران نباش
تعبير خواب اين است كه هرگز مجتهد نميشوي. تمت تعبيرالنوم
يكبار هم خواب ديدم
با همكلاسيها سوار اتوبوس هستم
باران ميباريد
شب بود
تاريك
و كاميوني بزرگ پشت اتوبوس حركت ميكرد
و من از ركاب اتوبوس ليز خوردم
سُر خوردم يعني
ميدويدم كه سوار شوم
و كاميون تند ميرفت و نميگذاشت اتوبوس توقف كند
براي سوار كردن من
و البته اين همهاش نيست
يك حكايت وحشتناك هم دارم»
- تو كه وحشتناكهايش را گفتي، اين را هم بگو!
«فروردين 1379 با بچههاي يك هيئت به مشهد رفتيم
هيئتي در محله جواديه تهران
جاييكه چند بار دعوت شده بودم
در مشهد اتفاق عجيبي افتاد
در صحن آزادي
روي فرشها نشسته بوديم براي نماز
شيخ جواني
با لباس روحانيت مرا صدا كرد
آقا محمود!
ولي من اسمم محمود كه نبود
برگشتم ولي
دست داد و گفت:
اگر چه آقا محمود نيستي
ولي خوب شد، با هم آشنا ميشويم
نشستيم روي فرش و به گفتگو مشغول
به من گفت: آقاسيد
با اينكه لباس روحانيت نداشتم
هنوز اصلاً ملبّس نبودم كه
تازه سال سوم طلبگي
تعجب كردم فهميد سيد هستم
حرفهايي زد كه يقين كردم فرستاده است
گمان ميكردم از بالا آمده
كه مثلاً دعاهاي ما را خبر اجابت دهد
و او نماز ظهر و عصر نماند
چشمانش به طرز عجيبي برق ميزد
عين آدمهايي كه حال عادي نداشته باشند
خيره خيره نگاه ميكرد
يك جور خاصّ
اينكه اينطور دقيق شرح ميكنم
چون همانشب در دفتر خاطراتم نوشتهام
و اكنون موجود است تمام ظرائف ماجرا
قبل از اذان
دو ركعت نماز خواند
بسيار تند
گويا اصلاً ذكر نميگويد
من كه قصه طيالذكر را از فاضل كاشاني
مدير وقت مدرسه معصوميه س شنيده بودم
برايم قابل باور بود كه شخصي در يك آن بتواند صدها ذكر بگويد
نمازش را تند خواند
و قصد رفتن كرد
گفتم نماز نميمانيد
گفت: بايد بروم
ولي يك چيزي ميخواهم بگويم
حرفم را ضايع نميكني؟
گفتم: نه
يك سيب قرمز از جيبش در آورد
دستم داد و گفت: اين را شب جمعه بخور!
و رفت
پسرداييام محسن ديد سيب را
بعد از برگشتن به مسافرخانه
گير كه: بايد به من هم بدهي
نصف آن را
متبرّك است
انكار كردم و ندادم
و طبق وعده شب جمعه خوردم»
- همه اينها را نوشتهاي؟!
ميگفت دفتر خاطرات روزانه خود را گشوده
پس از اخبار آن طالعبين
و نوشتهها را بازبيني كرده
- بعدش چه؟
«يكبار هم چند روز بعد
در گذر خان ديدمش
از مسجد آقاي بهجت كه باز ميگشتم
با هم در پي حضرت آقا حركت كرديم
تا دم منزل
ايشان نشست و ما هم در صف آدمهايي
كه به ترتيب دست آقا را ميبوسيدند
دعوت كرد بروم حجرهاش
طبقه سوم مدرسه خان
يك چايي هم آنجا به من داد
و ديگر هرگز او را نديدم!
ضمن اينكه يادت نرود
زن سابق شب عيد غدير رفت
عيد غدير در چه ماهي است؟! ذيحجه»
و من دهانم باز... نه نه نه... دهانم باز نمانده بود
ولي شگفتزده شدم
از سحر و جادو چندان بياطلاع نيستم
چيزهايي شنيده
و گاهي خواندهام در بعضي كتب
ولي اين چيزها كه گفت...
قطعاً آن خانم مرتبط با جن
و گفته كه هزينه بخورات جن را بدهند اگر
همه اين طلسمات را برميچيند
طلسماتي كه موفقيت اين مرد را غيرممكن ساخته
و طلسماتي كه سرنوشت آن زن را بسته
و او حاضر به پرداخت...
- پول را دادي؟ ميدهي؟ يا خواهي داد؟!
«هرگز!
به انساني كه جن تسخير ميكند
چندرغاز هم نميدهم
براي حرام...
اگر چه ميگويند ابطال سحر با سحر حرام نيست
اما من نميكنم
از كجا كه يد طولايي در سحر حرام نداشته باشد؟!
از كجا كه خرابكاريهاي ديگري نكرده يا نكند؟!
اصلاً ما را چه به دخالت در عالمي كه بدان مكلّف نيستيم؟!»
اين قصه را نوشتم
نه اينكه مخاطبترسي ايجاد كنم
طلسموفوبيا بسازم از نگاره خود
كه غرضم چيز ديگريست
تا نظر خود را بيان كنم
درباره سحر و طلسم
چيزي كه شايد بسياري از جداييها و طلاقها را علت شده باشد
در جامعه امروز ما شايد
جامعهاي كه عجيب
همه به دنبال دلايل روانكاوانه و سكسولوژيك براي جداييهاي آن هستند!
شايد امتحان اجتماعي ما امروز اين باشد!
بارها شنيدهايم كه شياطين از سحر
براي جدايي انداختن بين زن و شوهرها استفاده ميكردهاند (2)
و از همين رو حرام شده است شايد
اعتقاد من اين است:
نه جبر است و نه تفويض
اگر همه چيز به يد جن باشد و سحر
پس اختيار بشر چه ميشود؟!
اين جنبازيها را نبايد به جبر حمل كرد
كه همه چيز به بازيِ از قبل چيده شده تبديل شود
بازياي كه قهرمان آن مشخص
و بازنده هم پيشاپيش تعيين شده
جبر هميشه در مافوق اختيار ما وجود دارد
نه در ذات اختيار ما
ما مجبوريم جذب زمين شويم
جاذبه زمين ما را ميكشد
نميتوانيم بيش از چند متر بالا بپريم
اما ميتوانيم روي زمين راه برويم
به هر سمتي كه بخواهيم!
هميشه اختيار ما محدود به جبر پيرامون است
اين جبر
پارهاي از اين جبرها
البته كه ميتواند ناشي از رفتار سَحَره باشد
ساحر و جن هم اختيار دارد
و اختيار او گاهي اقوي از اختيار ما
ما را گرفتار جبر ميكند
ولي نافي اختيار نيست اين جبر
شايد دنيا را سخت كند
شايد ناملايمات را زياد نمايد
شايد گزينههاي انتخابي را كم كرده
تكليف پيچيده گردد
ولي آخرت تابع عمل ماست، نه شرايط ما
تابع فعل ماست، نه فعل اطرافيان ما
تابع رفتار ماست، نه رفتار فاعلهاي قويتري كه بر ما سيطره دارند
ما مكلّف به ماوراء نيستيم
مكلّف به ارتباط با جن و سحر و رفع مخاطرات آن با جادو نيستيم
عقاب و ثواب دائر مدار تكليف است
عمل ما...
عمل ما چه در رفاه دنيا و چه در سختي
چه عُسر و چه يُسر
هر چه هست عمل ماست
سحر و جادو تنها ميتواند شرايط امتحان ما را تغيير دهد
ولي نه اختيار را از بين ميبرد
و نه امتحان را
اما چرا خداوند اذن تسلط به شياطين داده
بر انسان؟
كه تُركتازي نمايد
كه محيط را تغيير شكل دهد
كه درون ما را وسوسه كند
كه از چپ و راست بر ما فشار افزايد
چرا؟!
جواب اولين يك كلمه شايد باشد:
گناهان
هر چه گناه از ما صادر شود
بُعدي را براي فعاليت و شيطنت آنان ميگشايد
بر روي ما
كه قدرت بر تغيير شرايط ما بيابند
كه بلا شوند براي ما
بلايي كه ميتواند كفاره خطاها باشد به نوبه خود
كه شيطان وليّ انسانهاي گناهكار است
و آنان را سرپرستي مينمايد (3)
به هر اندازه كه گناهشان امتداد يابد
آن را ميكشد و افزون مينمايد
مگر خود معترف نشد بر مخلصين سلطه ندارد؟! (4)
يا ابتلا براي افزايش درجه ايمان
كه ايوب پيامبر الهي بود و مصون از خطا
اذن گرفت كه سختي بر اموال و فرزندان و حتي جسم نبي خدا رساند
و خدا اذن داد
و بر درجات ايوب افزود و نامش پايدار ساخت، در هر دو جهان.
پس سخن از امتحان است
و سحر هم داخل در شرايط
مانند وساوس ابليس
و شرايط تولّد
و تمام طالعها همينند
و تمام طالعبينيها به جفا
انسان نبايد نيروي خود را صرف تغيير شرايط امتحان كند
بايد سرش را پايين بياندازد و امتحانش را به پايان رساند
وقتي كه ممتحن مولاي حكيم باشد
او اذن دادنش هم حساب و كتاب دارد
هر اندازه قدرتي كه به ساحران و جادوگران نميدهد
جنها هم قدرت محدودي دارند.
سحر هر چه كه هست
نافي اختيار بشر نيست
و نبايد محور تلاش بشر قرار بگيرد
تنها وسوسه است (5)
چرتنويسيهاي چند اسير نفس
خواندن اسامي هياكله و چند جنقلچماق كافر
و دميدن در زبالهجات بيارزش (6)
اختيار و اراده را كه تغيير نميدهد
تنها هوس و ميل را تحريك ميكند
كلافه ميكند يا بيخيال و تنبل
كلاً با هوسها بازي ميكنند اين فرصتطلبان
نه عقل را دربند ميكشند، نه خِرَد را
نه سلطه بر انديشه دارند، نه اراده
پنهاني بر تمايلات بشر حكم ميرانند فقط
در اين ميانه
موافق علي يعقوبي و نظريات نارواي او هم نيستم
كه قائل به نزديك شدن عالم دخان و عالم دنيا باشم
به حدّي كه تلاقي در شُرُف حصول باشد
كه دليلي بر اين افاضات نمييابم
و دليل بر خلاف ساير نظرياتش دارم
كه اعتماد بر گفتههاي او را ممتنع ميسازد
فقط تابع فقه هستم
تابع احكام
تابع آنچه شريعت ميگويد
روايت و حديث معتبر
متواتر يا مستفيضه
خبر واحد صحيح يا موثق
نه فلسفه و نه عرفان
نه طريقت و نه رهبانيّت
تكليف ما عمل به واجبات و ترك محرّمات است
وظيفه ما عمل به تكليف است
و ميپندارم اين طريقه صحيحه شيعه جعفري و اثني عشري است
حتي اگر امتحانِ امروز جامعه ما
مداخله شديد ارباب جن در روابط ازواج باشد
در نكاح
و طلسمات درصدد زدن تيشه به ريشه تمامي نكاحها
هر نسلي
هر قومي
هر قبيله و ملّت و امّتي
امتحانات خاصّ خود را دارد
در هر زماني.
پ.ن.
حتماً براي اطلاعات بيشتر
توصيه جدّي ميكنم
فايلهاي صوتي موجود در نشاني: http://rasekhoon.net/media/3043
را با دقّت گوش بفرماييد.
------------------------------------
(1) «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده:90)
اى اهل ايمان! جز اين نيست كه همه مايعات مستكننده و قمار و بتهايى كه [براى پرستش] نصب شده و پارهچوبهايى كه به آن تفأل زده مىشود، پليد و از كارهاى شيطان است؛ بنابراين از آنها دورى كنيد تا [بر موانع راه سعادت] پيروز شويد. (ترجمه حسين انصاريان)
(2) «وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» (بقره:102)
و [يهوديان] از دانش جادوگرى كه شياطين در زمان پادشاهى سليمان [برنامه و نقشه زندگى خود قرار داده بودند] پيروى كردند. و [سليمان دست به سحر نيالود تا كافر شود، بنابراين] سليمان كافر نشد، ولى شياطين كه به مردم سحر مىآموختند، كافر شدند. و [نيز يهوديان] از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در شهر بابل نازل شد [پيروى كردند]، و حال آنكه آن دو فرشته به هيچ كس دانش جادوگرى نمىآموختند مگر آنكه مىگفتند: ما فقط مايه آزمايشيم [و دانش جادوگرى را براى مبارزه با ساحران و باطل كردن سحرشان به تو تعليم مىدهيم]، پس [با به كار گرفتن آن در مواردى كه حرام است] كافر مشو. اما آنان از آن دو فرشته مطالبى [از سحر] مىآموختند كه با آن ميان مرد و همسرش جدايى مىانداختند؛ در حالى كه آنان به وسيله آن سحر جز به اذن خدا قدرت آسيب رساندن به كسى را نداشتند؛ و همواره چيزى را مىآموختند كه به آنان آسيب مىرسانيد و سودى نمىبخشيد؛ و يقيناً [يهود] مىدانستند كه هر كس خريدار سحر باشد، در آخرت هيچ بهرهاى ندارد. و همانا بدچيزى است علم سحرى كه خود را به آن فروختند اگر معرفت مىداشتند. (ترجمه حسين انصاريان)
(3) «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (بقره:257)
خدا سرپرست و يار كسانى است كه ايمان آوردهاند؛ آنان را از تاريكىها [ى جهل، شرك، فسق وفجور] به سوى نورِ [ايمان ، اخلاق حسنه و تقوا] بيرون مىبرد. و كسانى كه كافر شدند، سرپرستان آنان طغيان گرانند كه آنان را از نور به سوى تاريكىها بيرون مىبرند؛ آنان اهل آتشاند و قطعاً در آنجا جاودانهاند. (ترجمه حسين انصاريان)
(4) «قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ، إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (حجر:39-40 و ص:82-83)
گفت: اى پروردگار من حال كه به كيفر سجده نكردنم مرا به راه شر و فساد انداختى، من هم يقيناً [همه كارهاى زشت را] در زمين براى آنان زيبا جلوه مىدهم] تا ارتكاب زشتىها براى آنان آسان شود [و مسلماً همه را به راه شر و فساد مىبرم. مگر] آن [بندگانت را كه خالص شدگانِ] از هر نوع آلودگى ظاهرى و باطنى] اند. (ترجمه حسين انصاريان)
(5) «مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ، الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ» (ناس:4-6)
از زيان وسوسهگر كمين گرفته و پنهان، آنكه همواره در سينههاى مردم وسوسه مىكند، از جنّيان و آدميان. (ترجمه حسين انصاريان)
(6) «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» (فلق:4)
و از زيان زنان دمنده [كه افسون و جادو] در گرهها [مىدمند و با اين كار شيطانى در زندگى فرد، خانواده و جامعه خسارت به بار مىآورند]. (ترجمه حسين انصاريان)