- انگار يهو جوّ عوض شد؟
دقيقاً از همينجا
لحن پيامكها تغيير كرده است ناگهان
ملاطفت عجيبي در كلام ديده ميشود!
«دروغ است، در ملاطفتها هم جانب احتياط را رعايت كرده است»
راست ميگفت
حق با زوج بود
زوجه به شدت خودشيفته است
چطور مي شود ابراز محبّت و ملاطفت كند
چيزي كه از يك انسان خودشيفته سر نميزند!
لذا قضيه را به شدت پيچانده
مسير را باز هم گردوغباري كرده
تا از آب گلآلود ماهي بگيرد
استدلال زوج اين بود:
«تمام ملاطفتها را در قالب ترانههاي كوچهبازاري نوشته است
همين چيزهايي كه يگانه و چاووشي و صادقي و اينها ميخوانند!»
با هم در اينترنت گشتي زديم
هر كدام از پيامكهاي ملاطفتآميز زوجه را كه سرچ كرديم
يكي از ترانههاي بيمحتواي بازاري نمايانده شد
«منو ببخش منو ببخش!همه چي تقصير من بود،ميخوام بيام ببينمت آخه چشات مال من بود! اگه بخواي نميامو،چيزي ازت نميخوامو،دلت بخواد ميمرمو،فقط يه بار منو ببخش!»
يا اين:
«اگه به تو نميرسم اين ديگه قسمت منه،نخواستم اينجوري بشه اين از بخت بد منه!قد يه دنيا غم دارم اگه نبينمت يه روز،چه جور دلت اومد بري عاشق چشماتم هنوز!»
يا اين:
«شايدفراموشت شدم،شايد دلت تنگه برام،شايدبيداري مثل من،بفكراون خاطره ها!»
حتي اين:
«ميشكني يه روزتوهم زير صلابت اين سكوت، ميشي آشنابااين كنج غريب بي كسي، جايي كه به گريه لحظه به لحظه ميرسي! جايي كه به گريه لحظه به لحظه ميرسي!»
- چرا اينگونه است؟!
«متمشّي نميشود
درست مثل قصد قربت براي نماز
كه اگر كسي با خدا سر جنگ داشته باشد
و كافر
ميگويند از او متمشّي نميشود قصد قربت
كه براي نزديك شدن به خدا
و جلب نظر رحمت الهي نماز بخواند
اينجا هم همين است
انسان خودشيفته نميتواند عذرخواهي كند»
- قبلاً ولي گفته بودي چند نوبت در زندگي
عذرخواهي كرده بود
«هميشه با همين طفرهرفتنها بوده
مطلب را ميپيچانده است
مثلاً روي كاغذ مينوشته عذرخواهياش را
و بيشتر در قالب عباراتي كه صريح نباشد»
- از چه چيز ميترسد؟!
«دقيقاً از خود عذرخواهي!»
آري چنين است
انساني كه گرفتار خودبرتربيني ناشي از بيماري نارسيسيسم باشد
نميتواند عذرخواهي كند
دقيقاً از همين عذرخواهي كردن ميترسد
كه شأنش را پايين بياورد
و مبادا شيشه نازك تكبّرش را بشكند
وقتي اين تكبّر يك حباب تخيّلي بيش نيست!
«به مادرم گفته بود اگر عذرخواهي كنم بعداً كه برگردم به زندگي، شوهرم سوارم ميشه!»
كاملاً روشن است كه نگاه پستي به زندگي داشته زوجه
كه مساوات در آن جايي ندارد
و همه چيز بايد زن باشد
و مرد جز يك حمّال خدمتگزار
هيچ هويّت ديگري نبايد داشته باشد!
عجب نگاه حقيرانهاي...!
مطلب مرتبط:
اين همه پيامك!؟
نظرات
sarv: آقاي موشح وليبرخلاف تصور شما من خوشحالم از پايان اين قصه
در طول مسير سنگلاخي كه شما ازش عبور كرديد واقعا سختيا و تلخياي زيادي بود(هر جند كه من بخاطر روحيه اي كه دارم تمامش رو نخوندم، اما اصل قصه دستم آمده) هرچند كه اين تلخي شايد گوشه ايش هنوز كه هنوز است باقي مانده، اما ميخام بگم دست مريزاد
بي نظير بوديد تو اداره كردن اين بحران.
حالا چرا خوشحالم بابت پايان اين قصه؟؟!
چون پايان اين قصه، خانواده ي 4 نفره ي شاد و پرانرژي موشح دارن بر روي صحنه بزرگ زندگي نقش بازي ميكنن و اين براي من سبب خوشنودي است.
اميدوارم جان سخن من را متوجه شده باشيد.
شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۵:۰۹ عصر
پاسخ: ممنونم! :)
Sarv: امروز به اتفاق اين عنون «حكايت دعوايي عجيب 1» من رو برآن داشت كه بخام مطالعه كنم، چون اگر خاطرتون باشه تصميم گرفته بودم اين مطالب رو مطالعه نكنم چون خيلي فكرم رو مشغول خودش ميكرد!!!!
هر چه ميكنم اين زن در هيچ كجاي مخيله من جاي نميگيره!!!!
كه تا چه حد ميتوان پستي كرد؟؟!!!
اون هم با همسر و همدم زندگي خود
عجيب است!!!
عجيب...
فقط ميتونم بگم خدا رو شاكرم اين توان رو به شما عطا كرد تا از پس اين جريانات از پيش برنامه ريزي شده بربياد و فرزندانتون رو از اين فشارهاي بي رحمانه حفظ كنيد.
خداوند شما رو براي فرزندانتون حفظ كند انشاالله
شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۸ عصر
پاسخ: دو مطلب؛ تشكر و عذر، از اينكه وبلاگ حقير را پسنديديد و نوشتههايم را مطالعه كرديد جداً سپاسگزارم، از اين لطفي كه فرموديد. اما اگر اسباب ناراحتي شد، مطالعه اين حادثهها، از اينكه ذهنتان را مكدّر نمود، پوزش ميطلبم. يادم هست كودك كه بودم، مثلاً دوم يا سوم دبستان، برادر بزرگترم برايم كتاب داستاني خريده بود؛ سوهو و اسب سفيد. يك روز عصر، بعد از بازگشت از مدرسه، زير كرسي دراز كشيدم و تمام كتاب را تا انتها خواندم، قصهاي مصوّر بود، هر صفحه يك تصوير و چند خط داستان، اشكم را درآورد، اينكه اسب سوهو در آخر قصه مرد! برادرم كه از گريهام با خبر شد، خنديد و گفت: «نه بابا، اين اسبه كه نمرده، كتابفروش بهم گفته بود، من يادم رفت بهت بگم. اين چاپ قديمي كتابه، گفت چاپ جديدش تموم شده، قديمي رو داد. حالا بده به من، ميبرم و از روي چاپ جديدش اصلاح ميكنم». فردايش كتاب را به من داد. با مداد اتودش جاهايي را در صفحات آخر خط زده بود و به جاي مثلاً: «اسب سفيد مرد»، نوشته بود: «و آنگاه اسب دوباره روي پاهاي خود ايستاد و سوهو سوار بر اسب از سربازان خان فرار كرد». من خوشحال شدم، وقتي خواندم و ديدم اسب سفيد نمرده است. خنديدم و باور كردم. حالا اگر قصهاي كه من در اين وبلاگ نوشتهام، همين «حكايت عجيب»، اگر آزارتان ميدهد، كاري ندارد، ميتوانم آخرش را عوض كنم. قصه است ديگر، آنطور نوشتم، اينبار طور ديگر مينويسم. نويسنده منم و قلم در دست من است. شما چه جور انتهايي را براي چنين قصهاي پيشنهاد ميفرماييد؟ ميبينيد، داستان زندگي ما به همين سادگيست. وقتي تمام ميشود، ديگر تفاوتي نميكند چطور بوده است، تفاوت در اين است كه ما «چطور رفتار كردهايم». همه امتحانهاي خدا همين است. «خود حادثه» تمام ميشود. «عمل» ما باقي ميماند، آنقدر باقي ميماند تا در قيامت به خود ما باز گردد و جايگاهمان را در بهشت يا دوزخ مشخص سازد. غصه نخوريد. از اين بدترها را با از ما بهترها كردند، انبياء و امامان(ع) را عرض ميكنم، تمام شد و رفت. اصلاً دنيا تمامشدنيست. فقط خدا كند رفتار ما در دنيا خراب نباشد. غصه نخوريد لطفاً، زندگي همانقدر كه ارزش شادي كردن ندارد، ارزش غصه خوردن هم ندارد. «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ» :)
[ادامه پاسخ]: ...راهش اين است كه يا ديگر پول در جيب خود نگذاريد، يا يكبار با او برخورد شديد كنيد، يا ديگر با او همكار نباشيد و محل كار خود را تغيير دهيد. خلاصه، اساساً «عفو» تنها يك دليل عقلايي دارد و آن «اصلاح» است. اگر «اميد به اصلاح» نباشد، عفو عملي مذموم و قبيح است. اگر توصيه شده عذرپذيري، جاييست كه اميد به اصلاح هست، اما ترس از عدم اصلاح هم وجود دارد. در اين موارد خب توصيه ميشود كه عمل به ظنّ شود، طبيعتاً اميد به اصلاح در هنگام عذرخواهيهاي اوليه احتمال بيشتري دارد. اما وقتي قطع حاصل ميشود از عدم اصلاح، اميد به اصلاح اگر نباشد، عقلا عفو را حسن نميدانند، بلكه در شدّت قبح است. موفق باشيد برادر طلبهام.
چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۱ عصر
محمد: البته من نفهميدم كه ايشان اين پيامك ها را زده يا خير ولي اگر زده باشد كه اوضاع شما طبق احاديث اهل بيت در مورد رد عذر خواهي خيلي بدتر از نوشته قبليست
من هم زماني با همسرم مشكل داشتم البته به مراتب بدتر از مشكلات شما
تا اينكه به فهر انجاميد و بعد از مدتي يك بزرگي گفت تو حداقل براي مشكلاتي كه خودت داشتي (با اينكه منم فكر ميكردم مشكلي ندارم) يك پيامك به او بزن و حلاليت بطلب ، ديدم حرف حساب است و موافق سربازي امام زمان لذا انجام دادم و الآن خيالم راحت است از هواي نفس فريبكار كه همه را مقصر ميكند و خودش را پسر امام ميداند و بدبختي اي كه براي يك زن ضعيف درست ميكند را با يك جمله كه تقصير خودش بود و عالم ، عالم كنش و واكنش است و از اين مزخرفات شيطاني ، نميبيند و خودش را مبرا ميكند و فكر ميكند با اين ظلم ها سرباز امام زمان ارواحنا فداه هم هست و ميتواند وظيفه اش را انجام بدهد
با اينكه اگر به زندگي معصومين و كلام نورانيشان مراجعه ميكرد ميفهميد كه مشكل اصلي خود اوست كه تسليم كسي نيست كه فرمود خداوند آنقدر در مورد زنان به من سفارش كرد كه فكر كردم كه زن را در غير مورد فاحشه مبين نميشود طلاق داد يا اينكه زندگي با زني كه قاتل امام بود
نه برادر من راه اين نيست
پناه بر خدا از نفس فريبكار
چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۰ عصر
پاسخ: ترتيب حوادثي كه «عذرخواهي» در آن نقش دارد معمولاً اينگونه است: 1.خطا، 2.عذرخواهي، 3.عفو، 4.اصلاح رفتار. در اين مسير، گاهي 4 بعد از 3 قرار مي"گيرد و واقع ميشود، گاهي هم نميشود. ما مسئول آينده نيستيم، جايي كه اختيار نداريم. فردي خطايي كرده، اتفاق 1 يعني، ما شك داريم آيا اين رفتار خطا تكرار ميشود يا خير، بعد 2 انجام شده، عذرخواهي كرده، حالا گمان ما ميرود به سمت 4. يعني توقع اين را داريم كه چون متوجه خطايش شده، رفتارش اصلاح خواهد شد. اينجا قطعاً نميتوانيم به يقين برسيم. زيرا او يك انسان است و انسانها اختيار دارند و از قواعد جبري علي و معلولي تبعيّت نمينمايند. حالا چه كنيم؟! آيا 3 را محقق سازيم؟! عفو كنيم به دليل اميد به اطمينان خود؟ يا همان درصد كم احتمال عدم تحقق 4 ما را از 3 مأيوس سازد؟!بله، اينجاست كه چون تحقق 4 خارج از اختيار ماست و ظنّ ما به 4 موجود است، همين كافيست براي اعتماد و عمل به 3. اما اين مربوط به زمانيست كه واقعاً عذرخواهي دو كفه 4 و عدم 4 را تغيير وضعيت دهد، اميد ايجاد كند يعني. اما مواردي كه فردي دهها بار خطا كرده و عذرخواهي، شما عفو كرديد و تكرار كرده خطايش را. اينجا ديگر عذرخواهي بدل به نوعي بازي شده. قهر ميكند و ميرود، دو روز بعد بر ميگردد و آشتي. اينجا اصلاً ضايع كردن حقوق شوهر ميشود يك رويّه جاري. همكاري را تصوّر بفرماييد كه هر روز جيب شما را ميزند و بستني ميخورد، بعد هم عذرخواهي ميكند و شما هم هر بار ميبخشيد. پس از چند بار، شما متهم به سفاهت، بيعقلي و حماقت خواهيد شد. عقلا اين عمل شما را تقبيح ميكنند، زيرا از نظر آنان كاري مذموم است كه بدون «اميد به اصلاح» پيوسته عفو ميفرماييد...
زن متاهل: اتفاقا خوب است كه مطالبي كه تحت عنوان تابلو ها و ... آمده ، طي پستهايي با رمز و ... گذاشته شود چون همان نكات ريز است كه در زندگي خيلي ها ناديده گرفته مي شود هم از طرف زن و هم از طرف مرد كه اگر تجربه ديگران را مرور كنند با همزاد پنداري به دنبال راه حل مي گردند و مشكلشان برطرف مي شود. آدم عاقل كسي است كه از تجربيات ديگران استفاده كند نه اينكه همه چيز را خودش تجربه كند
پنجشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۱ - ۲:۳۲ عصر
پاسخ: خب الآن هست، رمز هم دارد، در يك سايت ديگر البته، خيلي هم كامل، اين فهرست همان سايت است كه در وبلاگ گذاشتهام:
http://chamankhah.ir ولي خب يك مطلبي؛ حالا اين رمز را در اختيار چه كساني ميتوان گذاشت؟! الآن همان سايت هست، ولي رمزش را به چه كساني ميتوانم بدهم كه به كارشان بيايد و سوءاستفاده نكنند؟ لطفاً در اين خصوص راهنمايي فرماييد.
صبر:
وقتتو تلف نكن سيد خدا
عاقبت گرگ زاده گرگ شود / گرچه با آدمي بزرگ شود
هرزه مطلقه منم چند بار بعد طلاق از اين پيامكاي به ظاهر تنبه آميز زد
ميدوني بهش چي گفتم
گفتم وقتتو تلف نكن جنده جون
من استفراغمو نمي خورم
. . .
پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۲:۵۹ عصر
پاسخ: بابا عفّت ِ كلام! :) خيلي داغوني انگار اخوي...! كامانمن! باهات موافقم، ولي يه كمي نرمتر :)