- حالا اشتباهش را توانستي به او بفهماني؟
«تلاش خود را كردم
اما چه كنم
وقتي نميخواهد بفهمد؟!»
با يك «نه» آغاز كرده گفتگو را
وقتي تحليل غلط را از زوجه سابقه دريافت كرده
زوجه در پيامك
انگار كه زن پستتر از مرد باشد
سعي داشت بگويد كه در زندگي به مساوات رفتار كرده
و اين اشتباه زندگي او بوده
كه كار را به طلاق كشانده است
«اساساً مشكل همين بود!»
زوج اصرار داشت كه مشكل همين بود
همين كه زن به مساوات فكر نميكرد
«اگر بر طريق مواسات و عدالت ميرفت كه مشكلي نداشتيم!»
- چطور مگه؟
«هر هفته پنجشنبهها خانه پدرش بود
9 صبح ميرفت آنجا
و 11 شب باز ميگشت
هر روز تا ساعت 11 ظهر خواب بود
خانه را كارگر هر ماه ميآمد و جارو ميكرد و تميز
شب هم كه خسته بود و زود ميخوابيد!»
زوج ميگويد كه در اين زندگي مساوات نبود
اگر زن و مرد بايد مشاركت داشته باشند
اگر بايد سهم مساوي داشته باشند
اگر مرد روزي هفت ساعت كار ميكند كه نهاد خانواده را حفظ كند
نبايد زن هم پشتيبان او باشد
و مديريت خانه را به بهترين نحو انجام دهد
«نميگويم زن بايد كار خانه را انجام دهد
ولي نبايد حداقل، تمكين از شوهر داشته باشد
تا او را در اين جهاد سخت كه حفظ و تأمين زندگي است
ياري كرده باشد»
از اين بابت ميگفت
كه اگر تلاش مرد براي تأمين مخارج خانواده «جهاد» محسوب شده در روايات
بر همين طريق مساوات است
كه «خوب شوهرداري» كردن هم
براي زن «جهاد» توصيف شده است!
«زن بر طريق مساوات عمل نميكرد
خودبرتربيني عجيبي داشت
توقع داشت پادشاهي كند و مرد در خدمت او باشد»
زوج مثال قدرتمندي بر ادعاي خود داشت:
«بعد از هر بار زايمان
به مدت يكماه استراحت ميكرد
و تمام كارهايش را خودم انجام ميدادم
البته مادر و خواهرم هم ميآمدند كه كارهاي بچهها و منزل را بر عهده بگيرند
مثل پروانه دورش
حتي غذا در دهانش ميگذاشتم
از آن بالاتر...
براي قضاء حاجت
هر روز هم كه بايد حمام ميبردم
كه بخيههاي سزارين زود خوب شود»
- خب چه شد؟
«تمام اينها را وظيفه من تلقّي ميكرد»
زوجه با كمال بيانصافي و لامروّتي در دادگاه ميگفت:
«اگر اين كارها را هم نميكرد كه ديگر خيلي نامرد بود، وظيفهاش بود!»
گفتم: برادر
اين است كه گفتهاند
در برابر متكبّر نبايد به تواضع رفتار كرد
او را به اشتباه انداخته است همين رفتار متواضعانه تو
هر چه خدمت به متكبّر كني
او را در اخلاق انحرافي خود بيشتر رماندهاي
تو به تكبّر او ياري رسانده
و به سوي جبّاريت سوق دادهاي
واي بر انساني كه خود را برتر ببيند
و نتواند برابرياش با سايرين را ادراك كند!
مطلب مرتبط:
اين همه پيامك!؟
نظرات
محمد: با عرض معذرت خيلي براي يك روحاني كسر شانه كه منتظر عذر خواهي باشه
و ظاهرا امر بالعكسه كه كسي كه ميخواهد عذرخواهي بشنود دچار خود بزرگ بينيست
طرف شما اگر گناه كار هم باشد قطعا شما هم بي نقص نيستيد كه البته با اين متني كه نوشته ايد پيداست كه نقص هاي فراواني داريد
اميدوارم خودتان را پيدا كنيد و از مظلومي بترسيد كه پناهي را جز خدا ندارد
چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۸ صبح
پاسخ: عذرخواهي دو جنبه دارد. سلاطين و شاهان و اساساً تمامي متكبّران عالم، عذرخواهي را براي تحقير ميخواهند، تحقير ديگران در برابر خود. لذّت ميبرند از اينكه يك انسان را خوار نمايند، تا خود را بزرگ نشان دهند. اما ما عذرخواهي در دين هم داريم. اينكه از ما خواستهاند پيوسته استغفار نماييم. جنبه دوم عذرخواهي، همانچه كه در دين هم توصيه شده و مورد اصرار بزرگان ماست، جنبه «علامت» بودن آن است. نشان از تغيير رفتار. انساني كه عذرخواهي ميكند با كسي كه عذرخواهي نميكند اين تفاوت را دارد كه به ما ميفهماند قصد تغيير رفتار خود را دارد. اما فرد دوم، فردي كه عذرخواهي نميكند، هيچ علامت و نشانهاي وجود ندارد مبني بر اينكه قصد اصلاح رفتار در وي وجود دارد. در اين نگرش دوم به عذرخواهي، انتظار عذرخواهي مذموم به نظر نميرسد. زيرا ما از روي تكبّر نيست كه توقع عذرخواهي داريم. بلكه به دنبال يك نشانهايم، به دنبال اميد، به دنبال جرقهاي كه ما را اميدوار نمايد، به اين:كه «اراده بر تغيير» وجود دارد. به اين:كه فرد خاطي، متوجه اشتباهش شده است. علم دارد يعني به خطايش. از جهل مركّب درآمده. به چنين انساني ميتوان اميد بست، به آينده همكاري با او. در هر صورت، البته كه صحيح ميفرماييد، انساني كه عذرخواهي را از بُعد اول بنگرد، فرعون است، اگر در ظاهر هم فرعون نيست، درونش فرعونيّت زبانه ميكشد. اين فرد خودبهخود از طاغوت شده است. اما اگر شما بخواهيد يك پروژه مشترك، مثلاً براي ساخت يك بنا، با ديگري شريك شويد، قطعاً به شواهد و ادلهاي نياز داريد تا اعتماد بسازد و شراكت را معتبر و معقول نمايد. «عذرخواهي» از خطا يكي از ادله و شواهد اعتمادهاي آتيست.
ف ه ي م ه: سلام روزتون بخير نمازو روزه هاتون قبول باشه؟
ميخواستم ازتون بپرسم چرا دخترها بكارت دارند ولي پسرها ندارن؟؟؟
ميشه جواب سوالم رو توي وبلاگم بنويسيد.
ممنون ميشم
چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۲:۵۷ عصر
پاسخ: اگر عقل بشر قادر بود موضوعات احكام را تشخيص دهد و به حكم صحيح درباره آنان دست يابد، هرگز پيامبري مبعوث نميشد و وحي نميآمد. عقل را خداوند به گونهاي خلق كرده است كه در اصول عقايد به صورت مستقل ميتواند به نتيجه برسد، ولي در فروعات دين نميتواند. زيرا بر تمام جهان خلقت احاطه ندارد، از گذشته اين دنيا و خلقت آن بيخبر است و از آينده عالم چيزي نميداند، جهانها و عوالم موازي اين عالم را نميشناسد و آسمانهاي هفتگانه را نديده و از جريانات درون آنها بياطلاع است. ساختار بدن خود را نميشناسد و از كيفيت ارتباط روح و جسم و فرآيند و عملكرد ذهن خبر ندارد. از اين روست كه به واسطه وحي احكام را نازل فرموده و دستور به اطاعت داده است. مسأله مطروحه حضرتعالي نيز در اين مقوله ميگنجد. بنده كامنتهاي پست مربوطه از وبلاگ شما را خواندم و تشتّت در بحث را ديدم. دليل همان است كه عرض شد: تلاش براي دستيابي به نتيجهاي بشري كه از عقل ناب سرچشمه بگيرد ناممكن است. زيرا بشر اينگونه خلق شده است كه با عدم اطلاع و نداشتن مقدمات علمي نميتواند به قضاوت صحيح برسد. تمامي دوستان شما و همچنين حضرتعالي تلاش فرمودهايد به قضاوت برسيد، در حالي كه علم شناخت موضوعات هستي هرگز به انسان داده نشده است و اين همان راز خلقت بشر است كه او را از ملائك متفاوت نموده. بشر خلق شده است، تا از طريق اطاعت الهي ارتقاء مقام بيابد كه اگر مانند فرشتهها علم داشت و بر اساس آن عمل ميكرد، هيچ فضيلتي نداشت، زيرا به تشخيص خود عمل كرده بود، نه به كلام معشوق خود به واسطه علاقه و حبّ به او. به راستي اگر «آدم» حقيقت «ميوه ممنوعه» را ميدانست و از آن نميخورد فضيلتي داشت، يا اگر نميدانست و از جهت اطاعت به آن دست نميزد؟! خداوند اطاعت ما را در دنيا محك ميزند و لازمه آن نداشتن علم به پارهاي امور است! اين راز خلقت بشر است، رازي كه تمام انبياء براي تبيين آن مبعوث شدند.
نيك خواه: فكر نمي كنيد حرفهايتان تكراري ست
دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۱ - ۹:۵۱ عصر
پاسخ: بله تكراري است. تمام زندگي ما تكرار است. تمام تاريخ هم تكرار است. زيرا انسانها هزاران سال است همين اشتباهات را تكرار ميكنند. زيرا انسانها هزاران سال است كه فريب همان يك جن، ابليس، را ميخورند. همه انسانهاي خوب هم يك مسير را، طاعت الهي، ميپيمايند. پس همه چيز تكراري است و بايد هم باشد. گفتهاند: راه آن است كه رهروان رفتهاند. يعني همان تكرار همهچيز. اگر از تكرار مكرّرات بيزاريد، اين وبلاگ را به خود وانهيد و از درياي بيكران وبلاگستان، وبلاگ ديگري را براي خواندن برگزينيد. خوبي وبلاگ همين است كه نويسنده قرار نيست متعهد به خواسته خواننده باشد، وبلاگ براي نوشتن است، نه خواندن. خواندن فرعي است در وبلاگ. اين تفاوت آن با وبسايت است. اين در تعريف وبلاگ آمده، وگرنه چه تفاوتي با سايتهاي ديگر! در وبلاگ اصل نوشتن است، نوشتن هر چه كه صاحب وبلاگ نياز دارد بنويسد! همين! :) ممنون از اينكه نظر خود را بيان فرموديد.
صبر:
البته پيام قبلي خيلي هم خصوصي نيست
عمومي اش كن همه ببينند
شايد ديگران توانستند رمز گشايي كنند جعبه سياه دست دوم زيد ما را
دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۱ - ۴:۱۹ عصر
پاسخ: يك نكته كمكي نميفرماييد تا بتوانيم رمز را بگشاييم؟! ممنان! :)
صبر:
يكبار رهبر انقلاب فرمودند كساني كه خود شگفت باشند تودهني خواهند خورد
من از اين خود شگفت ها زياد ديده ام
از مرتبطين با اين موسسه گذايي
اتفاقا تودهني خوردنشان را هم زياد ديده ام
نمونه آخرش پدرزن متكبر و نفهم و عياش خودم
و برخي نزديكانش
خيلي نزديك
تا جايي كه
حتي يكيشان مدتي زيرم مي خوابيد (تعبير قرآني است!)
ولي آخر نفهميدم رازش را
تو فهميدي به من هم بگو ...
دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۱ - ۴:۱۸ عصر
پاسخ: فرموديد عمومي كنم، سمعاً و طاعتاً نمودم، ولي آن تعبير قرآني را بنده نيز نفهميدم. اميدوارم ريبه نداشته باشد! :(
مسجود: 1+
دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۲:۱۲ عصر
پاسخ: 1++ ممنانتانيم! :)