صبر: ريختند
بالاخره ريختند
با مامور و دستبند و يك گله آدم نما
زن و مرد
خيابان را بند آوردند
خلق مبهوت كه چه شده؟
برخي مي پرسيدند آمده اند كه استاد را ببرند؟
به در همان موسسه كذايي كه ميداني
قيامتي شد برادر
گفتم حرف همان است كه گفتم طلاق در مقابل مهريه
دادخواست اعسار من چند روز ديگر نهايي مي شود
و مرد باكي از بند ندارد
علي الخصوص كه بند نامردي باشد و سند مظلوميت
كه مظلوميت حقانيت مي آورد
اقلا با ضريب يك
قبول نمي كنيد بچرخيد تا بچرخيم
همان شد كه گفتم
چقدر احمقند برخي انسانها
سه سال است عذاب مي دهند عالم و آدم را
بعد سه سال همان مي كنند كه اول بايد مي كردند
و خودشان مي مانند و دريايي از ترديد و آبروي رفته يك عمر
و دختري دست دوم
و نفرين مردم
و من مي مانم و آرامش
و خدايي كه ديگر در همين نزديكي نيست
كه كلمه نزديك هم حق مطلب را ادا نمي كند
ديشب جمكران بودم
و امروز سحر حرم
فقط براي اينكه تشكر كنم
و بگويم
چقدر امروز دنيا زيباتر شده است
خداي من ....
چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۰ - ۷:۴۹ صبح
پاسخ: لا إله إلا الله... خدا جزاي عملشان را در همين دنيا بدهد إن شاء الله.
پاسخ: و عليك السلام. به روي چشم. موفق باشيد.
پيروز: بهنظر ميرسه كه سر كاريه، اگر نبود لختي كمرنگتر ديزالو ميفرموديد تا با يه تماس، پتهشان را روي دايره به رقص درميآوردم.
خودت چي؟! تماسي گرفتي؟ جوابي شنيدي؟ در مرز مشخصات مندرج در آگهي هستي آسيدجان!
شنبه ۸ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۲:۱۸ صبح
پاسخ: هستم بله، ولي تماس نگرفتم. شايد براي اينكه قصد ازدواج ندارم :)
پاسخ: عجب... پس شما هم...! ؛)