به نام خدا

در پارسي‌بلاگسفرنامه خاورميانه اسلامي - بخش سيزدهم

چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۸۵ - ۶:۴۵ عصر

در كنار يك پمپ بنزين و يك رستوران بود. دستشويي‌هاي خوبي داشت، چيزي كه در بسياري از بخش‌هاي سفرمان كمياب بود! حمام هم براي راننده‌هاي كاميون‌هايي كه آن‌جا توقف مي‌كردند داشت. تا نماز بخوانيم صاحب ساختمان آمد. يعني مالك تمام اين مجموعه. كلاهي بر سر داشت كه در تركيه نشان سواد حوزوي و ديني است. دلش براي ما سوخت و گفت به جاي مسجد در طبقه فوقاني بخوابيد كه رختخواب هم داشت. كارمندان رستوران شب در آن مي‌خوابيدند.

رفتم پودر لباسشويي بخرم كه حمام بروم، بعد از سه چهار روز! صاحب مغازه در مورد ايران و شيعيان صحبت كرد. عربي خوب مي‌دانست. مي‌خواست بگويد شيعه مذهب اسلامي نيست. مغازه هم جزو همين مجموعه بود، جالب است كه صاحب مذهبي مغازه‌دار مذهبي هم به كار گمارده باشد! استدلالش اين بود كه مي‌گفت: «مذاهب في إسلام أربع؛ شافعي، مالكي، حنفي، حنبلي. فأين الشيعه؟!» خيلي ساده كه اسلام چهار مذهب است،‌ مي‌گفت پنجمي هم ندارد! باسواد كه نبود، مردم عوام با همين استدلال‌ها از مذهب خود دفاع مي‌كنند! اندكي بحث كردم و شام را پارچه‌اي پهن كرديم، همان كه دوستمان شب بر روي خود مي‌انداخت، در محوطه جلوي مسجد، به دور از دستشويي‌ها. نان و پنير و كنسرو ماهي‌اي كه در اروميه صبح حركت همراه با مقداري نان و حلواشكري خريده بوديم! كنار مسجد مي‌خورديم كه ناگهان صاحب آمد و بر و بر نگاه مي‌كرد. سلامي و عليكي و دعوت كردم از او، ولي ايستاده بود و نگاه مي‌كرد، گمان كردم از چيزي ناراحت است، مي‌گفت شما امام هستيد؟!‌ از عرقچين بر روي سرم چيزهايي فهميده بود و من تأييد كردم. چون مي‌دانستم لباس روحانيت در تركيه ممنوع است.

از امام خميني (ره) نقل مي‌كنند كه چون براي تبعيد به تركيه مي‌رفت، به ايشان گفتند در اين بلاد آتاتورك ملعون لباس مذهبي را حرام كرده است، امام پرسيدند، لباس روحانيت امروز چگونه است،‌ مشابه آن براي من تهيه كنيد و امام (ره) در طول اقامت در تركيه با لباس ديگري حضور داشتند.

ما هم عرقچيني بر سر داشتيم كه امروز نشان قشر روحانيت ترك است! صاحب باز هم دلش سوخت و يك قوطي بزرگ كاكائو يا همان شكلات صبحانه براي ما آورد، به رسم هديه و مهمان‌نوازي كه بعد فهميديم براي تأليف قلوب بود كه شايد به مذهب ايشان روي آوريم و از نقشبنديه رنگي گيريم! اذان نماز عشاء را گفتند و پيشنماز مسجد كه او نيز عرقچيني بر سر داشت آمد (سني‌ها پنج وقت نماز دارند). امام خود براي ما چاي آورد و ما را به مباحثه دعوت كرد و ديديم كه امام جماعت مسئول رستوران هم هست! همگي با هم تصميم گرفته بودند كه ما را سني كنند. خودشان شافعي مذهب بودند،‌ ولي پيرو مذهب نقشبنديه شده و به نوعي درويش محسوب مي‌شدند.

وقتي گفتم ما همه مسلمانيم و شيعه و شافعي و مالكي و حنفي و حنبلي كه ندارد،‌ اگر كلمه واحده شويم اسرائيل را از بين خواهيم برد، گفت: نه، نه! فقط امام مهدي مي‌تواند بر اسرائيل غلبه كند! مفصل با امامشان بحث كرديم كه همه را مخفيانه ضبظ كردم به صورت صوتي كه داشته باشم،‌ به عنوان خاطره.

در تركيه هر امام جماعت شغل ديگري هم دارد و تنها با يك عرقچين خود را معرفي مي‌كند. مي‌گفت ابوبكر طريقت نقشبندي را تأسيس كرد و عمر طريقت قادريه را. اولي قائل به رهبانيت و گوشه‌نشيني و انتظار ظهور است و دومي قائل به قيام و جهاد! رئيس مذهبشان در حلب زندگي مي‌كند و ما را سفارش كرد كه در مسير خود به او هم سر بزنيم! همه جا عكس او را نصب كرده بودند!


مطلب بعدي: سفرنامه خاورميانه اسلامي - بخش چهاردهم مطلب قبلي: سفرنامه خاورميانه اسلامي - بخش دوازدهم

نظرات

shahtor: سلام،ماشاالله از زماني كه يكي از طراحان پارسي بلاگ بوديد! تا الان حسابي تغيير كرديد! چه خوب كه يك روحاني علاوه بر مشائل ديگر حرفه ي،حرفه اي رو دنبال مي كند.
اگر اشكالي نداشته باشد من از دموي سايت اصلي،درصفحه ي اصلي استفاده كنم! خودم قبلاً يك دمو جالب طراحي كردم ولي چون حجم تصوير بالا بود واكثركاربراينترنت پرسرعت نداشتند برش داشتم!
لطفاً جواب رو به ايميلم بزنيد! فعلاً آقاي فخري به علت ايجاد تبليغات دروبلاگ من رومسدود كردند نميتونم پاسختون رو دروبلاگم ببينم.
راستي اگر حوصلش رو داشتيد كمكم كنيد بگيد كد ارسال نظر رو چگونه ميتونم در همين زير ياداشت بگذارم؟
باتشكر قدرتي.
سه‌شنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۲ - ۱۰:۲۶ صبح
پاسخ: سلام. تشكر. موفق باشيد.
فدايي اهل بيت(ع): سلام سيد...ارادتمندم...ميشود دست ما را هم بگيري
يكشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۱ - ۹:۰۳ صبح
پاسخ: إن‌شاءالله اهل بيت(ع) خودشان دست شما را بگيرند كه من خود گم‌كرده‌راهم!
ايمان:

شما چرا با ابزار نظام كفر حرف مي زنيد از شما بعيد است!!!!!!!!!

پنج‌شنبه ۶ مهر ۱۳۸۵ - ۱۱:۴۵ صبح
پاسخ: اين پيغام را حتماً‌ يك دوست نزديك فرستاده است‌، دوستي كه خوب مرا مي‌شناسد، حتي بهتر از خودم، ولي نام خود را ثبت نكرده... آري سخن گفتن با ابزار كفر را نمي‌پسندم و تو برادر گرامي اين را نيك مي‌داني، ولي معتقد به دوران گذار و ايام ضرورت هستم و نسبيت تمام انديشه مرا فرا گرفته، مطلق‌نگر نيستم و اين خلاصه و چكيده اعتقاد من است. لذا در ضرورت اكل ميته را جايز مي‌دانم و اين از آن باب است برادر!
علي:

سلام

من نه پليسم و نه هيچي ولي سفرنامه ات يواش يواش جذاب مي شه شايد هم در آخر ثم اهتديت نوشتي

پنج‌شنبه ۶ مهر ۱۳۸۵ - ۱۰:۴۷ صبح
پاسخ: علي جان من تيجاني نيستم و البته شايد در قد و قواره جواني باشم كه ناپختگي از شناخت دين او را به پشيزي نظم و رفاه از صراط مستقيم خارج كند، ولي خدايي دارم و شفعايي كه مي‌دانم بسيار قدرتمندتر و كريم‌تر از آنند كه بنده‌شان را رها سازند كه برود در سلوك ابليس!
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN