حفظ مشروعيت جهاني
علاوه كنيد بر فرهنگ داخلي، فرهنگ جهاني را. امروز در دنيا حكومتي كه مبتني بر رأي مردم نباشد، رأي مستقيم، انتخابات يعني، پذيرفته نميشود. حضرت امام خميني (ره) نجف كه تشريف داشتند، درس فقه كه داشتند، از حكومت اسلامي سخن گفتند. بعدتر كه ناگزير تشريف بردند فرانسه، در سخنرانيها و بيانات فرمودند كه انتخاب ما جمهوري اسلامي است. اين تحوّل از چه رو؟ ضرورتهاي جهاني شايد. چرا طالبان هنوز نتوانسته اقبال جهاني جلب كند، ولي انقلاب اسلامي ايران به سرعت پذيرش بينالمللي يافت؟ دموكراسي گفتمان مقبول جهان حاضر است، آنها نميتوانستند روي نظامي كه مبتني بر رأي مردم و انتخابات است چشم ببندند. آبرويشان پيش مردم خودشان ميرفت.
هميشه نميتوان مقصد را هماني لحاظ كرد كه مطلوب نهاييست. تهديدها و موانعي در فرهنگ جهاني وجود دارد كه الزامآور ميشود. چنين مطلب مهمي مورد توجه نيست. ما نميتوانيم سر در لاك خود كنيم، مباني ديني را مستقيم بياوريم در طراحي حكومت، توقّع هم داشته باشيم حكومتي قابل تحقّق و پيادهسازي طراحي كنيم. الگويي را ميتوان محقّق كرد كه موانع را دور بزند و تهديدات را رفع كند.
در توصيف اصول و سياستهاي طراحي حكومت بايد ضوابطي را لحاظ كنيم تا در قالب پژوهشهايي وضعيت فعلي بينالمللي و جهاني را بررسي كرده و سازگاري طرح نهايي با اين وضعيت را تضمين كند.
خودرويي ساخته كه ظاهري شبيه به سفينه فضايي دارد. ظاهر است ديگر، خيلي هم زيبا. از سوخت جامد هم در موتور محرّكه آن استفاده كرده، كمحجم و پرانرژي. چه از اين بهتر؟ اما به محض توليد نخستين خودروها، كشورهاي جهان احساس خطر كرده ميپندارند موشك است، سلاحي كه امنيت آنها را به خطر مياندازد. نمايندگان دولت سراغ خودروساز آمده و توليد را متوقف ميكنند: اين شكلي نساز ديگر، يواشتر برود بهتر از اينكه اصلاً نرود!
تباين به تمام ذات
كدام فلسفه؟ اصالت ماهيت؟ ماهيت حقيقت دارد. تنها رشته پيوند ميان وجود ذهني، وجود خارجي و وجود حقيقي و نفسالامري همان ماهيت است. به قول شيخ، ابنسينا، خداوند كه مِشمشه را مشمشه نكرده، زردآلو، فقط آن را ايجاد كرده است. مشمشه هميشه مشمشه بوده، حتي در نفسالامر، پيش از خلقت، با همان خواصّ ذاتي. ميخواهيم چوب را بسوزانيم و ذغال بسازيم. ممكن است؟ اصالت ماهيت پاسخ ميدهد: چوب دو قسمت دارد؛ ماده دارد و صورت. صورت نوعيّهاي كه الآن دارد چوب است، وقتي بسوزد، صورت نوعيه چوب ميرود و صورت نوعيه ذغال بر همان ماده عارض ميشود. انگار كه خميري را به شكل كاسه در آوري، بعد تغيير شكل دهي و از آن گلدان بسازي. - بين اين دو صورت نوعيه چيست؟ لحظهاي كه اين ميرود و آن ميآيد؟ - هيچ. - اينكه نميشود. تغيير تدريجي است. چوب بايد كمكم به ذغال تبديل شود، جايي در اين ميانه، چيزي داريم كه هم چوب است و هم ذغال؛ هشتاد درصد چوبيّت دارد و بيست درصد ذغاليّت. - خير امكان ندارد. محال است. تضاد است. دو صورت نوعي نميتوانند با هم بر يك ماده عارض شوند.
با اين فلسفه نميتوان تغيير را معنا كرد. تباين است؛ ميان مبدأ و مقصد. تغيير هم يك امر خيالي و وهمي ميشود. وقتي هيچ ارتباطي ميان صورت اول و صورت دوم نباشد، چرا از درون تخممرغ سيب بيرون نيايد؟ تا تضاد را به تناقض برگردانيم و اجتماع نقيضين را محال بدانيم، هيچ تغييري قابل توصيف در جهان واقع نيست. توجه نميشود كه كدام فلسفه و مبناي بنيادين خواهد توانست حكومت را كه اساساً پيوسته در تغيير است توصيف كند. بدون نظريه بنياديني كه هستي را بتواند تفسير كند، ميشود علم توليد كرد، علومي كه نياز حكومت است؟!
لازم است دقيق بيان شود كه با فلسفه اصالت ماهيت نميتوان علم توليد كرد؛ نميتوان براي تغيير واقعيت معادله پديد آورد. اين فلسفه قادر نيست مبناي طراحي حكومت قرار گيرد.
هر موجودي يا هست و يا نيست. واقعيت دائرمدار دو حالت است. پس تمام خلقت دفعي است. هر چيزي ناگهان ايجاد ميشود. حركت از عدم به وجود تدريجي نبوده و دفعي شود. در فقه مثلاً يك راوي ثقه دانسته ميشود، ديگري ضعيف. ثقه ثقه است و هر چه بگويد مقبول. فلاني مورد اعتماد، بهمان مسئوليت مهم را ميدهيم دستش، بيتوجه به اينكه اعتماد ميزان دارد. ثقه است، ولي تا چقدر؟ فلاني امين است، ولي تا ده ميليون تومان. اگر ده ميليارد به او بسپاريم، باز هم امانتدار باقي ميماند؟ حكومت سرشار از نسبيّتهاييست كه تحليل آن از ماهيت بر نميآيد.
[ادامه دارد...]