هماهنگي روشها
براي تحقّق طرح حكومت نخست لازم است مباني ديني مورد نياز از منابع استخراج و استنباط شود. اين كار نياز به روشي دارد كه در حال حاضر همان علم اصول فقه است. خروجي اين فعاليت مواد اوليهاي را شكل ميدهد كه در توليد علوم به كار ميرود؛ علوم تجربي و انساني مورد نياز براي طراحي حكومت. اين علوم مسئول بررسي و يافتن روابط ميان واقعيات هستند. اگر و آنگاههايي كه حاكي از ارتباطات سبب و مسبّبي در خارج از ذهن انسان است. اين علوم نيز روشي براي خود دارند كه با آن ميتوانند فرضيه بسازند، آزمون طراحي كنند و به نظريات برسند. در نهايت براي طراحي حكومت الهي و دينمبنا چارهاي نيست جز استفاده از معادلات همين علوم و برنامهريزي مدلها و الگوهايي كه بتواند در طول زمان، بر اساس ترتيب منظّم و دقيقي اهداف را محقّق سازد. مدلسازي و برنامهريزي نيز روشي مديريتي لازم دارد. بنابراين ما با سه روش و متد مواجه هستيم حداقل، كه هر كدام مواد خام و اوليه ديگري را تأمين ميكند. آيا ميتوانند با هم سازگار و هماهنگ نباشند؟ اين سه روش؟ اگر خروجي استنباط قابل استفاده در توليد معادلات علمي نباشد، اگر خروجي علم قابل استفاده در برنامهريزي نباشد؟
يكي از مهمترين حلقههاي مفقوده طراحي حكومت عدم توجه به ناسازگاري سه روش فوق است و ارائه ندادن راه حلّي براي هماهنگسازي آنها. اين هماهنگي كه اتفاقي و بدون سبب حاصل نميشود، حتماً نياز به ساختاري دارد كه آن را پديد آورد و ضمانت كند.
ضرورت دارد بخشي از پژوهشهاي اوليه براي طراحي ساختار حكومت ديني اختصاص پيدا كنند به توصيف اين سه روش و يافتن راه هماهنگسازي آنها با هم.
آنهايي كه بدنه خودرو را ميسازند قطعاً غير از توليدكنندگان موتور خودرو هستند. اما برنامهاي تدوين ميشود كه توصيف ميكند موتور چه قدر فضا نياز دارد، چه مقدار وزن دارد و چه مقدار لرزش. همه اينها بايد در توليد بدنه ملاحظه شود. بدنه هم وزني دارد كه موتور بايد بتواند نيروي لازم براي حركت آن را تأمين نمايد. اين هماهنگي بين سازندگان موتور و سازندگان بدنه خودرو تصادفي نيست، مبتني است بر برنامهريزي دقيق.
رقص با فرهنگ
حركت از اينجا آغاز ميشود، دقيقاً از همينجا. حركت هميشه از جايي آغاز ميشود كه هستيم. اگر پاي كوه ايستادهايم، نميتوانيم برنامه حركت خود را از ارتفاع پانصدمتري برنامهريزي كنيم. بايد مبدأ را جايي كه هستيم بگيريم. فرهنگ همچون هوايي كه همگان تنفس ميكنند، همه را تحت تأثير خود دارد. ما چطور حكومت طراحي كنيم، وقتي حوزوي ما فرهنگي دارد، دانشگاهي ما فرهنگي دارد، مردم ما فرهنگي دارند، فرهنگ مديريت چطور؟ فرهنگ مديران چطور؟ فرهنگ سياسي، فرهنگ اقتصادي، فرهنگ هزينه كردن بودجهها و صرف آن. همه اينها هماني هستند كه الآن هستند. طرح از همين نقطه آغاز ميشود. هر پروژهاي ناگزير است با فرهنگ محيط خود كنار بيايد و آن را به عنوان چيزي كه هست و قابل انكار نيست بپذيرد، تا بتواند به تدريج آن را تغيير دهد و ارتقا بخشد. از اين رو، به ساز فرهنگ بايد كه رقصيد. گريزي نيست.
در طراحي بايد اجزا و عناصر و اصول فرهنگهاي بومي كشور ديده شود. اما اگر ممكن نشد، در پژوهشها مورد توجه قرار گيرد. طرح توليد يك حكومت، توليد برنامهاي براي حركت يك جامعه است، از نقطهاي كه الآن در آن هست. اين مبدأ اگر دقيق توصيف نشود، به يك برنامه تخيّلي ميرسيم كه فرض تحقّق در اين بستر اجتماعي را ندارد.
بايد كه تأكيد شود بر پژوهشهاي اوليهاي كه موانع فرهنگي و البته فرصتهاي فرهنگي موجود در بطن جامعه امروز كشور را ترسيم كند، در مسير تحقّق طرح دستيابي به حكومت اسلامي. ما ميخواهيم در اين جامعه تحوّل ايجاد كنيم و نه جامعه مثلاً غرب، يا شرق دور.
خودرو را ساخته، ولي مشتري نداشت. سوار هم نشدند. - مردم شهر ما رنگ سياه دوست ندارند، ميگويند: شگون ندارد. حتي اسب سياه هم سوار نميشوند. نميدانستي؟ - اگر ميدانستم كه خودرو را سياه نميساختم. - به نظر من يكبار ديگر بساز، رنگ سبز هم بهتر است، مردم اين شهر باور دارند رنگي آسماني و متبرّك است. - اگر از ابتدا با فرهنگ مردم شهر آشنا بودم، اصلاً خيلي هم كوچك ميساختم كه در خانههايشان جا شود اين خودرو.
[ادامه دارد...]