با توجه به مطالب " فلسفه خانواده" واحد تمدن يا سلول تمدن از نظر شما چيست؟
سلول را ميشناسيم
نميتواند بخشي از اجزا باشد
مثلاً ژن
ژن نميتواند سلول باشد
زيرا جزء است
بدون ساير اجزا كار نميكند
مثلاً الكترون
سلولِ ماده نيست
اتم ولي هست
اتم ميتواند سلول ماده باشد
چون كوچكترين «دستگاه» است
تكرار ميشود
الكترون و پروتون و نوترون اجزاي سلول ماده هستند
چند اتم كنار هم كار ميكنند
چند سلول كنار هم
ولي چند ژن در كنار هم
چند الكترون در كنار هم
كاري از آنها بر نميآيد
در انسان هم همين
ميتوكندري را سلول انسان نميدانيم
چون به تنهايي كارآ نيست
كنار هسته و واكوئل و سيتوپلاسم است
غشا بايد دورش باشد
تا بشود يك «دستگاه» كامل
واجد تمام آنچه آن را «حيات» ميناميم
جامعه چطور؟
سلول جامعه «فرد» است
در دنياي معاصر
چطور؟
از كجا؟
از اينكه وقتي بخواهي گواهينامه رانندگي بگيري
آن را به «تو» ميدهند
كارت ملي را به «تو» ميدهند
بانك براي «تو» حساب باز ميكند
سر كار كه ميروي
دنبال شغل كه باشي
رزومه «تو» را بررسي ميكنند
نمرات و مدارك تحصيلي «تو» را
پس
سلول جامعه «فرد» است
در دنياي امروز
اما وقتي بروي خواستگاري
زن نميدهند
به «تو»
اگر تنها باشي
در غرب شايد
در ايران خير
بايد پدر و مادر و عمه و خاله و مادر بزرگت هم باشند
پدر بزرگ هم اگر در قيد حيات است
بدون آنها «نيستي»
وجود نداري اصلاً
به حساب نميآيي
پس «خانواده» ميشود سلول
وقتي بحث از خواستگاري مطرح ميشود
قديم همه جا اينطور بود
سر كار هم اگر ميرفتي
استادكار از پدرت سراغ ميگرفت:
«پسر كي هستي؟ بابات كيه؟ اهل كدام محلي؟ از كدام طايفهاي؟»
اگر اعتماد به پدرت نداشت
اگر پدرت خوشنام نبود
براي تو هم شغلي در كار نبود
در گذشته «خانواده» سلول بود
سلول «اقتصاد» بود
سلول «فرهنگ» بود
وقتي پدرت ميبردت مكتبخانه
سلول حتي «سياست» هم بود
تو حتماً شاه ميشدي
اگر پدرت شاه بود
وزير ميشدي
اگر پدرت وزير
آشپز دربار ميشدي
اگر پدرت
شاعرِ شاه بودي يا طبيبِ شخصي وي
اگر پدرت
سيدحسن امامي امام جمعه تهران شد
از طرف شاه
چون فقط پدرش
با اينكه خودش فرانسه تحصيل كرده
در گذشته اينطور
كسي با رأيگيري به قدرت نميرسيد
خانواده بود كه حكومت ميكرد
زنِ شاه خودش شاهِ زنان بود
مادر شاه هم يك شاه ديگر
فرزندان شاه هم شاه بودند
قدرت داشتند و قلدري ميكردند
دستور ميدادند و سروري
تمام فاميل و خويش و قوم شاه صاحب قدرت
چرا؟
چون «خانواده» سلول سياست بود
خانواده پهلوي حكومت ميكرد
نه شخص محمدرضا
حال درباره «تمدن»
سلول تمدن چيست؟
فرد است يا خانواده؟
اول بايد بدانيم تمدن چيست
تمدن ديگر به معناي شهرنشيني نيست
مدنيّت
آنطور كه لغت معنا ميكند
تمدن معناي وسيعتري يافته
تمدن «موضوع» نيست
«وصف» شده
«جامعه» يك موضوع است
«فرد» يك موضوع است
تمدن «وصف» است
انسان متمدّن
جامعه متمدّن
فرهنگ متمدّن
سياست متمدّن
منظور ما از «تمدّن» واقعاً چيست؟
ظاهراً درست اشاره ميكند به «پيشرفت»
به توسعه
منظور از تمدن «نسبت توسعهيافتگي جامعه» است
جامعه در مسير پيشرفت
در هر زمان
مرحلهاي از تمدن
مفهومي «نسبي»
مفهومي «ربطي»
هدف ما نشان دادن «رتبه» است
يك جامعه نسبت به جامعه ديگر
ملتي به ملت ديگر
مفهوم وصفي ديگر «سلول» ندارد
اجزا دارد
چون خودش تك است
تعدّد ندارد
تمدن ايرانزمين يكي بيشتر نيست
تمدن اين مملكت است
اين ملت و دولت
اين تكرارپذير نيست
خودش سلول خودش است
تمام خودش يك سلول واحد بزرگ
تمدن اجزا دارد
تمدن سياست دارد
فرهنگ دارد
اقتصاد دارد
نظاميه دارد
قضائيه دارد
مقننه دارد
آموزش و پرورش دارد
بانك و بيمه دارد
تقسيمات شهري و روستايي دارد
برنامه دارد
بودجه دارد
ابزار دارد
صنعت
فناوري دارد
مراكزي براي پيشرفت دارد
همه اينها با هم
تمدن برآيند پيشرفت همه اين نظامات در كنار هم است
در ارتباط با هم
ارتباطي تنگاتنگ
تأثير و تأثّر
براي تمدن نميشود سلول نام برد
چون وصف است
موضوع نيست
يك است
دو نيست
هر تمدني براي خودش يك واحد است
به نظر اينطور ميرسد
اگر نظر متفاوتي داريد بفرماييد
اگر نقدي
اگر اشكالي در اين بيان به نظر مبارك ميرسد
تشكر