ميگويد: خدا نيست!
چرا؟
دليلش؟
برهان عليّت و امكان را كه قبول ندارد
چون فلسفيست
آنها فلسفه را علم نميدانند
علم فقط ساينس
روش هم فقط مشاهده
برهان صديقين هم كه نه
مالِ اصالت وجود است
آن نيز فلسفي
ربطي به ساينس ندارد كه
مانده بود برهان نظم
آن را هم نميپذيرد
چرا؟
دليلش؟
استفان هاوكينگ آمده كمك ريچارد داوكينگز
نظريه جهانهاي موازي
«ميدانيم ميلياردها احتمال وجود داشته
از ميان همه اينها
فقط يك حالت ميتوانسته به خلق انسان منتهي شود
و ما
محصول همان يك حالت هستيم
پس
استقراء ميگويد كه نميشود
اثبات خدا با برهان نظم نميشود»
شهيد صدر (ره) تلاش فراوان كرده
كتاب «أسس منطقيه براي استقراء» همين است
چطور استقراء به يقين منتهي ميشود
به علم يعني
اين را توضيح ميدهد
كفّار امروزي اما
ترفندي جديد يافته
ميگويند وقتي احتمال دارد ميلياردها جهان باشد
پس بعيد نيست كه ما در يكي از آنها باشيم
در هماني كه ميتوانسته به موجودات آگاه برسد
به حيات
ميخواهند نظريه صُدفه را تصويب كنند
اينكه همه ما
همه اين نظمها
محصول تصادف است
نه خالقي آگاه و توانا
فرض كه اينطور
احتمال اين حالت چقدر است؟
مثلاً اين:
1
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
1000000000000000000000000000000000000000000000000000000
كه البته مخرج خيلي بيشتر خواهد بود
اندازه كره زمين
اندازه خورشيد
فاصلهشان تا هم
وضعيت ساير كرات منظومه شمسي
فاصله تا مركز كهكشان
فاصله اين كهكشان تا ديگري
سرعت گردش كهكشان
مواد موجود در زمين
سرعت گردش آن
دما و گازها و فشار و جاذبه
رعد و برقهايي كه بايستي حيات را پديد ميآوردند
با گرم و سرد كردنهاي نابهنگام مثلاً
خيلي بزرگتر است
مخرجي كه در زير اين كسر بايد نوشته شود
حالا
اين احتمال را صائب دانسته
هر چند كه بينهايت كوچك باشد
تقريباً صفر
ميگويند: «پس ميشود
ميشود ما باشيم ولي خدايي در كار نباشد
خالقي نداشته باشيم
به قول منطقيون:
اذا ورد الاحتمال، بطل الاستدلال»
اما عجيب اينجاست
اينها از يك احتمال خيلي بزرگ دست برداشتهاند
اين احتمال:
999999999999999999999999999999999999999999999999999999
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
1000000000000000000000000000000000000000000000000000000
وقتي كسر اول
ميزان احتمال حدوث حيات
بدون نياز به خالق آگاه و توانا باشد
پس كسر دومي وجود خواهد داشت
تفاضل آن
با واحد
اين كسر چيست؟
كسري از احتمال كه قطعاً لازم بوده خدايي وجود داشته باشد
يك كسر بسيار عظيم
تقريباً برابر با واحد
شگفتا
شگفت از انساني
احتمال به اين بزرگي را وا نهد
و به احتمال كوچك پناه ببرد
عجيب نيست؟!
مردم چنين آدمي را سفيه ميدانند
غيرعاقل
اما مسأله سفاهت نيست
مسأله لجاجت است
و گرنه همينها خيلي به احتمال اهميت ميدهند
در زندگي روزمره حتي
از خيابان كه ميگذرد
اول به راست نگاه ميكند
بعد به چپ
(تعجب نكنيد، خب در انگلستان زندگي ميكند ديگر :)
چرا چشم بسته از خيابان رد نميشود؟
به بورس كه ميرسد
از فلان شركت سهام نميخرد
چرا؟
زيرا احتمال كمي دارد كه ورشكست شود
ولي آن ديگري
احتمال اينكه سودآور باشد كمي بيشتر از اولي
فقط به همين دليل
پاسخ ساده است
اينكه به اين احتمالات توجه ميكنند
احتمال اينكه همان لحظه ماشين از خيابان رد شود
فرض يك دهم
فرض اينكه راننده آنها را نبيند
اينكه خيلي كم است
شايد يك صدم
اينكه نبيند و دقيقاً به آنها برخورد كند
يا ببيند ولي توقف نكند
يا ترمزش خراب شود
و خيلي احتمالات ديگر
همه را كه روي هم بگذاريم
شايد احتمال مرگ ناشي از تصادف
براي كسي كه بدون نگاه به راست و چپ از خيابان رد شود
يك صدم باشد
اين را تجربه كردهام
بارها كساني را
بدون نگاه كردن از خيابان رد شدهاند
و منِ راننده
ناگزير سرعتم را به خاطر آنها كاهش دادهام
و زنده ماندهاند
بدون آسيب
ولي امثال ريچارد
همين آتئيستها
به اين احتمال كم و كوچك اهميت ميدهند
كه شايد آسيب
كه شايد سود كمتر
كه شايد ورشكستگي
بعد
به احتمال بزرگي چون آنچه نوشتم
كسري درشت
احتمال وجود خدا
احتمال اينكه جهان منظّم ما خالقي آگاه و توانا دارد
يعني اين كسر:
999999999999999999999999999999999999999999999999999999
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
1000000000000000000000000000000000000000000000000000000
چطور از اين احتمال صرفنظر ميكنند؟
و آن را نديده ميگيرند؟
پاسخ در كودكي آنهاست
ريچارد خودش توضيح داده
در كودكي مجبور ميشده به كليسا برود
تحت فشار و ناراحتي بوده
باور به تعاليم كليسا هم پيدا كرده
ولي
معلوم است سختي كشيده
درونش كدورتي شكل گرفته
خيلي از ما شايد اينطور باشيم
خيلي از مخالفتها با نظام اسلامي حتي
دينگريزيها يعني
فلاني بدحجاب ميشود
آنيكي تارك صلاة
ديگري تظاهر به روزهخوري
ريشه اينها عدم توجه به كسر مورد نظر نيست
ريشه در فشارها دارد
ريشه در رفتار بزرگان
ريشه در ظلم و بيعدالتي
دقيقاً تبعيض
و گرنه اثبات وجود خدا خيلي راحتتر از اين حرفهاست
نظريه احتمال كه بدون شك جزئي از ساينس است
بخشي از علم رياضي
تمام فيزيك و شيمي پر از آن
آنچه غيرعلميست قضاوت خودِ اينهاست
همين داروينيها
وقتي احتمال به آن كوچكي را بر احتمالي به اين بزرگي برتري ميدهند
معلوم است كه مَرَضي در كار است
بيطرفانه نيست
قضاوت علمي بايد بيطرفانه باشد!