فرموديد:
"ماده را يكپارچه و بسيط دانستن
ميدانيم كه درست نيست
اما
آن روز درست ميانگاشتند
آن روزها
جدول مندليف نبود
جرم اتمي نبود
از پروتون و نوترون با خبر نبودند
همين است كه عناصر را در چهار منحصر كرده
از صورت عنصري و معدني سخن ميگفتند"
شايد بگوييد چرا بر طبيعيات قديم پافشاري مي كنم. چند سال پيش مطالبي از طبيعيات قديم خوانده بودم و ذهنم درگير شده بود. شبي توفيق حاصل شد كه خواب حضرت زهرا(س) را ديدم. تنها سوالي كه آن لحظه به ذهنم رسيد اين بود كه نظر ايشان را در مورد "شيمي بر مبناي گرمي و سردي و تري و خشكي بپرسم" عين عبارت پاسخشان در خاطرم نماند ولي مضمونش چنين بود كه
ايشان فرمودند كه اين روش صحيحي است و سپس فرمودند اينگونه نيست كه شيمي جديد(كاملا) اشتباه باشد. البته ترديد دارم "كاملا" را فرمودند يا خير. در هر حال مضمون سخنشان چنين بود.
از آنجا كه خواب اولياي خدا از شيطان نيست چه رسد به خواب حضرت زهرا(س)، براي بنده حجت شد كه شيمي بر مبناي گرمي و سردي و تري و خشكي روش صحيح است و بايد به دنبال آن باشم.
در طبيعيات قديم دو رويكرد را ديده ام. يكي بر مبناي عناصر چهارگانه ي ارسطو كه مي گويد مواد از تركيب چهار عنصر آب و خاك و هوا و آتش درست شده اند و ديگري كه مي گويد مواد از تركيبي از طبايع گرمي و سردي و تري و خشكي درست شده اند.
بنده از حضرت زهرا(س) رويكرد دوم را پرسيده بودم. اينكه رويكرد اول صحيح است يا خير و ارتباط آن با رويكرد ديگر چيست را نمي دانم.
اينكه مي دانيم اشيا از اتم تشكيل شده اند دليل بر اين نيست كه نتوانيم جسم را واحد در نظر بگيريم. فلسفه ي كاهش گرايي يا تقليل گرايي در غرب نيز نقدهايي جدي به آن وارد شده است.
به نظر بنده در عين حال كه جسم يك واحد است از اتم ها نيز تشكيل شده است. اين مسئله ي ساده اي نيست.
همانگونه كه انسان نيز در عين حال كه از سلول ها تشكيل شده است واحد است. اينگونه نيست كه انسان صرفا اجتماع سلول هايش باشد.
توضيح بنده در مورد نيرو خيلي خلاصه بود و اگر نفهميديد حق داريد.
فيزيكدانان قرن ها پيش، در آزمايش هاي برخورد دو جسم متوجه شدند كه مقدار دو كميت، قبل و بعد از برخورد ثابت مي ماند. كميت اول، حاصل ضرب جرم در سرعت جسم است كه مجموع آن براي دو جسم ثابت است. و كميت دوم، حاصضرب جرم در مجذور سرعت است كه مجموع آن براي دو جسم ثابت است.
كميت اول را تكانه ناميدند.
وقتي كه جسمي را هل مي دهيم تكانه ي جسم افزوده مي شود. نكته ي جالب توجه اين است كه مقدار تكانه اي كه در واحد زمان به جسم مي دهيم برابر همان نيرويي است كه موقع هل دادن احساس مي كنيم.
كميت دوم را انرژي جنبشي ناميدند كه البته بعدها به دلايلي ضريب يك دوم را به آن اضافه كردند.
شما مي فرماييد كه جوهر و عرض نمي توانند در يك مكان جمع شوند كه مثال قند و سفيدي زديد. همچنين فرموديد جوهر و عرض نيز نمي توانند در يك مكان جمع شوند كه مصداق آن ماده و صورت است.
بنده تصور مي كنم اگر براي عرض، وجود قائل شويم، از نگاه شما دو عرض نيز نمي توانند در يك مكان جمع شوند.
شما شاخه هاي مكانيك جامدات، ، هيدروديناميك در مورد مايعات و آئروديناميك در مورد گازها از فيزيك را ملاحظه نماييد. جسم جامد يا مايع يا گاز را كاملا پيوسته لحاظ مي كنند و رفتار آن ها را توصيف مي كنند. به خوبي هم رفتار ماده را پيش بيني مي كنند.
در اين علوم در هر نقطه از جسم دو كميت فشار و دما همزمان وجود دارند. بنابرين به نظر مي رسد به اشكال برمي خوريم. زيرا دو وجود در هر نقطه جمع مي شوند.
پاسخ اين است كه اين دو وجود را مي توان به صورت دو بعد در نظر گرفت. فرض كنيد همانطور كه ما در فضايي سه بعدي مكاني و يك بعد زماني زندگي مي كنيم، دو بعد ديگر دما و فشار نيز وجود دارند. زماني كه جسم را حرارت مي دهيم در واقع داريم جسم را در امتداد يا بعد دما هل مي دهيم.
با اين فرض امكان وجود دما و گرما در يك مكان ممكن مي شود. زيرا بعدشان متفاوت است.
فرموديد:
"بحث ما در تفاوت جوهر و عرض بود
ميفرماييد
در ذهن ساختهايم
سفيدي را"
به نظر بنده سفيدي ساخته ي ذهن نيست. تنها، واژه ي "سفيدي" ساخته ي ذهن است. و اين واژه را روي يك وجود خارجي نام گذاشته ايم. به جمله ي گذشته خود نگاه كردم در بين آن يك حرف "و " نياز داشت. نگذاشتن آن، باعث شد بر عكس منظور بنده را برداشت نماييد.
فرموديد:
"آيا
قند يك وجود مستقل دارد كه سفيدي از خود آن فهميده ميشود
يا
قند يك وجود مستقل دارد
سفيدي هم يك وجود دارد
كه بر اولي عارض شده
يعني
دو وجود در يك مكان جمع شدهاند
كه
اولي جوهر است و بدون موضوع
اما
دومي عرض است و در موضوع"
قند و سفيدي هر دو وجود دارند ولي بنده اين دو وجود را هم عرض نمي دانم كه شما اشكال كنيد چگونه دو وجود در يك جا جمع مي شوند. البته اين دو وجود مستقل هم نيستند. بلكه وجود سفيدي، نازل شده ي وجود قند است.
قند در مرتبه ي صورت معدني و سفيدي در مرتبه ي صورت عنصري است. انشاالله تعريف دقيق تري از صورت معدني و عنصري خواهم كرد ولي آنچه در اين قسمت بايد توجه كنيم اين است كه دو وجودي كه هم مرتبه نباشند مي توانند در يك مكان باشند.
نكته ي ديگر اينكه جوهر همانطور كه قبلا عرض كردم نسبت به عرض خود جوهر است و نسبت به وجودي ديگر عرض است.
اكنون سعي مي كنم دقيق تر توضيح دهم تا هم منظور خود را از جوهر و عرض روشن تر كنم و هم ظاهر و باطن در سوال ديگري كه فرموديد را تبيين كنم.
براي مشخص كردن وضعيت يك جسم مثلا مي گوييم فلان مقدار جلو تر و فلان مقدار به سمت راست، آن جسم وجود دارد. و يا مثلا مي گوييم در فلان جهت به اندازه ي فلان داراي سرعت است.
وضعيت يك جسم چه مكان چه سرعت عرض است ولي در مرتبه ي پايين وجود. در رياضي ما آن را با بردار مكان و بردار سرعت مدل كرده ايم.
در مرتبه ي صورت عنصري، موجودات به صورت گسترده است. مثلا تابع موج الكترون كه با معادله ي شرودينگر تحول آن را بررسي مي كنيم يك صورت عنصري است.
در رياضي تعريف دقيقي براي آن وجود دارد. از لحاظ رياضي يك صورت عنصري را با ميدان برداري مي توان نشان داد.
يك ميدان برداري، موجودي است كه به هر نقطه از مكان يك بردار نسبت مي دهد. ابتدا تصور مي كنيم ميدان برداري صرفا اجتماع گسسته اي از بردارها در مكان ها مختلف است. در صورتي كه ميدان برداري در تعريف دقيق رياضي يك موجود واحد است كه در فضاي ميدان ها قرار دارد و بر اساس رابطه اي كه با ديگر ميدان ها دارد تعريف مي شود.
اين ميدان هاي برداري ساخته ي ذهن نيست بلكه نظير ميدان هاي فيزيكي اند. با رياضيات تنها داريم آنها را نمايش مي دهيم.
نكته ي جالبي وجود دارد:
قواعدي كه براي بردارها وجود دارد يك نمونه ي مشابهي براي ميدان ها نيز وجود دارد. مثلا اندازه ي بردار را مي توان با قاعده ي فيثاغورث بر حسب مؤلفههايش نوشت به طور مشابه اندازه ي ميدان را مي توان با نوعي قاعده ي فيثاغورث به دست آورد با اين تفاوت كه ميدان ها بي شمار مولفه دارند!
بردار را مي توان هم دوران داد و هم انتقال داد به طور مشابه ميدان را مي توان در فضاي ميدان ها هم دوران و هم انتقال داد.
قانون دوم نيوتون كه مي گويد نيرو برابر حاصلضرب جرم و شتاب است. اگر شتاب را مشتق زماني سرعت بنويسيم. به راحتي ثابت مي شود كه نيرو برابر مشتق زماني تكانه است كه همان ميزان تكانه اي است كه در واحد زمان به جسم مي دهيم.
فعلا در همان حد ذرات بنيادي، تعبيري از مكانيك كوانتومي به نام مكانيك كوانتومي بوهمي وجود دارد كه مي گويد ذره و موج هم زمان وجود دارند. موج الكترون ذره ي آن را هدايت مي كند. اين توصيف و روابط آن نيز تاكنون مثل تعبير رايج توانسته تمام آزمايشات انجام شده را توصيف و پيش بيني كند.
بنده به نظرم رسيد اگر موج و ذره هم زمان وجود داشته باشند شايد بتوان موج الكترون را به منزله روح الكترون و ذره ي آن را به منزله ي جسم آن توصيف كرد. نظر شما چيست؟
دو نكته را توجه كنيم. يكي اينكه در تمامي آزمايش ها وقتي مكان الكترون را مشاهده مي كنيم ما هميشه الكترون را به صورت ذره اي آشكار مي كنيم نه موجي. دوم اينكه موج الكترون در عين اينكه در ظاهر در مكان سه بعدي در حركت است ولي در واقع در فضايي بي شمار بعدي در حركت است كه در ايميل قبلي با عنوان فضاي ميدان ها نام بردم در نظريه كوانتوم نام فضاي هيلبرت روي آن گذاشته اند.
منتظر بودم
تا مجموعههاي ارسالي شما به پايان برسد
ظاهراً رسيده است
اكنون
تلاش ميكنم
آنچه به نظرم ميرسد عرض كنم
إنشاءالله كه مفيد باشد
فرموديد: «در مورد نيرو ... فيزيكدانان قرن ها پيش، در آزمايش هاي برخورد دو جسم متوجه شدند كه ...»
همانطور كه پيش از اين عرض شد
بنده هنوز تحليل قابل قبولي
درباره
«برخورد» در فيزيك
نشنيدهام
حالا اگر بخواهيم «نيرو» را بر اساس برخورد تعريف كنيم
اين ممكن نميشود
مگر اينكه
ابتدا «برخورد» دو جسم را تعريف كنيم
توضيح دهيم
تفسير كنيم
ميدانيد چرا عرض ميكنم؟
زيرا
وقتي بخواهيم «برخورد» را شرح دهيم
به «نيرو» نياز پيدا ميكنيم
يعني
اساساً برخورد بر اساس نيرو بايد تعريف شود
امتحان كنيد
آيا ميتوانيد بدون استفاده از تعريف انرژي و نيرو، برخورد اجسام را توضيح دهيد؟
[ادامه دارد...]