1- آيا علامه حسيني(ره ) بر خلاف ديدگاه شهيد مطهري مي گويند كه حس خطا مي كند؟ حتي در علم تجربي اين كه حس خطا مي كند را از لحاظي بيشتر ناظر به دقت مي دانند.مثلا وقتي در آزمايشگاه مي خواهيم با زمان سنج همين لحظه كه توپ به زمين افتاد را كليد بزنيم و زمانش را بخوانيم دستمان خطا مي كند در نتيجه چندين بار آزمايش انجام مي دهيم و ميانگين مي گيريم تا خطا به حداقل برسد. البته از لحاظ ديگر، آنجا هم كه مثلا دست سردم را در آب ولرم فرو ببرم و احساس گرما مي كنم حس خطا نكرده است. زيرا حس لامسه ميزان دماي جسم را اندازه گيري نمي كند تا بگوييم كه در اينجا حس من آب ولرم را گرم احساس كرده پس خطا كرده. بلكه حس لامسه آهنگ شارش گرما يعني ميزان گرمايي كه در واحد زمان از دستم به آن جسم و يا بر عكس منتقل مي شود را اندازه مي گيرد. در اينجا شارش گرما از آب ولرم به دستم مي باشد و از اين رو گرمي را احساس مي كنم.
2- مثال راسل را احتمالا شنيده ايد كه جوجه اي هر روز مي ديد كه صاحبش مي آيد و به او غذا مي دهد و او نتيجه گرفت كه ميان آمدن صاحبش و غذا دادن او رابطه اي است. ولي يك روز صاحبش آمد و سر او را بريد!سوالم اين است كه اگر صد روز هم اين عمل تكرار شود آيا احتمال سر بريدن جوجه كاهش مي يابد؟؟! حتي ممكن است بر عكس افزايش هم بيابد. يعني صاحب جوجه منتظر است كه جوجه چاق شود پس هر چه بيشتر به اوغذا دهد احتمال افزايش مي يابد. درواقع تا قصد و هدف صاحبش را ندانيم تكرار آزمايش هيچ تاثيري در كاهش احتمال ندارد.
مي گوييم با اعمال نيرو جسم شتاب مي گيرد. ما اين رابطه را در شرايط مختلف آزموده ايم. در هنگامي كه ناظر در حال حركت باشد. در گرما، در سرما در محيط آب و غيره ... حتي اگر 99 بار هم اين آزمايش را تحت شرايط مختلف انجام داده باشيم، بازهم ممكن است در همه ي اين شرايط، نيرو همراه چيز ديگري بوده باشد كه علت اصلي شتاب است و ما را به خطا انداخته باشد. در بار صدم ممكن است نيرو همراه آن چيز(علت اصلي شتاب) نباشد و در نتيجه جسم شتاب نگيرد. حتي خودمان هم ممكن است نبود آن چيز را متوجه نشويم زيرا اصلا دنبال آن نبوديم. بنابرين تكرار آزمايش احتمال را كاهش نمي دهد. درست متوجه شدم؟
خير
ايشان نميفرمايند كه حس خطا ميكند
بلكه
بحث از خطا و صحيح را نادرست ميدانند
چون موضوعاً
خارج از موضوع بحث است
چطور؟!
حس چيست؟
حواس ما چگونه كار ميكند؟
آيا حسّ از خارج متأثر ميشود؟
خارج چگونه در حسّ ما تأثير ميگذارد؟
استاد حسيني از ابتدا بحث را در فلسفه طور ديگري ميچيند
من
اجمالاً عرض ميكنم
ما با واقعيت در ارتباط هستيم
اين ارتباط از نوع «تركيب» است
بدون تركيب
هيچ ارتباطي برقرار نميشود
و آنچه در نتيجه پديد ميآيد
اثري مركّب است
از مشاهدهگر و مشاهدهشونده
البته من اين واژه مشاهدهگر را
از فيزيكدانان قرض گرفتهام
كوانتوميها
استاد حسيني
عبارات و واژگانشان متفاوت است
وقتي من چيزي را حسّ ميكنم
يعني
دستگاه حسّي من
مثلاً لامسه
با شيء خارجي تركيب شده
بخشي از دستگاه حسّي من
بنابراين
آنچه من درك ميكنم
چيز جديديست
نه خود شيء خارجيست
و نه صرف دستگاه حسي
محصول تعامل و ارتباط اين دوست
حالا
يك مطلبي را بنده اضافه كنم
ما شخص ثالثي در اختيار نداريم
داوري كند
خودمان
در مقام اول شخصيم
نه سوم شخص
من اول
شيء دوم
با هم مرتبط ميشويم
اگر شخصي در مقام سوم
خارج از من و شيء بود
ميتوانست «درك» مرا با «حقيقت شيء» مقايسه كند
و از اين رهاورد
حكم صادر نمايد:
منطبق است يا منطبق نيست
صحيح است يا غلط
پس
ما فقط آنچيزي را ميبينيم كه «درك» كردهايم
و نه شيء را
شيء هم كه فقط از خودش خبر دارد
نه «درك» ما
بنابراين
هيچ شخصي نيست كه بتواند حكم به تطابق درك با واقع كند!
دقت فرموديد
حالا
راه حل چيست؟
اين همان بنبستيست كه شكگرايان غربي به آن رسيدند
و
توقف كردند
كساني مثل راسل
وقتي ديدند عليّت قابل اعتماد نيست
دست از هر چه علم است شستند
با همان مثال بوقلمون شب كريسمسي كه به آن اشاره فرموديد
[ادامه دارد...]