اشكالي كه عارف معروف به ابن سينا كرده بود همين
گفته بود:
قياس تو بيفايده است
علمآور نيست
قياس شكل اول
زيرا
يك صغري دارد و يك كبري
صغري: اين شيء الف است
كبري: هر الف ب است
نتيجه: اين شيء ب است
خب
تو خودت كبري را از كجا آوردهايد؟
از استقراء
يعني ميگفت كه راه حصول كبري استقراء است
حالا
استقراء را مفيد علم نميداني
ولي
قياس را ميداني
پس تو هرگز به علم نميرسي
چون هرگز به كبري دست پيدا نميكني!
اما از هيوم به بعد در غرب
تجربهگرايي كه پيدا شد
پذيرفتند كه علم ما به واقع قطعي نيست
منطبق نيست
تطابقي نيست
پس
علم ما به اندازهاي با واقع نسبت دارد
ارتباط دارد
مثلاً ده درصد
براي اين منظور
بايد آزمون كرد
تا اين علم پيوسته بيشتر شود
چرا آزمون؟
شهيد صدر مفصل توضيح ميدهد
كتاب خوبي دارد
متأسفانه نديدم به فارسي ترجمه شده باشد
درباره استقراء
با نظريه احتمال توضيح ميدهد
و
به كمك علم اجمالي كه در اصول فقه از آن بحث ميشود
با اين خلاصه:
فرض ميكنيم
صدها علت وجود دارند كه ميتوانند دست مرا بسوزانند
ولي
من كبريت را آزمايش ميكنم
بار اول كه كبريت را روشن ميكنم
دستم ميسوزد
احتمال دارد اين سوزش مربوط به كبريت نباشد
بلكه
يك موضوعي مثل ب آمده و سوزانده
ولي
اتفاقاً همزمان شده با روشن كردن كبريت
اين احتمال وجود دارد
ولي بار دوم
وقتي دوباره كبريت را روشن ميكنم و دستم ميسوزد
اينبار
از صدها احتمال
يكي دو بار اتفاق افتاده
اين صُدفه نميتواند باشد
زيرا
صُدفه تكرار نميشود
پس
نظريه احتمال وارد ميشود
هزاران حالت را در نظر ميگيرد
چند بار فقط يك حالت اتفاق افتاده
مثال در احتمال:
در يك كيسه صد توپ است
اولي را كه برداريم قرمز است
خب
شايد صد رنگ بوده شانس ما قرمز آمده
اما
اگر دومي را هم برداشتيم و قرمز بود
احتمال اينكه همه صد توپ قرمز باشند خيلي زياد ميشود
طبق اين نظريه احتمال
استقراء مفيد علم ميشود
يعني
با استقراء به علم ميرسيم
زيرا
پس از چند بار آزمون
هر بار ديديم كه كبريت دست را سوزاند
پس
حكم كبروي صادر ميكنيم:
هر كبريت روشني دست را ميسوزاند!
شد يك كبراي علمي
قابل استفاده در هر قياس برهاني
آزمون اين است
مشاهده براي اين است
روش تجربيست
استقرايي
روشي كه اصالت وجود و ماهيت اصلاً آن را قبول ندارند
[ادامه دارد...]