«ناله و فرياد بعد از تنبيه يك جرم مستقل است»
بچهها زود ياد ميگيرند
راههاي دفاع را
زود نقطهضعفها را
ناتواني ما بزرگترها را
بالاخره تربيت لازم است
كودك زير هفت سال كه مدرسه نرفته
بالاخره بايد بترسد
خوف داشته باشد
نباشد طاغي ميشود
هر كاري بخواهد ميكند
هنوز درك كاملي از رفتار اجتماعي ندارد
از صلاح و فساد
بزرگتر را ميشود آموزش داد
يادش ميدهيم
اينكه شكستن چه آسيبي براي خانواده است
براي خودش
اگر ليواني باشد كه در آن آب ميخوريم
بشقابي كه غذا
كاسهاي كه آش
اما كوچكتر چه
او به ترس نياز دارد
با تنبيه، رفتارش كنترل ميشود
كودكان زرنگاند
زود ياد ميگيرند
ميفهمند كه دوستشان داريم
طاقت ناله و فغانشان را نداريم
كودك ناله ميكند
ضجه ميزند
الكي هم بيشتر اوقات
آنقدر صداي گريه را بالا ميبرد
كه دل والدين ضعف ميرود
غش ميكند
حالش خراب ميشود
هر كسي كه كودك را تنبيه كرده
ناگزير به تنبيه هم حتي اگر بوده
بله
اگر ظلماً زده
عدواناً
اين ظالم است
اين نياز به تربيت دارد خودش
پدر يا مادري كه به ظلم كودك را ميزند
اما كار بدي كرده
ليوان را عمداً پرت كرده
زده شكسته
اين اگر تنبيه نشود كه دوباره ميشكند
هنوز زبانِ عقل را نميفهمد
زبانِ ترس نياز دارد
ريسه ميرود از گريه
تا پدر ميزند
مادر ناراحت ميشود
خود پدر هم حتي
گريه كودكان دل هر انساني را به درد ميآورد
ــ دقت بفرماييد كه گفتم انسان، امثال اسرائيليها انسان نيستند كه خلاف رفتار ميكنند ــ
من ضجه و ناله بعد از تنبيه را جرم مستقلي اعلام كردم
صريح هم گفتم:
- اگر به حق تنبيه شدي، حق نداري ضجه و ناله بزني!
چرا؟!
زيرا ديدم
فهميدم
مشخص بود اصلاً
گريههاي بعد از تنبيه براي زلّه كردن است
بيقرار كردن پدر و مادر
تنبيه كردن است
كودك با ضجه زدن ميخواهد تنبيهكننده را تنبيه كند
مسأله اين است!
تنبيه با كتك زدن فرق دارد
ابتدا برايش توضيح ميدهي:
- نبايد ليوان را پرت ميكردي
گفته بودم كه اين جرم است
حالا ناگزير هستم بزنم پشت دستت
تنبيه ضابطه دارد
هر جا كه نميزني
هر طور هم
قصد قصاص است
كفّاره براي گناه
خطايي كه از روي عمد بوده
وقتي نالهاش را بالا ميبرد
تا مرا تنبيه كند:
- به خاطر اينكه الكي ضجه و ناله ميزني ناچارم يكبار ديگه بزنم پشت دستت
تا هر وقت كه شيون كني!
تمام شد
واقعاً شد
يكي دو بار بيشتر نشد
ياد گرفتند
اينكه تنبيه «ضجه» ندارد
زيرا حق است
بايد بپذيرند
ضجه براي مبارزه با ظلم است
بگذارند براي وقتي كه حقشان ضايع شده
تا توجهات جلب شود
ديگران به دادشان برسند
[ادامه دارد...]
نظرات
....: بنظر شما گريه بعد از تنبيه طبيعي نيست؟
بالاخره يه جور آزار هست
و اين عادت نميشه كه هر وقت به تو ازاري رسيد شيون نكن و سكوت كن؟!
چهارشنبه ۴ تير ۱۳۹۹ - ۱:۱۷ عصر
پاسخ: يك سوزن هم به دست آدم بخورد نالهاش در ميآيد. البته كه طبيعيست. وقتي آسيبي دردناك به انسان برسد، طبيعيست كه در مراحل اول ناله ميكند و اگر خيلي شديدتر باشد اشك هم ميريزد. ولي اگر دقت فرموده باشيد من سعي كردم توضيح دهم موارد بسياري وجود دارد كه اولاً تنبيه والدين درد زيادي ندارد، بلكه بيشتر جنبه تنبيه دارد تا كتك. من كه نگفتم طوري پشت دست كودك بزنيم كه سرخ شود و كباب گردد! عرض كردم كه منظورم اين نبوده. ثانياً موارد زيادي وجود دارد كه خود پدر و مادر ميفهمند گريه و ضجه كودك از روي غريزه طبيعي نيست، بلكه براي زله كردن است. يعني يك ضربه آرام به دست كودك ميزني و ميبيني نيمساعت دارد شيون ميكند و اصلاً از حال ميرود و غش و ضعف... بعضي اينطور مواقع ميگويند فلاني دارد خودش را لوس ميكند يا ميگويند ادا در ميآورد، بعضي هم ميگويند چقدر ضعيف است اين بچه! ولي در حقيقت او دارد تنبيه كننده را تنبيه ميكند. كودك اگر دردش هم گرفت بايد آرام گريه كند. بايد ياد بگيرد تا «حق» را بپذيرد. اين تنبيهي كه دريافت كرده حق او بوده. قصاص بوده. مثلاً برادرش را زده و حالا پدر يا مادر قصاص ميكند، كيفر ميدهد. اينجا اگر هم درد داشته بايد درد را تحمل كند و بپذيرد. ضجه و ناله را بايد بگذارد جايي كه ميخواهد جلوي ظلم بايستد، اگر ظالمانه با او رفتار شده است. آنجا هم به جاي گريه بهتر است قرص و محكم بايستد و مقاومت كند و زننده را بزند، گريه چه سودي دارد؟! بايد عادت كند به جاي گريه كردن دفاع كند. بايد ضرورت دفاع را هم در كنار گريه نكردن به او آموزش داد. همه اينها با هم يك نظام رفتاري را ميسازند. قطعاً يك رفتار نميتواند به تمام موارد زندگي تعميم داده شود. نبايد به كودك ياد داد كه هميشه در برابر هر زدني تسليم باش. اين درست نيست. به خاطر همين گفتم كه ابتدا بايد توضيح داد كه چرا محكوم به تنبيه شده است، اگر دليلي دارد دفاع كند از خودش. تشكر.
نوري: سلام
از چندسالگي اين رو متوجه شدن؟
سهشنبه ۳ تير ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۴ صبح
پاسخ: سلام. ابتدا عرض كنم آنچه بنده مينويسم صرفاً تجربيات شخصي و برداشتهايم از تربيت فرزند است. نسخه نميخواهم بدهم كه اصلاً اهليت و تخصص آن را ندارم. نياز است روانشناسان دينشناس نظر قطعي و علمي در اين باره بدهند. من از وقتي فرزندانم شش ماهه بودند و روي پايم ميخواباندم اقدام به تربيتشان كردم. از وقتي راه افتادند، نه ماهگي، پشت دستشان ميزدم به عنوان تنبيه. همانطور كه در متن نوشتم. وقتي اسباببازياش را مثلاً پرت ميكرد با اداهايي كه بتواند بفهمد، خيلي شمرده ميگفتم: «پرت كردن خطرناك است و من مجبورم تو را به خاطر اينكه پرت كردي تنبيه كنم، دستت را بياور جلو بزنم پشت دستت.» بعد كه دستش را جلو ميآورد و ميزدم پشت دستش بغض ميكرد بچه، ميخواست گريه كند، اشاره ميكردم به سكوت، ميگفتم «هيس، اگر جيغ بزني و گريه كني مجبور ميشوم يكبار ديگر بزنم پشت دستت». شايد يكي دو بار شيون ميكرد و دوباره ميزدم پشت دستش. نه به قدري محكم كه قرمز شود يا آسيب ببيند. تنبيه كودك همانقدر كه درك كند و بفهمد تنبيه شده كافيست. بنابراين كودكان من تقريباً از يك سالگي فهميدند كه تنبيه يك قانون است و شيون و جيغ و گريه بعد از تنبيه هم يك جرم ديگر است كه دوباره تنبيه دارد. شايد در ابتدا خيلي ناراحتكننده و ضدكودك به حساب بيايد، ولي معتقدم تا قبل از اينكه كودك بتواند درك عقلاني كافي براي محاسبه خير و شر داشته باشد، تنبيه مهمترين راه براي ارتباط برقرار كردن با او و آموزش رفتاريست. هيچوقت هم با عصبانيت و با خشونت و بدون توضيح تنبيه نكردم. يادم نميآيد كه توضيح نداده باشم و تنبيه كرده باشم. اول دليل را طوري كه بفهمد ميگفتم و بعد ميزدم پشت دستش. نظر شما چيست در اين خصوص؟