و پاسخ دادم:
فرازهايي از نامههاي رسول خدا (ص):
قدم علي النبي (صلي الله عليه و سلم) شداد بن ثمامة فسأله أن يكتب لبني كعب بن أوس كتابا فكتب لهم و بعث شداد بن ثمامة علي الصلاة و الزكاة (مكاتيب الرسول صلي الله عليه و آله و سلم، ج1، ص246)
مصعب بن عمير: بعثه (صلي الله عليه و آله) داعيا و مبلغا إلي المدينة و كتب (صلي الله عليه و آله) إليه في إقامة الجمعة (همان، ج1، ص: 44)
أما بعد فانظر اليوم الذي تجهر فيه اليهود بالزبور لسبتهم، فاجمعوا نساءكم و أبناءكم، فإذا مال النهار عن شطره عند الزوال عن يوم الجمعة فتقربوا إلي الله بركعتين. (همان، ج2، ص692)
إني أمرتك علي قومك فحاسبهم بما جري عليه عملك ما أقاموا الصلاة و أعطوا الزكاة، فمن سمع بكتابي هذا ممن جري عليه عملك فلم يطع فليس له من الله عز و جل معين. و السلام (همان، ج2، ص691)
كتابه (صلي الله عليه و آله) إلي الولاة: ... و أمرهم ليصلوا الصلوات لمواقيتها و إسباغ الوضوء ... و إتمام الركوع و السجود، و الخشوع بالقراءة بما استيسر من القرآن، وصل كل صلاة في أرفق الوقت بهم إن تعجيل فتعجيل، و إن تأخير فتأخير ... و أن تأخذ من الناس ما عليهم في أموالهم من الصدقة. (همان، ج2، ص615)
فرازهايي از نامههاي اميرالمؤمنين (ع) در دوران خلافت ايشان:
واعْلَمْ يَا محمَّدُ بنَ أَبِي بَكْرٍ، أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُك أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ ... صَلِّ الصَّلاةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا، ولا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ، ولا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاشْتِغَالٍ... (مكاتيب الأئمة عليهم السلام، ج1، ص260)
هَذَا ما أمَرَ به عَبدُ اللَّه عَلِيٌّ أميرالْمُؤْمِنِينَ مَالِك بن الْحَارِثِ الأشْتَرَ في عَهْدِهِ إليْه حِينَ وَلَّاهُ مِصْر ... وإِذَا قُمْتَ فِي صَلاتِك لِلنَّاسِ فَلا تَكُونَنَّ مُنَفِّراً، ولا مُضَيِّعاً، فَإِنَّ فِي النَّاسِ مَنْ به الْعِلَّةُ ولَهُ الْحَاجَةُ، وقَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّه صلي الله عليه و آله حِينَ وَجَّهَنِي إلي الْيَمَنِ كَيْفَ أُصَلِّي بِهِمْ؟ فَقَالَ: صَلِّ بِهِمْ كَصَلاةِ أَضْعَفِهِمْ، وكُنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً. (همان، ص479)
انظرْ يا مُحَمَّدُ، صلاتَكَ كَيفَ تُصلِّيها، فَإنّما أنتَ إمامٌ يَنبَغِي لَكَ أن تُتِمَّها وأن تَحفَظَها بالأرْكانِ، ولا تُخَفّفها، وأن تُصلّيها لِوَقتِها، فإنَّه ليسَ مِن إمامٍ يُصَلّي بِقَومٍ فَيَكونُ في صَلاتِهِم نَقصٌ إلَّاكانَ إثْمُ ذلِكَ علَيهِ، ولا يُنقِصُ ذلك مِن صَلاتِهِم شَيئا. (همان، ص255)
قال ابن أعْثَم: ثُمَّ بعث عليّ إلي عبد اللَّه بن العبَّاس، و هو عامله علي البصرة، يأمره أن يخرج إلي الموسم فيقيم الحجّ للنَّاس. قال: فدعا عبد اللَّه بن عبَّاس بأبي الأسْوَد الدُّؤلي فاستخلفه علي صلاة البصرة، و دعا بزياد بن أبيه فجعله علي الخَراج، و تجهَّز عبد اللَّه بن عبَّاس، و خرج إلي الموسم. (همان، ج2، ص129)
كتابه عليه السلام إلي أُمراء البلاد: أمَّا بَعْدُ؛ فَصَلُّوا بالنَّاس الظُّهْرَ حَتَّي تَفِي ءَالشَّمْسُ مِن مَرْبِض الْعَنْزِ، وصَلُّوا بِهِم الْعَصْرَ والشَّمْسُ بَيْضَاءُ حَيَّةٌ فِي عُضْوٍ مِن النَّهَار، حِينَ يُسَارُ فيها فَرْسَخَان، وصَلُّوا بِهِم الْمَغْرِبَ حِينَ يُفْطِرُ الصَّائِمُ، ويَدْفَعُ الْحَاجُّ إلي مِني، وصَلُّوا بِهِم الْعِشَاءَ حِينَ يَتَوَارَي الشَفَقُ إلي ثُلُث اللَّيْلِ، وصَلُّوا بِهِم الْغَدَاةَ والرَّجُلُ يَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِه، وصَلُّوا بِهِم صَلاةَ أَضْعَفِهِم، ولا تكونُوا فَتَّانِين. (همان، ص313)
از اين موارد باز هم هست. من فقط چند مورد را ذكر كردم.
اينكه «والي» و «حاكم» مسئول امامت جماعت و نماز در مسجد است آنقدر مشهود و واضح و مرتكز در جامعه صدر اسلام بوده كه حضرت امير (ع) ميفرمايد وقتي رسول خدا (ص) مرا به يمن فرستاد، پرسيدم كه چگونه برايشان نماز بخوانم.
انتخاب والي براي يك منطقه به معناي نصب وي به عنوان امام جمعه و جماعت و مسجد به صورت همزمان بوده است!
خود حضرت هم به مالك توصيههايي درباره اينكه چطور پيشنماز مردم مصر باشد ميفرمايند.
نكته: اين مطلب آنقدر واضح بوده كه دشمنان ميدانستند اگر ابوبكر نماز را به جاي پيامبر (ص) بخواند، خلافت او تثبيت ميشود! لذا او را پيش انداختند تا پيشنماز شود.
طلحه و زبير هم هنگام بغي، سر پيشنمازي دعوا كردند، زيرا نزد همه مسلمانان معلوم بود كه هر كسي پيشنماز باشد و امامت نماز را داشته باشد، حاكم است و امامت مسلمين را هم دارد.
وقتي نماز به صورت جماعت تشريع شده است (إِنَّمَا جُعِلَ الْجَمَاعَةُ وَ الِاجْتِمَاعُ إِلَي الصَّلَاة - من لايحضر، ج3، ص39) و مسجد براي نماز ساخته شده (قَدْ كَانَ يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا يُصَلِّي فِي الْمَسْجِدِ مَعَ الْمُسْلِمِين َ إِلَّا مِنْ عِلَّة - همان) چطور ميشود پذيرفت كه انتخاب امام جماعت به مردم واگذار شده باشد؟! و چنين پست و مقام مهمي را به نام «امامت مسجد» يا «امامت جماعت» را خداوند به مردم سپرده باشد؟!
نكته: وقتي كه حضرات (ع) درباره وقت نماز توصيه ميفرمايند، معلوم است كه توصيه به پيشنماز است و نه مأموم. در صدر اسلام كه نماز در خانه معنا نداشت جز براي بيماران و عاجزان، پس مأموم هم نظري به وقت نماز نداشت و امام مسجد مسئول وقت نماز بوده است. بنابراين تمام رواياتي كه درباره وقت نماز به ولاة توصيه ميكند، دلالت بر حكم بر امامت جماعت آنهاست.
نكته: وقتي حضرت (ع) ابن عباس را والي بصره ميفرمايند، ضمن اينكه او امام صلاة ميشود حق نصب امام ديگر را هم پيدا ميكند. چون وقتي عازم حج است، ابوالأسود دولي را جانشين خود به عنوان امام جماعت تعيين ميكند.
جمعبندي: ظاهر آنچه در احاديث و در تواريخ وارد شده اين است كه ارتكاز مسلمانان در صدر اسلام اين بود كه امام جماعت «تعييني» است و نه «تعيّني» و مردم حقي در انتخاب پيشنماز ندارند.
و دوباره ايراد گرفت كه:
با سلام
اگر كمي با تأمل و دقت به روايات وارده نگاه كنيم بيشتر تأكيدات به اقامه نماز و نيز نماز جمعه ذكر شده است ارتباطي به امامت مسجد ندارد . همچنانكه يكي از وظايف ذاتي حاكم شرع اسلامي و يا والي ترويج فرهنگ نماز و اهتمام ويژه در اقامه آن به معناي عام كلمه است اگر هدف معصومين در اعزام واليان براي نماز بود آن وقت احكامي كه براي آنها صادر ميشد صرفا براي امامت مسجد بود در صورتي در كنار ديگر تاكيدات براي واليان براي امر نماز نيز سفارشهايي صورت ميگرفت البته فقط نه براي يك مسجد خاص كه والي در آن نماز ميخواند بلكه كليه مساجدي كه در دايره حاكميت ايشان قرار داشت
شروطي كه براي امامت نماز جماعت برشمرده اند از جمله اسن باشد، افقه باشد و... نشان دهنده اين مهم است كه با اين شرايط و توسط مردم انتخاب شود وگرنه تعييني بود نياز به شرايط احراز نداشت چه بسا فردي در يك دوره خاصي انتصاب مي شد و در طي همان زمان انتصاب وي در همان مسجد فردي با شرايط ذكر شده (اسن و افقه....) حضور پيدا ميكرد آيا در چنين شرايط بايد آن فرد دارنده شرايط را كنار بزنيم و بگوييم چون ايشان قبلا منتصب شدند شما علي رغم دا شتن شرايط به ايشان كه تمام شرايط را ندارد اقتدا كن
با پيروزي انقلاب اسلامي و حاكميت احكام اسلامي لازم بود كه مسئله مسجد كه مهمترين بستر و پايگاه ديني است فكري براي مديريت و امامت آن ميشد و اين پايگاه بزرگ و گسترده ديني بدون احكام انتصاب باقي نميماند (منظور امامت مسجد است نه رسيدگي به امور آن) و بيش از همه بنيانگذار جمهوري اسلامي نسبت به آن بي تفاوت نميگذشت و حتما يكي از برنامهها را انتصاب امامام مسجد قرار مي داد. در صورتي اگر نگاهي به كليه احكامي كه توسط حضرت امام و بعد از ايشان مقام معظم رهبري داشته باشيم حتي يك حكم هم ببه عنوان امام مسجد براي هيچ شخصي صادرنكرده اند. آيا احتمال اينكه در اين امر مبناي فقهي نهفته باشد وجود ندارد؟
البته بحث در اين خصوص نياز به واكاوي و تحقيق گسترده و تخصصي دارد ولي آنچه از فحواي روايات و احاديث بر ميآيد به نظر اين حقير دلالت بر تعيني بودن امامت مسجد دارد و نه تعييني.
اينجا ديگر بحث را ترك كرده و پاسخي ندادم. زيرا ديدم تبديل شده است به يك نظر سليقهاي. وقتي روايات را آنطور كه خودمان تشخيص دهيم معنا كنيم؛ «به نظر اين حقير دلالت بر…» اين ديگر ميرود در دايره اجتهاد و از گفتگو خارج ميشود. بنابراين هر كسي بايد سر درس خود نظر خود را بيان كند و قادر نخواهد بود مباحثه نمايد. و گرنه ادله را بايد با دليل پاسخ داد، زيرا «نظر شخصي» نميتواند مبناي گفتگو قرار بگيرد.