نتيجه گيري
ما اگر بخواهيم مسجد رونق بگيرد، بايد:
1. به سمت آزادي و استقلال آن برويم.
2. از طريق رأيگيري، مسجد را به تكتك مردم منطقه گره بزنيم.
3. مسجد را آنچنان فرزندشان كنيم، تا مردم احساس مالكيت و وابستگي به آن داشته باشند.
4. چارچوب و قوانين دقيق بنويسم تا متخلّفين را «پس از تخلّف» مجازات كنيم.
5. پول را از مناسبات مسجد حذف كنيم، تا از همه دعواها جلو گرفته باشيم.
6. اجازه دهيم مراجع تقليد و نهادهاي حوزه علميه بهترينهاي خود را امام جماعت مسجد معرفي كنند، با درخواست مردم و بر اساس ضوابطي منظّم.
7. مسجد را مأمن قرار دهيم؛ مظلومي كه در آن معتكف شد و متحصّن، از مصونيت قضايي برخوردار باشد. آنكه حرفي براي گفتن دارد، در مسجد ابا نكند كه بگويد. تظلّم كند و حرف خود را برساند. اصلاً مسجد بايد جايي باشد كه هر كسي اعتراضي به عملكرد يك مسئول مملكت دارد بيايد و اعتراض كند. چرا برود در خيابان و شيشهها را بشكند؟! اما ضوابطي هست كه پس از شنيده شدن حرفش، صحّت كلامش پيگيري شود.
8. مردم پيوسته بايد نظرسنجي شفاهي و كتبي داشته باشند، روحاني و امام جماعت را بسنجند، گزارش شود و منابع تعيينكننده آن فرد بخوانند و بدانند. مكانيزمهاي نظارتي و پايشهاي پيوسته محسوس و نامحسوس.
9. ما پولي را كه امروز به مسجد ميدهيم خرج دستگاه نظارتي آن ميكنيم. در مقابل مسجد را رها ميكنيم و به آغوش مردم ميافكنيم. اگر مردم يك منطقه قدرت تأمين نداشتند، از مسجدها بكاهيم. معلوم است منطقه زياد كوچك است و مساجد زياد به هم نزديك. مساجد اضافه بايد جمع شود. گاهي يك مسجد ميتواند وسعت بيشتري را پوشش دهد.
10. بزرگان به مسجد باز گردند. امروز رفتهاند. پيشنمازي تحقيرآميز شده. ميگويند حكماً سواد حوزوي كافي نداشته، در قم نخواستهاندش! اگر مردم را مسلّط بر مسجد كنيم، خودشان ميروند و بزرگان را ميآورند. عزّت پيدا ميكند امام جماعت. زيرا مردم خواستهاند كه آمده است. مردم هم به وعظ او دل ميدهند.
11. تشكيلات حوزه بايد به «تشكيلات روحانيت» بدل گردد. اين در درازمدت لازم است. مسجد بخشي از نهاد روحانيت است. بخشي از تكليف آن. روحانيت وظايف زيادي داشته و دارد، در طول تاريخ. مرجعيّت گستردهتر از يك مدرسه علميه است. نمودار را ببينيد، روحانيت در گذشته اين وظايف را بر عهده داشت:
14 رمضان المبارك سنه 1440 هـ ق
يكي از اعضاي آن گروه ديد و نقد كرد:
با سلام و احترام
تك نگاشت در خصوص تأمين معيشت امامان جماعت و مبلغين مستقر مورد مطالعه قرار دادم
كاري ارزشمند و درخور توجه است . در همين ارتباط چند نكته جهت تبيين بيشتر موضوع جهت عنايت دوستان ايفاد ميگردد.
ايشان فرمودند در نخستين شيوه براي تعيين امام جماعت، تعيين حاكم و والي براي هر منطقه بود ايا اين به معناي ارجحيت و اولويت بعد سياسي والي بر ديگر ابعاد است . يكي از كارهاي والي اقامه نماز جماعت به معناي اخص كلمه بود و يا امامت مسجد به معناي اعم آن؟
به نظر ميرسد اعزام مجتهد مقيم در تفكر شيعي در درجه نخست براي پاسخگويي به احكام و مسائل مبتلابه امور مسلمين بوده است و براي امامي مسجد نبود زيرا امامت مسجد امري تعيني است و نه تعيني هرچند با حضور مجتهد مقيم خود بخود امامت جماعت نيز براي ايشان مهيا مي شد
اين جمله در تك نگاشت فكر كنم صحيح نباشد: « به اين ترتيب حكومت رأساً امام جماعت را نصب ميكند» بنده علي رغم پيگيري زياد در خصوص يافتن سندي مبني بر اينكه چه توسط پيامبر گرامي اسلام و چه توسط حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري و مراجع حكمي براي شخصي به عنوان امام جماعت و يا امام مسجدي صادر شده باشد نديده ام اگر دوستان در اين خصوص سند و اطلاعي دارند ما را راهنمايي كنند بلكه آنچه در اولين حكم حضرت امام براي آقاي مهدوي كني صادر شد رسيدگي به امور مساجد است نه امام جماعتي زيرا همانطوري كه در بالا اشاره شد امام مسجد شدن امري تعيني است نه تعييني.
البته جسته و گريخته توسط برخي از ادرات و نهادها ممكن است احكامي براي امام جماعتي صادر شده باشد اين امر جنبه فقهي ندارد بيشتر سليقه اي است.
آنچه در منابع تاريخي و اسلامي در خصوص مسجد ميخوانيم اين است كه پيامبراني بزرگ همچون حضرت ابراهيم و اسماعيل و... خود را خادم مسجد مي دانستند و از سوي خداوند مامور به خدمت شدند و حاكم مطلق مسجد نبودند زيرا مسجد بيوت الله است و تنها خود خداوند شايسته سرپرستي خانه خود است و وظيفه ما بندگان تنها خدمت به مسجد است
[ادامه دارد...]