تجربه سكولاريزم پاپاسي در كاتوليسيزم
خوب است به سراغ تجربيات موفق و ناموفق برويم. مذهب كاتوليك يكي از قديميترين مكاتبيست كه تشكيلاتي مدرن و سازمانيافته را توانسته بر اداره نظام روحانيت خود حاكم نمايد.
اين نظام كه طراح آن يكي از اسقفهاي كليسا در صدها سال پيش بوده است، بر اين فرض استوار است كه اسقف كليساي رُم اسقف تمام اسقفهاي دنياست كه به او پاپ يا مختصر شده «پدر» گفته ميشود. پاپ به حسب ضرورت برخي از روحانيون كليسا را براي اداره امور تشكيلاتي انتخاب ميكند كه به آنها كاردينال ميگويند. كاردينالها لباسي سرخ بر تن ميكنند كه نشانه فداكاري براي پاپ تا لحظه مرگ است.
نظام پاپي از كشيش شروع ميشود. كشيش را بهتر است همانطور كه خودشان ميگويند پريست يا واعظ خطاب كنيم. واعظها متناظر با مبلّغين خود ما، يا بهتر بگوييم، ائمه جماعات هستند. با چند تفاوت مختصر؛ 1. هر واعظ قطعاً و لزوماً يك كليساي مشخص دارد كه از ابتدا براي همان كليسا كشيش ميشود. 2. هر واعظ لزوماً بايد قسمهاي سهگانه را ادا نمايد؛ پيمان پاكدامني، پيمان فقر و پيمان اطاعت. مجرّد بماند و هرگز ازدواج نكند، زاهدانه زندگي كند و قناعت داشته باشد، مطيع سلسلهمراتب كليسا باشد و تعبّد محض نسبت به پاپ. 3. هر واعظ انحصاراً توسط يك اسقف منسوب ميگردد.
كشيش قبلاً سميناريست بوده، يعني طلبهاي كه درس خوانده و روزي قبول كرده پيمانها را ادا كرده و كشيش يك كليسا شود. اما اگر پيمانها را نپذيرد، ميتواند شمّاس (ديكان) يا خادم كليسا باشد. او حق وعظ و خطابه ندارد، ولي در كارهاي كليسا به واعظ كمك ميكند.
هر كشيش اگر تحصيلات خود را ادامه دهد و به پايان راه علمي برسد، بدل به اسقف ميشود. اسقف چيزي متناظر با مجتهد در حوزه ماست. هر اسقف نيز لزوماً در يك كليسا مستقر است.
اسقف شهر بزرگي كه كليساهاي شهرهاي كوچك را زير نظر داشته باشد اسقف اعظم ناميده ميشود. او مستقيم زير نظر پاپ عمل ميكند.
هر كاردينال ميتواند يك كشيش يا يك اسقف و يا حتي يك شمّاس بوده باشد كه توسط پاپ انتخاب شده است. در نمودار ذيل ميتوانيد اين تشكيلات را ببينيد:
يكي از مهمترين قوتهاي اين تشكيلات، پيوستگي كشيش-كليسا است. فرض كنيد هر شخصي كه به لباس روحانيت در ميآيد، در حوزههاي علميه خود ما، موظف باشيم و بدانيم خود را كه در همان مسجدي ملبّس شود كه قرار است باقي عمر خود را به وعظ و خطابه و امامت جماعت بپردازد.
اما خطرناكترين نقطه ضعف اين تشكيلات سكولار بودن آن است. تشكيلاتي كه مستقل از تشكيلات حاكميت ايتالياست. تنها ارتباطي كه با حاكميت دارد بودجه سالانهايست كه از دولت دريافت ميكند. اين ارتباط كم، عملاً دست كليسا را از زندگي مردم دور كرده و نوعي دوگانگي رفتاري-اعتقادي در دينداران پديد آورده است. به نحوي كه با ورود هفتهاي يكبار به كليسا، احكام شرعي را مراعات ميكنند و تا پاي خود را بيرون ميگذارند، از هيچ گناهي ابا ندارند. كليسا هيچ موضع تندي نسبت به ظلم و ستم نميتواند بگيرد و آنقدر مستقل است كه به طور كلّي از صحنه سياست خارج گشته و در صحنه عبادات فردي اسير مانده.
[ادامه دارد...]