هديهاي رسيد
سرويس قابلمه تفلون
نيازي نداشتم خب
اين شد كه مريم را صدا كردم:
- اين جعبه مالِ تو
به عنوان جهيزيه
يه جايي براش پيدا كن!
و او پرسيد:
«چه چيزهايي جزو جهيزيه است؟»
برق شادي را در چشمانش ميشد ديد
توجهي تازه پيدا كرده
«تهيه جهيزيه»
بالاخره كه يك روز بايد آماده كنم
چرا از امروز نه
- ببين مريم!
از اين به بعد
هر وقت بيرون ميرويم
براي خريد
بخشي از جهيزيه تو را هم ميخريم
كمكم
تا بعدتر فشار مالي كمتري داشته باشد
برايش توضيح دادم
حداقل چيزهايي كه براي آغاز يك زندگي لازم است
يك زندگي دو نفره
تا بعد از عروسي
تا مدتي ناگزير به خريد و هزينه اضافي نباشند
زوج جوان
فهرستي آماده كردم
در گوشي تلفن همراه
چيزهايي كه قرار است بخرم
تا هميشه همراهم باشد
فهرستهاي روي اينترنت را هم ديدم
غيرمنطقي
تجملاتي و تشريفاتي
مسرفانه
ليستِ ما اين شد
به دور از اضافات:
اجاق گاز
يخچال فريزر
اتو
لباسشويي
جاروبرقي
مخلوط كن و آسياب
همزن
- چرخ خياطي
قاليچه يا فرش
- سرويس قابلمه
- سرويس بشقاب
- سرويس قاشق و چنگال
- سرويس چاقو ميوه خوري
- رنده
- سيني و ديس
- ملاقه و كفگير
- كتري و قوري
- نمك پاش
- پارچ و ليوان
- اسكاچ و سيم
- پيشدستي
- ماستخوري
- چاقوي آشپزخانه
- اسپنددودكن
- در قوطي بازكن
- آينه
- سطل آشغال كوچك و بزرگ
- سفره
- كاسه پلاستيكي
- شكر ريز
- كبريت
جا كره و پنير
كيسه زباله و فريزر
تشت آشپزخانه
همه كاره دستي
آبكش
پتو دو نفره
تشك دو نفره
دو بالش
ملحفه
رختآويز بزرگ
ظرف ادويه و نمك و فلفل
ميز اتو
جالباسي پشت در
لوازم آرايش
ميز توالت و آينه روي آن
سشوار
سرويس نعلبكي و استكان و قندان
ساعت ديواري
حوله حمام، آشپزخانه، توالت
تشت حمام
دمپايي توالت و حمام
جاقاشقي و جاظرفي
كاسه خورش خوري
ماكاروني
مواد شوينده و ظرفشويي
شامپو و ليف
برنج چاي قند شكر نمك
دستمال كاغذي و توالت
نخود و لوبيا
از آن روز گذشته
هر دو سه هفته خريدهايم
بخشي را
و در گوشي همراه علامت زده
چه ثمره بزرگي داشته!
دختران جامعه ما
براي پذيرش بهتر نقش خود
بايد آماده شوند
بايد به آن بيانديشند
و خود را
براي مديريت يك خانه آماده كنند
و تهيه جهيزيه
حتي به مقداري اندك
وقتي استمرار پيدا ميكند
براي آنها انگيزه ميسازد
انگيزهاي براي تلاش
تلاش كنند تا آماده شوند
از نظر روحي و ذهني
آمادگي براي زندگي مستقل
وقتي هر هفته يك قطعه جديد از زندگي آينده خود ميبينند
خيلي تصادفي فهميدم
تأثير روحي شگفت خريد روز به روز و اندكاندك جهيزيه!
قال أميرالمؤمنين (ع): «تَاللَّهِ لَوِ انْمَاثَتْ قُلُوبُكُمُ انْمِيَاثاً وَ سَالَتْ عُيُونُكُمْ مِنْ رَغْبَةٍ إِلَيْهِ أَوْ رَهْبَةٍ مِنْهُ دَماً ثُمَّ عُمِّرْتُمْ فِي الدُّنْيَا مَا الدُّنْيَا بَاقِيَةٌ، مَا جَزَتْ أَعْمَالُكُمْ عَنْكُمْ وَ لَوْ لَمْ تُبْقُوا شَيْئاً مِنْ جُهْدِكُمْ أَنْعُمَهُ عَلَيْكُمُ الْعِظَامَ وَ هُدَاهُ إِيَّاكُمْ لِلْإِيمَانِ» (نهجالبلاغه، خ52)
بخدا سوگند، اگر دل هاى شما از ترس آب شود، و از چشم هايتان با شدّت شوق به خدا، يا ترس از او، خون جارى گردد، و اگر تا پايان دنيا زنده باشيد و تا آنجا كه مى توانيد در اطاعت از فرمان حق بكوشيد، در برابر نعمت هاى بزرگ پروردگار، بخصوص نعمت ايمان، ناچيز است. (ترجمه دشتي)
نظرات
نوري: الان دقيقا منظورم تو نظر پاييني اين بود كه سيب زميني كمتر از 10 دقيقه ميپزه...چرا اونطوري شد!
جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸ - ۲:۰۳ صبح
پاسخ: سيبزميني را فقط براي بعضي انواع كتلت و براي الويه ميپزم معمولاً كه آنهم در يك ساعت و نيم انجام ميشود. هر هفته هم پخت سيبزميني چهارشنبهها داريم. چون در برنامه غذايي شبمان هست.
http://rastan.parsiblog.com/posts/582 هر هفته راحت پخته ميشود و نيم ساعت ميگذارم خنك شود، بعد پوست ميكنم. هيچ عجلهاي در كارم نيست. واقعاً هم غذاها خوشمزه ميشوند. چون فرصت دارم به تمام ريزهكاريهايشان توجه كنم و طبق دستور عمل نمايم. بچهها راضي، من هم راضي، خدا هم به نظرم اينطور راضيتر است، اينكه مادر در خانه باشد و با دستان خودش و سر فرصت غذاي روزانه را تأمين كند. آنطور كه روايت شده حضرت زهرا (س) گندم را با دست خود آرد ميكرد، با دست خود خمير ميكرد و با دست خود نان ميپخت. من بارها نان پختن را هم تست كردهام. آرد را معمولاً از نانوايي ميخريم. هم ارزانتر و هم سبوسدار است. يك ظرف بزرگ كنار گذاشتهام و بچهها ميروند آرد ميگيرند از نانوايي سر خيابان خودمان. انواع نانها را امتحان كرده و باز هم ميكنيم. لذت ميبريم از زندگي. چقدر زندگي زيبا ميشود وقتي بيشتر كارها را در خانه انجام ميدهيم. واقعاً به نظرم لذّت نميبرند از زندگي آن خانمهايي كه سر كار ميروند و بعد ميخواهند «به سرعت» كارهاي خانه را انجام دهند. مادر خود من اينطور بود، از قبل تولد من معلم بود تا وقتي كه بازنشسته شد. هميشه هم براي كارهاي خانه در تكاپو و سرعت بود. من اما در تمام اين دو سه سالي كه بچهها تنها مدرسه ميروند (قبلتر خودم ميبردم و مياوردم) هر وقت ميآيند خودم هستم، سفره پهن است، نهار آماده است، بوي غذا در خانه و حتي كوچه پيچيده است، خانه مرتّب و تميز است، چراغها روشن است، همينها خانه را برايشان خواستني كرده است. خوشحال ميشوند و خوشحال ميشوم. زندگي خيلي «آرام» است، نه «سريع». جدي عرض ميكنم؛ در «آرامش» لذتيست كه در «سرعت» نيست! وقتي موضوع آن خانهداري باشد. اين تجربه شخصيام است. موفق باشيد. تشكر از نظرتان.
نوري: يه مقدار درباره چرخ گوشتي و زودپز قانع نشدم.الان شرايط توضيح دادن ندارم البته معتقدم هركس ايده و سبك زندگي خودشو داره مثلا بنده به شخصه بسيار به زودپز و فر نيازمندم و اگر ضررهاي ماكروويو نبود حتما يكيشو ميخريدم اخه سيب زميني كمتر از 100 پخته ميشه درونش(و اينگونه زندگي لذت بخش ميشود). ببخشيد حرافي كردم فقط ميخواستم طبق تجربه بگم آبكش و سبد استيل خيلي بهتر از پلاستيكيه.خوشبختي جوونا صلوات
جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸ - ۲:۰۲ صبح
پاسخ: مايكروفر خريدم. هفت هشت سال پيش. مارك معروفي هم. خوشحال كه بهتر ميتوانم بپزم. خيلي غذاها را امتحان كردم و در نيامد. مثلاً عدسي گذاشتم، يك ساعت هم در مايكروفر ماند نپخت. به يكي از طلبههاي خارجي كه ميشناختم گفتم. گفت: ما در كشور خودمان اصلاً از مايكروفر براي پختن استفاده نميكنيم، فقط براي گرم كردن و يخ باز كردن. تعجب كرد اينكه ميخواستم مثلاً با آن قرمهسبزي بپزم! فروختم به يكي از آشناها كه زن و شوهر شاغل بودند. هنوز استفاده ميكنند و خيلي راضي هم هستند. غذا را يك روز هفته در قابلمه و روي گاز ميپزد، تمام روزهاي هفته هر كدامشان فقط قدر يك وعده در بشقاب ريخته و چند ثانيه در مايكروفر ميگذارد، تا گرم شود! من واقعاً ديدم كه به «سرعت» در آشپزي نياز ندارم. سرعت نياز كسانيست كه شاغل هستند. زن از سر كار كه ميآيد بايد سريع نهار را بپزد. وقت ندارد. ولي من با اينكه ده سال است تقريباً هر روز غذا پختهام، هيچگاه وقت كم نياوردهام. صبح كه بيدار ميشوم لپه و گوشت را ميگذارم سر گاز. يعني هنگام صبحانه. معمولاً يكساعت و نيم بعد پخته ميشود. گاهي لپهاش جنسش طوري است كه دو يا سه ساعت زمان نياز دارد. در اين مدت به كارهاي ديگرم ميرسم. بيرون كه نميروم. در همين خانه هستم و مثلاً پروژهاي اگر داشته باشم، پژوهشي، مطالعهاي، كاري انجام ميدهم. بعد سر فرصت ميروم و باقي كارهاي نهار را انجام ميدهم. پس هرگز نه به زودپز نيازم افتاده است و نه به مايكروفر. مرغ را هم كه خيليها با زودپز ميپزند، سه چهار ساعت شعله كم ميگذارم، تا بچهها از مدرسه بيايند آنقدر نرم و له ميشود كه با چنگال ميشود از استخوان جدا كرد! :) من چون كارم را «در خانه» تعريف كردهام، يعني تمام پروژهها را به شرط اينكه در خانه انجام دهم، نه در اداره، پس نيازي به سرعت ندارم!
نوري: جا حبوباتي هم لازمه ها...البته هرطور صلاح ميدونيد
يكشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۸ - ۴:۱۵ عصر
پاسخ: احسنت. البته كه لازم است. ولي چون در انتهاي ليست خود ِ حبوبات را نوشته بودم، تصورم اين بود كه آش با جاش! يعني مثلاً نخود با ظرف نخود ديگر. يعني در حقيقت جاحبوباتي كه خالي داده نخواهد شد، همان روزهاي آخر بايد پر تحويل دهيم. به مريم گفتم كه اين بخش خوراكي را ته كار ميخريم چون ماندگار نيست. آن اول ليست را هم آخر كار ميخريم كه آخرين فناوري روز باشد. اگر باز هم به نظرتان رسيد چيزي كم و كسر است بفرماييد. همين جمعه رفته بوديم جمعهبازار كنار جمكران، استكان و قندان و ميوهخوري بلور خريديم. نعلبكي نداشت كه ماند براي بعد. هر چه كه بخريم يك تيك كنارش ميزنم كه البته بعد از انتقال به وبلاگ يك خط فاصله در ابتدايش ديده ميشود. آن خطدارها را خريدهايم تا حالا! دو سه هفته يكبار خريد ميكنيم تا خاطرش بماند در ذهن. تشكر از اينكه وبلاگ ما را ميخوانيد. ياعلي
نوري: باسلام
شگفت زده شدم و كلي خنديدم البته...ليست جهاز رو باباها ننوشته بودن كه شما نوشتيد! احسنت واقعا
فقط ببخشيد همه كاره ي دستي چيه؟ و بنظرتون چرخ گوشتي رو جا ننداختيد؟
يكشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۸ - ۴:۱۳ عصر
پاسخ: سلام. همهكاره دستي رو من خودم هم اول زندگي خريدم. يك نمونه پلاستيكي از همان دستگاههاي غذاساز معروف كه با برق كار ميكنند. اين نمونه دستي با يك دسته ميچرخد و سبزي يا پياز يا گوجه و اينطور چيزها را داخل خود خُرد ميكند. به جاي دستگاه غذاساز يا همهكاره مثلاً. چرخ گوشت را من خودم هم نداشتم و هرگز هم به خانهام راه ندادم. يعني هر وقت هم صحبتش ميشد در گذشته، ميگفتم: جاي دو چيز در خانه نيست؛ زودپز و چرخ گوشت. چون هر دو را ديدم كه چه آسيبهايي رساندهاند به بعضي از مردم. شخصي را ميشناسم كه چند انگشت ندارد و علت همان چرخ گوشت در كودكي اوست. شخصي را هم كه صورتش سوخته، چون زودپز تركيده. به جاي زودپز كافيست كه غذا را مدت بيشتري روي شعله كم بگذاري، مثلاً سه چهار ساعت. چرخ گوشت هم سالهاست كه از بيرون گوشت چرخكرده ميخرم. مردم ميگويند گوشتي كه در خانه چرخ كنيم ميدانيم چيست. خب من به قصابي محلمان كه ديگر هم را ميشناسيم كه ميروم، اول گوشت را ميخرم، بعد ميگويم برايم چرخ كند كه ببينم چيست. بعضي هم با چرخ گوشت پياز يا سيبزميني چرخ ميكنند كه اين كارها را همان همهكاره دستي انجام ميدهد. ممنون از توجهي كه داشتيد. :))
سلام: خيلي عذر خواهي مي كنم ولي بنظرتون از مد نميره؟قديمي ميشه ها...مثلا مادرم برا خواهر بزرگتر به رسم زمان خودشون همين برنامه شمارو پياده كردن و سالها خورد خورد خريدن و با احتياط نگه داشتن ولي وقتي دختر خانم 17 سالش شد و شوهر كرد واقعا 80 درصد وسايل بدرد نميخورد چون خيلي قديمي بود سرويس چيني و ظروف دم دستي همه رو نگه داشتن و قابلمه ها خيلي خنده دار بود نميشد برا جهاز مصرف كرد،اگر بجاي اينكار هربار دو گرم سه گرم طلاي شكسته بدون اجرت بخريد و در قلك بيندازيد يا به مريم جان هديه بدين كه به نيت خريد جهاز نگهش داره وقتش كه برسه با دوبار شوش رفتن همه چيز رو با بهترين كيفيت و سليقه روز و سن خودش مي خريد...اون هم مزه و شيريني خودش رو داره...يه جوري نباشه كه بعدها با خودش بگه اگر الان بود فلان طور انتخاب ميكردم....در ضمن با اين پست اشكمون درومد ،ني ني ها چقدر زود بزرگ ميشن ،مريم جان و جهيزيه ??
پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۸ - ۴:۲۸ صبح
پاسخ: وسايل زندگي دو جورند. بعضي با پيشرفت فناوري تغيير ماهيت ميدهند، مثل گاز و يحچال. واقعاً يخچالهاي امروز خيلي با ده سال پيش فرق كردهاند. اين درست. ولي مثلاً بشقاب، قاشق، چنگال، تشت و آبكش. اينها در طول ده سال فقط ظاهرشان عوض ميشود. قبلاً گل قرمز مد بود، امروز گل بنفش مد ميشود. قبلاً گرد، حالا مربعي. اين ديگر هواي نفس است. خودمان هم ميدانيم. همهمان ميدانيم و ميفهميم كه چشم و هم چشميست و فقط براي خودنمايي. اين اسلامي نيست اصلاً. اين چيزي نيست كه خدا و پيامبر(ص) از آن راضي باشند. امروز وقتي چيزي از جهيزيه ميخريم، اولاً از گروه دوم ميخريم. يعني چند قلم بزرگ جهيزيه را كه تابع فناوري هستند، با مريم صحبت كردهام كه آخر كار خواهيم خريد. قرارمان بر خريد چيزهاييست كه در گروه دوم قرار دارند كه اتفاقاٌ بيشتر هم هستند. ولي همين گروه دوم را با سليقه مريم ميخريم. يعني مثلاً رفته بوديم سهشنبهبازار، قوري و كتري بود. گفتم كدام را دوست داري؟ يك قوري چيني كوچك انتخاب كرد و يك كتري استيل. همان را خريديم. 1. چون به سليقه و انتخاب خودش است، لذّت ميبرد كه زندگي خودش را دارد ميسازد. 2. چون وسيلهايست كه صدها سال است مهمان زندگي مردم است، صدها سال بعد هم كاربرد دارد، چه برسد به ده سال بعد. 3. نميتواند بعداً بگويد اين از مد افتاده است، چون ميداند مد چيز مزخرفي است. اين را ياد گرفته. ميداند اگر اين جمله را بگويد، يك جوري نگاهش ميكنم كه مثل سنگ آب شود، چون ميداند چقدر اين جمله در خانواده ما ننگآور و زشت و بيادبيست! آنقدر براي بچهها از اين چيزها حرف زدهام كه خودشان ديگر به حرف ميآيند، وقتي يكي را در خيابان ميبينند كه روي مد عمل كرده: «اين بيچاره چقدر پول الكي داده تا اينو بخره تا مردم بهش توجه كنند!» قاشقهايي كه امروز ما استفاده ميكنيم مال چهل پنجاه سال پيش است. ولي هنوز محكم و قابل استفاده هستند. ولي طلا، واقعاً حسي را كه خود تشت و آبكش به يك دختر دمبخت ميدهند، ندارند. يعني دختر حس نميكند كه با اينها خانه شوهر ميرود. ولي هر بار كه ظروف آشپزخانهاش را ميبيند، ناخودآگاه در ذهنش كار با آنها را تصور ميكند و اين خيلي خوب است. زيرا آمادگي رواني براي برعهده گرفتن نقشهاي خانوادگي ايجاد ميكند. ممنون از توجه شما.