«الگو باش تا تربيت شود»
كودك بايد ببيند
تا بشود
زندگي فقط دانش نيست
بيشتر مهارت است
مهارت نياز به تجربه دارد
در كتاب نميشود خواند
با شنيدن هم نميشود
بايد ببيند
فقط با ديدن و انجام دادن
الگو يعني همين
كودك ميبيند و ياد ميگيرد
جملهاي درخشان:
كودك آن ميشود كه هستي، نه آن كه ميخواهي!
الگو شدن نياز به الگو كردن دارد
الگوگيرنده بايد تصميم بگيرد
خودش
به تنهايي
اينكه تو را الگوي خود كند يا نكند
اجبار در آن ميسّر نيست
اعتماد
الگو نياز به اعتماد دارد
موفقيت
الگو نياز به ديدن موفقيت دارد
كودك در وهله اول بايد به پدر و مادر اعتماد كند
دروغ نميگويند
فريبم نميدهند
خوب هستند
بد نيستند
وقتي اعتماد كرد
حالا بايد موفقيت آنها را هم ببيند
پدرم دروغ نميگويد ولي هميشه يك بازنده است
مادرم
خيلي نماز ميخواند ولي هميشه فحش ميدهد و داد ميزند
هيچ انساني از شكست الگو نميسازد
براي تربيت
بايد الگو شد
براي الگو شدن
بايد موفقيت را نشان داد
موفقيت را در ذهن كودك تعريف كرد
اگر پول نداري
نشانش بده كه موفقيت در پول نيست
اگر موقعيت اجتماعي بالايي نداري
نشانش بده كه موفقيت اينها نيست
در ماديات نيست
در دين و ايمان است
در عشق و محبت اعضاي خانواده به هم است
كودك بايد با اعماق وجودش موفقيت پدر و مادر را درك كند
بايد حس كند
بايد حس كند كه آنها شكستخورده نيستند
بايد پيروزي روزبهروز آنها را در زندگي مشاهده كند
موفقيت شاخص الگو گرفتن است!
[ادامه دارد...]
نظرات
نوري: ممنون از فرصتي كه براي بارگذاري و نوشتن اين موضوع ميذاريد.
همه ي احساس سنگيني تربيت فرزند و واهمه اي كه از اون دارم توي همين موضوعه "الگو" ست. واقعا نميدونم چيكار كنم. مدام به خودم ميگم اين ديگه بار آخره كه جلوي بچه سر موضوعي با هم بحث مي كنيم.(آخه ما دوتا مثل بلندگو قورت داده هاييم خدا هم نكنه كه حرف همديگرو سر موضوعي قبول نداشته باشيم ديگه بايد خدا بياد بحث رو جمع كنه) ما دعوا نمي كنيم ولي زيااااااد درباره ي موضوعات مختلف صحبت مي كنيم فقط بلد نيستيم آروم باشيم و بچه كه متوجه نمبشه ما دعوا نمي كنيم بنابراين بد الگو ميگيره و 2 روز ديگه اونم سعي ميكنه با داد و هوار حرفش رو بزنه????. واقعا نميدونم بايد چيكار كنم. هي ميگم بيا بعد كه بچه خوابيد ميريم تو اتاق درباره اش حرف ميزنيم ولي آخرش آدم نميشيم كه نميشيم... واقعا يه وقتايي نميدونم اين عادات رو تقصير والدينمون بدونم يا خودمون مقصريم كه تغيير نكرديم خيلي فشار رواني زيادي بهم مياد وقتي به اشتباهات والدينمون تو تربيتمون فكر مي كنم و اصلا هم نميدونم چطور براي همسرم توضيحش بدم...آخه چرا انقدر زندگي سخته
سهشنبه ۱۰ دي ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۹ صبح
پاسخ: زندگي سخت نيست، تغيير كردن سخت است. آدم وقتي يك شكلي شده، حالا در بزرگسالي بخواهد يك شكل ديگر رفتار كند، اين دشوار است. زحمت ميخواهد. بزرگان به نشانه اعتقاد دارند. علامت. چون علّت تكرار اشتباه «غفلت» است. مثلاً بعضي يك انگشتري در دست ميكنند به اين عنوان كه ديگر فلان رفتار را تكرار نكنند. تا ببينند يادشان ميآيد و ترك ميكنند. يا ميشود يك رفتار خاص را قرار داد تا شرطي شود. مثلاً به انگشت اشاره دست راستش نگاه كند. اين را براي خود ميتوان يك نشانه قرار داد. حالا تا بحث كش پيدا ميكند، به انگشتش مينگرد و يادش ميافتد كه يك قرار مهم با خودش گذاشته، فوري با تغيير حالت، وضعيت، مثلاً خروج از اتاق، يا ايستادن، يا نشستن، حواس خودش را پرت ميكند تا بتواند سكوت كند. ميشود، ولي سخت ميشود. تغيير رفتاري كه تبديل به اخلاق شده سخت است. اما غيرممكن نيست. مطمئن باشيد، بدون شك، اگر در منزل بلند صحبت كنيد، كودك از همان دو سه سالگي بلند صحبت خواهد كرد. در خانه، در مدرسه، در كوچه، در مهماني. چون ياد ميگيرد سخن گفتن اينگونه است. زبان مادري را كودك از درون خانه ياد ميگيرد. از همان دوران جنيني، وقتي روح به او اعطا ميگردد، ميگويند معمولاً چهارماهگي. بعد از تولد هم كه بيشتر. چشم كودك به رفتار ماست، به سخن گفتن ما. عين همان را تقليد ميكند. يعني وقتي به اطرافيان مينگرم، به دوستان و آشنايان، شيوه سخن گفتن و حتي لهجه هر كودكي درست عين پدر و مادرش است. اميدوارم در مسير آنچه صلاح است موفق و پايدار باشيد. ياعلي