«آنها انسان هستند»
فهميدن اين سخت است
براي مادرها معمولاً
زيرا
وقتي از بدنت جدا ميشود
انگار كه بخشي از خودِ توست
مالِ خود توست
حس استقلال از آن نداري
خودت ميشود
وقتي خودت شد
يك اراده واحد بر هر دو جزء حكومت ميكند
كدام اراده؟
طبيعتاً اراده تو
اراده جزء بزرگتر
جزء برتر يعني
فرار ميكنند
كودكان
وقتي اين تصميمگيري جبّارانه را درك ميكنند
وقتي
استقلالي كه حقشان است دريافت نميكنند
انسان بودنشان را
اينكه
آنها نيز «اراده» دارند
ارادهاي جدا از اراده مادر
چند مثال مقايسهاي:
در نگاه غيرانساني:
برو كنار كمدتو مرتّب كنم!
پاشو لباس بپوش ميخوام برم سبزي بخرم!
[رفتار] شستن ناگهاني سر و صورت كودك در حمام!
[با داد] خاك بر سرت! بازم جاتو خيس كردي، بجنب برو تو حموم!
همينه كه هست، ناهار همينه، بايد بخوري!
بشين سر سفره غذاتو بخور!
در نگاه انساني:
اجازه ميدي كمد لباساتو مرتّب كنم؟
بايد سبزي بخريم، چون نگرانتم نميتونم تو خونه تنهات بذارم، لباس ميپوشي بريم سبزي بخريم؟
ميخوام سرتو بشورم، آماده هستي؟ ممكنه كف بريزه تو صورتت، اين كاسه آب رو بگير، اگر رفت تو چشمات فوري بشور!
[با آرامش] تو كه عمداً اين كار رو نكردي، كاري كه آدم تو خواب بكنه به حسابش نوشته نميشه، پس تقصير تو نيست، هنوز ماهيچههاي بدنت قوي نشدن. بيا عزيزم برو حموم!
اين غذا رو دوست نداري؟ نميدونستم، حالا كه ديگه چارهاي نيست، اگه تونستي كمكم همين غذا رو بخور، اگه نميتوني نون پنير هست!
ناهار آمادهست، اگه دوست نداري سرد بشه الآن بيا، گرم خوشمزهتره.
خلاصه مطلب؛
چطور با خواهر خود صحبت ميكند
با برادر خود
با مادر و پدر خود
با همكار خود
با همسايه
بچه همان است
او اگر چه عضو كوچكي از خانواده است
اما
مثل همه آدمهاي ديگر
او هم يك «انسان» است
روحي دارد كه مستقل از روح ماست
از روح همه انسانهاي ديگر
حتي اگر جسم او از بدن مادر خارج شده باشد
اين اولين اصليست كه بايد در مواجهه با كودكان پذيرفت!
[ادامه دارد...]