بلد نيستند
ميدانيم
امروز ديگر همه ميدانند
دختراني كه ازدواج ميكنند
اصلاً خانهداري و بچهداري نميدانند
معمولاً كه اينطور است
حداقل حداكثرشان
ايراد كجاست؟
آموزش در مدرسه؟
يا خانه؟
خير
مسأله خيلي سادهتر از اين حرفهاست
به خاطر تغيير تكبُعدي فرهنگ است
يك بخشي از آن
هميشه همينطور است
يك سيستم را
يك دستگاه را
يك فناوري را
وقتي بخشي از آن را تغيير دهي
بدون تغييرِ ساير بخشها
بخشهاي مرتبط و متصل به آن
هنگ ميكند
گير ميكند
خراب ميشود و از كارآيي ميافتد
درست مثل همين پژويي كه موتور پيكان روي آن نصب كردند
آردي و روآ
يا پيكاني كه يك روزي موتور پژو!
فرهنگ ايران اينطور بود
بعد از ازدواج
دختري كه به خانه شوهر رفته
در كنار مادرشوهر
خانواده شوهر
زندگي اصلاً مستقل نبود كه
حداقل براي مدّتي
ياد ميگرفته
فرهنگ خانهداري و بچهداري آنها را
قدم به قدم
ذره ذره
با هر حادثهاي كه اتفاق ميافتاده
هر مرحله طي ميشده
از آموزش
آموزشي كه بايد مطابق فرهنگ خانواده شوهر اتفاق ميافتاده
اصلاً به خاطر همين آموزش نميدادند
مادرِ دختر ياد بچهاش نميداد
اولاً تا سر و گوشش نجنبد
خيال ازدواج بَرش ندارد
هي فكر و انديشه شوهر و فرزند در دلش نيافتد
ماليخوليايي نشود
ثانياً
تا دو آموزشه نگردد
همين كه نگراني امروز آموزش و پرورش هم هست
معلمها
ميگويند مبادا رياضي را به روش قديم ياد بچه بدهيد
دو هوا ميشود
با روش جديد نميسازد
معلّم را گرفتار ميسازد
دختر اگر خانهداري و شوهرداري و فرزندپروري را
به سبك مادر خود ميآموخت
در خانه شوهر سختش ميآمد
رفتار كردن مطابق سليقه آن خانواده را
امروز ميگويند چرا دختر در خانه ياد نميگيرد
دليل دارد
دليلش همين دوتاست
اما گير اصلي كجاست؟
اينكه ديگر حاضر نيستند در كنار خانواده شوهر زندگي كنند
از همان روز اول
ميخواهند مستقل باشند
دختر است كه ميخواهد معمولاً
استقلالي را ميخواهد كه دانش آن را ندارد
نياموخته يعني
چون در فرهنگ قديم
قرار نبوده مستقل باشد
حالا چاره چيست؟
تغيير ساير بخشها
اگر قرار است اين استقلالطلبي ادامه يابد
چاره ديگري ندارد
بايد كه پس از ازدواج
دورههاي آموزش خانواده براي همه بگذارند
اداره كار و رفاه اجتماعي
همه تازه ازدواجكردهها هم شركت كنند
پلهپله ياد بگيرند
اگر نه از مادر شوهر
اينبار از معلّم!
فرهنگ فردمحوريِ مدرن اينطور براي سنّت چالش ميآفريند!
قال اميرالمؤمنين (ع): «ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ. وَ سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَ خَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ، فَالْزَمُوهُ، وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ، فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ [عَلَى] مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ، فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِهِ.» (نهجالبلاغه، خ127)
اما شما بدترين مردم هستيد، و شيطان شما را به موارد كفر و طغيان انداخته، و به سرگردانى دچار كرده. به زودى دو دسته در باره من به هلاكت مى افتند: يكى محبّى كه در محبت افراط كند و افراطش او را به راه ناحق برد، و ديگرى دشمنى كه تجاوز از حد كند و دشمنى بى حدّش او را به غير راه حق برد. بهترين مردم در باره من مردم معتدل هستند، پس ملازم راه وسط باشيد و با اكثريت همراه شويد، كه دست خدا بر سر جماعت است، و از تفرقه و جدايى بپرهيزيد، كه يكسو شده از مردم بهره شيطان است، چنان كه گوسپند دور مانده از گله نصيب گرگ است. آگاه باشيد كسى كه به اين شعار (تفرقه) دعوت كند او را بكشيد گرچه زير عمامه من باشد. (ترجمه انصاريان)
نظرات
فدك: سلام عليكم
اتفاقا مدت ها پيش قصد داشتم در مورد مطلبي نظر بگذارم.
اينكه بعضي دختربچه هاوقتي زود وارد زندگي و سروسامان دادن منزل مي شوند وقتي ازدواج كردند به مرور زمان خسته ميشند و زده از امور خانه داري
البته شما خودتان حتما بهترمطلع هستيد
اماجسارتا فقط خواستم عرض كنم زياد دخترتان را وارد امور خانه داري نكنيد تاوقتي وارد زندگي شد زده نشه
دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۸ - ۹:۱۸ عصر
پاسخ: عليكم السلام. اتفاقاً بر عكس. با اين فرمايش شما به شدّت مخالفم. انسان به چيزي كه عادت كند، تحمّل آن برايش آسانتر است. اما فرمايش شما به اين نكته باز ميگردد كه بعضي «فشار» ميآورند. بله، البته كه فشار به اختيار آسيب ميزند و اختيار وقتي «بتواند» يعني وقتي از زير فشار خارج شود، پس ميزند. اين مواردي كه فرموديد مربوط به افراديست كه تحت فشار «مجبور» به خانهداري شدهاند و تا رفتهاند سر زندگي خودشان، جايي كه مدير خانه شدهاند، آقابالاسر نداشتند، از خانهداري فرار ميكنند. اما وقتي كودك را از كودكي «تحريص» به كاري كني، هر كاري كه باشد، طوري كه تخم عشق و علاقه به آن كار در دلش كاشته شود، او ديگر آن كار را رها نميكند. آن كار ميشود بخشي از شخصيت وي. آن را با خود يكي ميداند. جامعه هم آنقدر قدرت نخواهد داشت كه بتواند از او جدا كند. امروز جامعه ما ميدانيم كه پيوسته با «تحقير» خانهداري تلاش ميكند دختران و زنانمان را از اين كار ارزشمند و متعالي بيزار سازد. ولي من خودم تجربه كردم. ده سال است مشغول خانهداري هستم و هر روز بيشتر لذّت ميبرم و خدا را شكر ميكنم كه ميتوانم كاري به اين بزرگي و عظمت را انجام دهم؛ چند انسان را در تمام وجوه زندگيشان سرپرستي و مديريت نمايم. آشپزي هر روز، نظافت هر روز خانه، چيدمان هر روز خانه، خريد هر روز خانه، همه اينها هر روز يك اتفاق جديد و يك تجربه تازه است. تكراري هم نميشود. تلاش كردم دخترم را اينطور تربيت كنم. و خدا را شكر ميكنم كه دارد اين طور ميشود. عكسالعملهايش اينطور پاسخ داده. نه فقط دخترم، كه پسرهايم نيز. سيدمرتضي قبلتر چند بار گفته بود، وقتي پرسيده بودم ميخواهي چكاره شوي: سه تا بچه بيارم بزرگ كنم! :)) ممنونم از توجه شما. پ.ن. ديروز مانتوي مشكي دخترم را بزرگ كردم. تنگ شده بود. پارچه مشكي از درز پهلو اضافه كردم. وقتي پوشيد و اندازهاش شد چقدر خوشحال شد و خوشحال شدم. بيشتر از اينكه حتي يك مانتوي جديد ميخريديم شايد. هفته پيش پارچه عرض سه متر بروجرد متري 16 تومان پيدا كردم، ديدم مفت است، پنج متر خريدم و روتشكي و روبالشي دوختم و پتو با آن ملافه كردم، هر شب كه رختخواب را پهن ميكنم، غرق لذّت ميشويم از زيبايي «توانستن». بچهها اين لذّتها را وقتي تجربه كنند... خانهداري اينطور ميتواند رضايتبخش باشد، هر فن و هر حرفهاش. :)
سلام: من كه اصلا موافق متد زمان قديم نيستم چون ظلم توش زياد بود،الان تعداد مادرشوهرهاي باشعور و فهميده خيلي بيشتر از قبل هست چون بالاخره خانم ها باسواد شدن و كتاب مي خونن..طبق شنيده هايي كه از خانم هاي سالمند اطرافم دارم متوجه شدم اينا چقدر بدبختي كشيدن چقدر تحقير شدن و زندگي پر از دغدغه اي داشتن نتيجه اون همه قرن عذاب شده وضع الان ...مثلا مادر شوهر خودم كه جزو مادرشوهراي خوب و فهميده قرار ميگيره خيلي تجربيات بدي داشته از قوم شوهر واقعا ظالم بودن البته ايشون يكروزم با خانواده شوهر زندگي نكرده ولي آسيب زياد ديده تجربياتي كه اغلب خانماي نسل هاي قبلي داشتن همشم بخاطر فقر فكري و فرهنگي بوده...مثلا يكبار يكي از قوم شوهرشون تو خيابون بهش ميگه بستني ميخوري اينم چون 15 سالش بوده و هنوز معني اين حرفو نميفهميده قبول ميكنه بعد بخاطر بستني خوردن تو خيابون حسابي براش حرف در ميارن...حتي تو زندگي نامه شهدا كه به روايت همسراشون هست ميشه خيلي از اين تجربيات تلخ رو ديد مثلا كتاب دختر شينا ...مادر شوهرم ميگه خانم همسايشون چوب جعبه ميوه رو ميشكونده و عروسش رو ميزده چونكه در غياب اون عروسش نون خورده بوده...تازه اين برنامه ها مال تهرانه كه پايتخته ديگه شهرستانها و روستاها بماند...من عاشق شنيدن صحبتاي پيرزن پيرمردام خيلي به حرفشون ميارم...ببخشيد باز پر گويي كردم
دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸ - ۴:۲۲ صبح
پاسخ: خيلي ممنون. خيلي هم استفاده كردم و خوب بود. ممنون ميشوم وقتي مطلبي در نظرتان هست مينويسيد. ميخوانم و ياد ميگيرم. البته كه بنده هم از اين ظلمها بسيار شنيدهام. صحيح ميفرماييد. تشكر.