سالهاي تكرار و روزمرگي؛ نوسانات سينوسي راست و چپ
انقلاب وحدتي شگفت داشت. امام خميني (ره) با صبر و حلمي كه به كار بست و كوتاهسخنيها و بهجاگوييها، همه گروهها و دستهها را با خود همراه كرد. اعتماد همه را به دست آورد. همه با او احساس همجهتي كرده، هيچ هواي نفس و كيش شخصيتي در وي مشاهده نميشد. اين وحدت توانست همه استثمار را به يك آن دود كند، همانطور كه ميتوانست صد سال قبل هم همين كار را انجام دهد، اما آن روز شخصي مانند امام (ره) در ميان ما نبود.
اين همان محوريتِ فرد است. شبيه به نقل قولي كه از نادر * شده، پس از پيروزي بر افاغنه از سرداري پرسيد: تو كه موقع حمله افغانها بودي، چرا همان وقت اينگونه جنگ نكردي؟ و سردار به نادر پاسخ داد: من بودم، ولي فرماندهي چون تو نبودي!
وقتي فرد، محور تصميمگيري باشد، بود و نبود آن مهم ميشود. نگرانكننده ميشود. مسير را تغيير ميدهد اصلاً. كافيست اسامي رؤساي جمهور كشور را از ابتدا تا امروز روي يك برگه كاغذ بنويسيم. جابهجايي را به وضوح مشاهده ميكنيم. يك روز دعواي «روحانيون» و «روحانيت» مطرح ميشود، مردم به يك طرف اعتماد ميكنند، وقتي جواب نميدهد، بار ديگر به طرف ديگر. در تمامي انتخاباتها، حتي مجلس شورا. مدتي بعد «كارگزاران» ميشود و بعد «اصولگرا» و «اصلاحطلب». و آنچه تكرار ميشود تغيير جهتها در هر جابهجايي.
وقتي ساختار، محور تصميمگيري نباشد، مردم سرگردان ميشوند. به هر طرف كه رأي ميدهند تمام گذشته را ميكوبد و فرو ميريزد و بنايي نو بنيان مينهد. ولي مگر چهار سال كافيست براي عمران؟ مردم البته اين را ميدانند. ميفهمند كه چهار سال براي از پايه ساختن كافي نيست. همين است كه هميشه وفا كرده، هر كه را آورده، هشت سال به او فرصت دادهاند. هيچ رئيس دولتي را نيمه كاره رها نكردند، چهار ساله. اما حالا مگر هشت سال براي از پايه ساختن كافيست؟!
اگر «فرد» تصميمگير نهايي نبود، ساختن در هشت سال منحصر نميشد. «ساختار» تصميم ميگرفت و برنامهها مديريت كشور را واقعاً بر عهده ميگرفتند. آن وقت چهل سال فرصت داشتيم. از روز اول تا امروز. چه ميشد؟ خيلي بيشتر پيش ميرفتيم. هر هشت سال به هشت سال همه روند را بر هم نميزديم، تا از نو آغاز كنيم. انگار هر هشت سال به جاي نخست خود باز ميگرديم؛ روز نخستي كه نظام اسلامي را تأسيس كرديم. اين ميشود؟ شدنيست؟ تا چه زماني؟
نااميدي بستري و اميددهي رهبري؛ اعتماد تا كجا؟
پيوسته رخ ميدهد. سال به سال و گاهي ماه به ماه. مقام معظّم رهبري (دام ظلّه) هم توجه به اين مطلب دارند. ميفهمند كه مردم رو به يأس ميروند. همين است كه اميد ميدهند و در پارهاي بيانات، به شكلي ويژه، محسّنات و رويشهاي انقلاب را بر ميشمرند، تا مردم توجه به خوبيها پيدا كنند و اميد به آينده. او آينده را ميبيند، آيندهاي شايد كمي دور، در عمق استراتژيك و راهبردي نظام، اما شدني و مطلوب.
چند بار ايشان بايد فرصت فراهم كنند؟ براي نخبگان جامعه؟ براي كساني كه قرار است طراح «ساختار» مديريت نظام اسلامي باشند؛ در حوزه و دانشگاه؟ چند بار؟ و مردم، مردم تا چه زماني بر اين اعتماد باقي ميمانند؟ فراموش نكنيم كه هر بار ايشان از اعتبار خود براي نظام مايه ميگذارند، اگر طراحي ساختار اسلامي عقب بيافتد، از اعتبار ايشان نزد مردم كاسته خواهد شد. اين امري گريزناپذير است. چه كساني مسئول طراحي ساختارهاي اداره يك نظام هستند، پيش از آنكه ديگر آبرويي براي رهبري نظام باقي نمانده باشد؟
-----------------------------------
* نادر شاه افشار (زاده 1067 شمسي درگز – مقتول 1126 در قوچان) كه پيش از پادشاهي نادر قلي خوانده ميشد، ملقب به تهماسبقلي خان از ايل افشار خراسان كه از 1114 تا 1126 خورشيدي پادشاه ايران و بنيانگذار دودمان افشاريه بود. سركوب افغانها و بيرون راندن عثماني و روسيه از كشور و تجديد استقلال ايران و نيز فتح دهلي و تركستان و جنگهاي پيروزمندانه او سبب شهرت بسيارش شد. همچنين او آخرين كشورگشا و فاتح آسيايي است.
[ادامه دارد...]