به نام خدا

در پارسي‌بلاگانرژي هاي آزادشونده غيرهمسو ۱۱

دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۰ عصر

اكنون به اصل بحث بازگرديم. چه شد كه ايران نيز مانند هند آماده ظهور پديده استعمار و حضور استثمارگران شد؟ غلبه درون‌گرايي عرفاني با قرائتي نوين كه توانست جاي خود را در ميان فقهاي بزرگ شيعه باز كند. خالي از لطف نيست كه تاريخ مشروطه را ورق بزنيم و منازعات و اختلافات دو فقيه بزرگ؛ صاحب كفايه و صاحب عروه، را مشاهده كنيم. يكي طرف‌دار مشروطه و ديگري مخالف آن، جامعه ايراني را دو پاره كردند و آن‌چنان ضعيف و مستأصل، تا به سادگي در حلقوم استكبار انگليس فرو رود. مردم تكليف خود را از كجا بايستي مي‌فهميدند؟ وقتي مرجعيّت كثرت پيدا كند و يقين هر مرجع براي خودش و مقلّدينش حجّت باشد، آيا سنگ روي سنگ بند مي‌شود؟! وحدت پيدا مي‌شود؟!

در اين دويست سال چه بر كشور گذشت؟
هنگامي كه «فردمحوري» به اوج و غايت قصواي خود رسيد و همه قله‌هاي دانش‌مان را فتح كرد، عرفان و درون‌گرايي زاييده آن و رنجي كه در آن پيوسته ستايش مي‌شود و تسليم در برابر ظلم و ستمي كه معلوم نيست چندان هم شيطاني باشد، چه كه در حكمت متعاليه خداوند هرگز شر نمي‌آفريند و هر چه آفريده است لزوماً خير محض، كرامات علما نيز پيوسته رنج زياد از حدّ آن‌ها را به رخ جامعه مي‌كشد و مردم را به مشابهت با آنان دعوت مي‌كند، تا تلاش نكنند و قانع باشند و بيشتر از آن‌چه دارند نخواهند، خُب معلوم است كه صنعت ضعيف مي‌شود و فن‌آوري رو به ركود مي‌نهد.
اميركبير * مخالف اين سبك زندگي‌ست. شكست «عباس‌ميراز» ** در مقابل روس‌ها خبر از فقر علمي داد و فن‌آوري‌هايي كه سال‌ها ايران را از پيشرفت به عقب انداخته بود. عباس ميرزا جوانان ايراني را براي تحصيل علوم جديد غربي به اروپا فرستاد و اميركبير نيز اساتيد اروپايي را به ايران آورد و مدرسه دارالفنون *** را در هفت شعبه تأسيس كرد تا اين علوم را به جوانان ايراني آموزش دهند. اما هر دوي اين زحمت‌كشان، نتوانستند رسالت تاريخي خود را امتداد دهند و خيلي زود جاي خالي‌شان در مديريت كشور احساس شد.
عباس‌ميرزا در نقد جبرگرايي پنهان در عرفان ابن عربي و صدرايي مي‌گويد: «آيا خدايي كه مراحمش بر جميع ذرات عالم يكسان است خواسته شما را بر ما برتري دهد؟ گمان نمي‌كنم. اجنبي حرف بزن! بگو من چه بايد بكنم كه ايرانيان را هشيار نمايم … نمي‌دانم اين قدرتي كه شما (اروپايي‌ها) را بر ما مسلط كرده چيست و موجب ضعف ما و ترقي شما چه؟ شما در قشون جنگيدن و فتح كردن و بكار بردن قواي عقليه متبحريد و حال آنكه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و بندرت آتيه را در نظر مي‌گيريم. مگر جمعيت و حاصلخيزي و ثروت مشرق زمين از اروپا كمتر است؟»
سفرهايي كه شاهان بعدي قاجار به فرنگ داشتند تير خلاصي بود بر هويّت‌مندي و باور به توانستن. از نظر ذهني خلع سلاح شدند و چشم‌هايشان را زرق و برق فن‌آوري‌هاي نوين اروپا پر كرد. اين‌بار تا استثمارگران آمدند، تمام امتيازها را به نامشان زدند، بانك شاهي را يك يهودي انگليسي تأسيس كرد، اولين اسكناس‌هاي ايراني را فلان كشور اروپايي، جاده‌ها را به ديگري سپردند، تنباكو را هم. البته فشار بازاري‌ها و مكاتبات با علما در زمينه تنباكو اثر كرد و «ميرازي شيرازي» *2* كه در بسياري امور ديگر دخالت نمي‌كرد، در اين امر مداخله نمود و تحريم او جواب داد. اما چرا با بانك‌هاي اروپايي رباخوار مقابله نشد؟ چرا علما اقدام مهمي نكردند؟ سيدجمال *3*، روحاني مبارز ايراني، پس از نصيحت شاه قاجار و يأس از توجه او، به نزد ميرزا مي‌رود تا با توجه به آشنايي‌اي كه با غرب و استعمار آن دارد، ايشان را آگاه كند، اما «يقين‌هاي فردي» اجازه چنين ملاقاتي ندادند *4*. وقتي يقين هر فرد براي خود او حجّت باشد، اصلاً جايي هم براي گفتگو باقي مي‌ماند؟!
خودباختگي مسئولين كشور به طبقات مردم رسوخ كرد و در گام نخست دانشجوياني كه در غرب تحصيل كرده بودند و يا آن‌هايي كه زير نظر اساتيد غربي در دارالفنون، در انجمن‌هاي سرّي عضو شدند و فراماسونري وابستگي را در ايران به راه انداخته، نام روشنفكر بر خود نهادند. چنددستگي‌ها ميان علما به اختلافات اجتماعي دامن زد و جامعه هر روز به سمتي كشيده شد. يك روز مشروطه آمد. روز بعد به توپ بسته شد. عده‌اي از حادثه اول حمايت كردند و علمايي ديگر از حادثه دوم. درست شد آتش به اختيار. يكي در مجلس شوراي ملّي داخل شد تا بر مصوّبات آن تأثير بگذارد، ديگري تحريم كرد و هر كسي كه با حكومت همراهي كند را تكفير. نوعي «نابينايي علمي» حادث شد، در عين «خويش‌بيناپنداري» ناشي از همان عرفان فلسفي‌شده نظري كه شرح آن رفت. «جهل مركّب» جامعه شيعه را شرحه‌شرحه كرد و از قدرت انداخت.
در ميانه اين جنگ و جدال‌هاي ميان علما، بانك‌هاي غربي ساختارهاي مورد نياز خود را مي‌ساختند و صنعت وابسته و مصرفي را رونق مي‌بخشيدند. رضاقلدر را انگليسي‌ها به سادگي جايگزين قاجار كردند و سلطنتي وابسته‌تر رقم زدند. او برخلاف شاهان قاجار هيچ تحصيل و دانشي نداشت. قاجار بر طبق اصول خود، تمام شاهزادگان را موظف به تعلّم مي‌دانست، اما مردي كه هيچ نمي‌دانست، نگهبان طويله و اصطبل اروپايي‌ها، ناگهان بر مسندي نشسته بود كه قدر و منزلت آن را نمي‌دانست.
رضاشاه به هيچ وجه عِرق وطن‌پرستي و ميهن‌دوستي نداشت. تمام زمين‌هايي را كه مي‌توانست غصب كند به نام خود زد و دفاتر ويژه‌اي براي املاك خود تدارك ديد. او همين‌قدر هم نمي‌فهميد كه شاه مالك رقاب همه مردم و مُلك است، ديگر به نام زدن چه سود؟! با نفهمي خود، صرفاً به منافع شخصي خود مي‌انديشيد و هيچ دركي از ساختار حكومت و عملكرد آن نداشت. كشور را در اين مدت عملاً همان تحصيل‌كرده‌هاي غرب‌پرست مي‌گرداندند. همين رويه توسط فرزند او نيز طيّ شد.
از روزي كه روحيه «فردمحوري» و «خودبنيادي» در ميان نخبگان رواج يافت و به مردم ارث رسيد، دويست سال كشور در رخوت و سستي محل تاخت و تاز استثمارگران بود. قيام‌هايي هم كه گاه و بيگاه در اقصي نقاط كشور صورت مي‌گرفت، نمي‌توانست اجماعي ملّي حاصل كند تا به نتيجه رسيده و بيگانگان را اخراج نمايد. هرگز ديگر اين ملّت سيماي «وحدت» را به خود نديد، تا نهضت اعجازگونه امام خميني (ره) *5*!
امام موسي صدر *6* در همين باره مي‌گويد: «يك روزگاري ‌صدها سال قبل ‌همه چيز در دنيا به صورت «فردي» بود ‌دولتش ديكتاتوري بود ‌استبداد بود ‌«فردي» بود ‌تجارتش بر اساس تاجرهاي «فردي» بودند ‌يك‌نفر يك‌نفر تاجر بود ‌دخل و خرجش را خودش انجام مي‌داد ‌همه‌چيز در دنيا صورت «فردي» داشت ‌زراعتش، تجارتش،‌ درس‌خواندنش، دولتش، سياستش، روزنامه‌ش، همه‌اش ‌در اين دنيا ‌ما ‌يعني «قواي ديني» ‌و «راهنمايان اخلاقي بشر» ‌هم اگر «فردي» زندگي مي‌كرديم ‌تا حدودي معقول بود ‌روبه‌راه بود ‌عيبي نداشت ‌يكي در مقابل يكي ‌آن‌ها تنها بودند و ما هم تنها ‌اما امروزي كه همه چيز به صورت دسته‌جمعي و منظّم درآمده ‌دولت‌هايش دسته‌ها و سازمان‌ها دارند ‌تجارتش شركت‌هاي وسيع و محيرالعقول شده ‌تبليغاتش مؤسسات وسيع دارند ‌مطبوعاتش نهادها تأسيس كرده‌اند ‌سياستمدارانش احزاب به وجود آورده‌اند ‌فلاحت و كشاورزي مكانيزه شده و به صورت شركت‌ها درآمده ‌در اين دنياي «سازماني» ‌اگر ما باز هم بخواهيم تك‌روي كنيم ‌به نظر من ‌نهايت «سادگي» (ساده‌لوحي) است ‌ما اگر ‌عمل دست‌جمعي نداشته باشيم ‌كلاهمان پس معركه‌ست ‌كه «هست» ‌كه «هست»! ‌براي اين‌كه همه چيز منظّم است ‌جامعه ما امروز همه‌چيزش «سازماني» و منظّم است ‌اگر ما بخواهيم بي‌سازمان و بي‌نظم پيش برويم ‌موفق نمي‌شويم ‌اگر اين حرف را پذيرفتيد ‌كه پذيرفتيد ‌اگر نپذيرفتيد ‌مثل پنجاه سال پيش ‌كه تا حالا همه‌مان خُرد شديم و له شديم و قواي‌مان تلف شده ‌و هر كس به راه خودش رفته ‌و هر كس با ديگري تضارب و تزاحم داشته ‌و مشكلاتي براي‌مان پيش آمده ‌و ديگران هزاران فرسنگ از ما پيش افتاده‌اند و رفته‌اند ‌ما همين‌جا هستيم ‌باز هم مي‌مانيم ‌ميل خودتان است ‌مي‌خواهيد بپذيريد ‌مي‌خواهيد هم نپذيريد!» *7*

-------------------------------------
*  ميرزا محمد تقي‌خان فراهاني (زاده: 1186 هزاوه اراك، درگذشته: 20 دي 1230 كاشان) مشهور به اميركبير، يكي از صدراعظم‌هاي ايران در زمان ناصرالدين‌شاه قاجار بود. در او كربلايي قربان نام داشت و آشپز قائم مقام فراهاني بود. وي در خانه قائم مقام تربيت شد و در جواني توانست سمت منشي‌گري قائم مقام را به دست آورد.
**  عبّاس ميرزا (زاده‌ 4 ذي‌الحجه‌ 1203 ه‌.ق/26 اوت 1789 م در نوا، مازندران – درگذشته‌ 10 جمادي‌الثاني 1249 ه‌.ق/25 اكتبر 1833 م در مشهد) نايبُ‌السَّلطَنه از شاهزادگان قاجار و فرزند فتحعلي‌شاه بود كه در فاصله‌ سال‌هاي 1797 تا 1833 م ولايتعهدي ايران و نيابت سلطنت پدرش در آذربايجان را بر عهده داشت. او قبل از مرگ پدرش درگذشت. عباس ميرزا در عصر جنگ‌هاي ايران و روسيه در آذربايجان و قفقاز رشد يافت. در مه‌ 1826 م ارتش روس ميرك در خانات ايروان را اشغال كردند. در سپتامبر 1826 م، عباس ميرزا از طريق شوشا به سمت گنجه پيشروي كرد؛ اما شكست شديدي را متحمل شد. روس‌ها به آذربايجان نفوذ كرده و تبريز را در سوم ربيع‌الثاني 1243 ه‌.ق/24 اكتبر 1827 م تسخير كردند. به موجب شرايط معاهده‌ تركمانچاي، تمام سرزمين‌هاي شمال ارس به روسيه واگذار شد. افزون بر اينها، غرامت 20 ميليون روبلي به ايران تحميل شد. محافل درباري در تهران او را به‌عنوان طرفدار روس به ديده‌ مذمت نگريستند. پس از برقراري روابط ديپلماتيك با بريتانياي كبير، نايب‌السلطنه به‌شدت پذيراي نفوذ انگليسي شد. او مردان جوان را براي تحصيل به انگلستان فرستاد. برخي از وسايل شخصي او، ازجمله كالسكه‌ مورد استفاده در تابستان، توليد انگليسي بودند.
***  دارُالفُنون نام مؤسسه اي بود كه در سال 1230 شمسي و 1851 ميلادي به ابتكار ميرزا تقي خان اميركبير در زمان ناصرالدين‌شاه قاجار براي آموزش علوم و فنون جديد در تهران تأسيس شد. دارالفنون را مي‌توان نخستين دانشگاه در تاريخ مدرن ايران دانست. در نوشته‌هاي ايراني، تا دير زماني همه‌ دانشگاه‌هاي خارجي را دارالفنون مي‌خواندند. ساختمان دارالفنون در خيابان ناصرخسرو در مركز شهر تهران جاي گرفته‌است.
*2*  سيد محمدحسن حسيني شيرازي (4 ارديبهشت 1194 شيراز، محله درب شاهزاده - 15 بهمن 1273 سامرا) مشهور به «ميرزاي شيرازي» و ميرزاي مجدد، مرجع تقليد شيعه ايراني (مرجعيت عام شيعيان در سال 1243) و صاحب حكم تحريم تنباكو بود. يكي از مهم‌ترين حوادثي كه در ايام زعامت او رخ داد، نهضت تحريم تنباكو بود. پس از اعطاي امتياز انحصار توتون و تنباكو به كمپاني رژي در چهار شهر ايران، مردم به پيشتازي چهار نفر از شاگردان ميرزاي شيرازي دست به اعتراضات گسترده‌اي زدند. در تهران شيخ فضل‌الله نوري، در اصفهان آقانجفي اصفهاني، در شيراز سيد علي‌اكبر فال اسيري و در تبريز ميرزا جواد از رهبران اين جريان بودند. حكم تاريخي او در معاهده انحصار تنباكو در زمان ناصرالدين شاه چنان مردم را به صحنه كشاند كه شاه قاجار، مجبور به فسخ قرارداد تنباكو گرديد.
*3*  سيد جمال‌الدّين اسدآبادي (1217–19 اسفند 1275 خورشيدي[1]) (همچنين مشهور به سيد جمال‌الدين افغاني) انديشمند سياسي و مبلغ انديشه اتحاد اسلام بود. وي همچنين از اولين نظريه پردازان بنيادگرايي اسلامي محسوب مي‌شود. سيد جمال‌الدين اسدآبادي اولين متفكر مدرن و فعال اجتماعي بود كه نسبت به بيماري‌هاي اجتماعي جوامع مسلمان و ضعف‌هاي موجود در آن هشدار داد؛ و در مقابل قدرت‌هاي غربي اسلام گرائي را تبليغ نمود. تأثير او بر كشورهاي اسلامي، مخصوصاً افغانستان، ايران و مصر شايان توجه است.
*4*  مرحوم آقا سيد جمال گلپايگاني از قول ميرزاي نائيني نقل مي‌كرد كه سيد جمال به سامرا آمد و چند روزي در مدرسه و در حجره من ماند و مي‌خواست با ميرزا ملاقات كند، اما موفق نشد. مرحوم شيخ بهاءالدين نوري، فرزند مرحوم شيخ عبدالنبي نوري كه در 103 سالگي فوت كرد، برايم نقل مي‌كرد كه شيخ عبدالنبي، از روحانيون محترم تهران، مدت پنج سال در سامرا در خدمت ميرزا بود. او از سامرا به تركيه و مكه و سپس استانبول مي‌رود و سيد جمال در آنجا به ملاقاتش مي‌آيد و مي‌گويد: «به ميرزا اين پيغام را برسانيد كه ناصرالدين شاه را تكفير كند تا بشود او را عزل كرد.» سيد جمال در نامه‌هايش هم اصرار زيادي بر براندازي ناصرالدين شاه داشت. شيخ عبدالنبي پيام سيد جمال را به ميرزا مي‌رساند و ميرزا مي‌گويد:«تكفير ناصرالدين شاه به صلاح اسلام و تشيع نيست. سعي ما اين است كه تشيع باقي بماند. اگر دولت عثماني مسلط شود، تشيع از بين مي‌رود.»
*5*  سيد روح‌الله موسوي خميني (در شناسنامه سيد روح‌الله مصطفوي: زاده 1 مهر 1281 – درگذشته 13 خرداد 1368) كه در بين طرفداران و دوستدارانش به «امام خميني» نيز شهرت دارد، اولين رهبر و ولي فقيه نظام جمهوري اسلامي ايران و از مراجع تقليد شيعه بود كه انقلاب 1357 ايران را رهبري و در پي آن، جمهوري اسلامي را از راه همه‌پرسي (رفراندوم) اول، بنيان‌گذارد و تا پايان عمر، رهبرش بود.
*6*  سيد موسي صدر (زاده‌ 14 خرداد 1307 در قم – ناپديد شده در 10 شهريور 1357 در ليبي) روحاني عالم و مجتهد شيعه و مؤسس مجلس اعلاي شيعيان لبنان بود. او از رهبران مذهبي و سياسي لبنان نيز به‌شمار مي‌رفت. سيد موسي صدر، در روز 14 خرداد سال 1307، در محله چهارمردان شهر قم به دنيا آمد. پدر او سيد صدرالدين صدر، جانشين شيخ عبدالكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود و مادرش صفيه طباطبايي قمي فرزند سيد حسين طباطبايي قمي و خواهر سيد حسن طباطبايي قمي بود. صدر در اواخر سال 1338 و به دنبال توصيه‌هاي افرادي هم‌چون بروجردي، حكيم و شيخ مرتضي آل ياسين، وصيت سيد عبدالحسين شرف الدين رهبر متوفي شيعيان لبنان را پاسخ گفت و به عنوان جانشين وي، سرزمين مادري خود ايران را به سوي لبنان ترك كرد. اصلاح امور فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي جامعه شيعيان لبنان از يكسو، و استفاده از ظرفيت‌هاي منحصربه‌فرد لبنان جهت نماياندن چهره واقعي شيعيان به جهانيان از سوي ديگر، اهداف اصلي اين سفر را تشكيل مي‌داد.
*7*  امام موسي صدر، سخنراني در حوزه علميه قم، 1344


[ادامه دارد...]


مطلب بعدي: انرژي هاي آزادشونده غيرهمسو ۱۲ مطلب قبلي: ادامه پاورقي انرژي هاي آزادشونده غيرهمسو ۱۰

بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN